سه‌شنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۸ - ۱۴:۵۸
حسن‌زاده: کودکان با بازگویی، به قصه جانی دوباره می‌دهند

علیرضاحسن‌زاده، در نشست «افسانه به مثابه ادبیات کودک» گفت: کودکان سعی می‌کنند با بازگویی، به قصه جانی دوباره دهند و آن را به تجربه‌ای زنده‌ تبدیل کنند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نشست «افسانه به مثابه ادبیات کودک» باحضور شهرام اقبال‌زاده، افشین نادری و علیرضا حسن‌زاده روز سه‌شنبه (16 مهرماه 1398)  همزمان با روز جهانی کودک در سرای اهل قلم موسسه خانه کتاب برگزار شد.
 
شهرام اقبال‌زاده، در این نشست به ارائه تاریخچه‌ای از افسون‌زدایی در جهان اشاره کرد و گفت: پس از بروز جامعه سرمایه‌داری تئوری‌های مختلفی درباره افسون‌زدایی مطرح شد و گفته شد که جهان شامل عقل و علم است و هرچیزی که مانع تحولات اجتماعی است باید زدوده شود و این افسون‌زدایی، شامل افسانه‌ها و اسطوره‌ها هم می‌شد. این بحث در انقلاب سوسیالیستی و شبه سوسیالیستی نیز ادامه یافت. اما باید ببینیم این گذار از سنت چه چیزی را طرد می‌کند و سعی می‌کند چه چیزی را نگه دارد.
 
جهان کودکان، جهان خیال و تخیل است
این نویسنده و مترجم در ادامه به افسانه و فولکلور در ایران اشاره کرد و گفت: درباره افسون‌زدایی در جامعه ما نسبت به افسانه‌ها و فولکلور دو نگاه وجود دارد، نگاه اول نگاه روشنفکری و دیگری این نگاه که افسانه خرافه و علیه مذهب است که در کتاب علیرضا حسن‌زاده نیز مورد توجه قرار گرفته است. اما واقعیت این است که ادبیات کودک بدون پیشینه افسانه‌ها امکان‌پذیر نیست. کودک، جامعه انسانی و روایت همیشه وجود داشته است و روایت تمام زندگی ما را در برمی‌گیرد و ما در آن غرق شده‌ایم. اما جهان کودکان هنوز به مرز عقلانیت علمی ـ انتقادی نرسیده است، جهان آن‌ها جهان خیال و تخیل است.
 
وی در ادامه به اسطوره و افسانه اشاره کرد و گفت: در ادبیات داستانی اسطوره و افسانه از هم جدا هستند. اسطوره روایت اولیه خلقت درباره آفرینش است، وقتی همه چیز به خدایان نسبت داده می‌شود و انسان هویتی ندارد و جزئی از کائنات محسوب می‌شود. اما افسانه برساخته انسانی است، وقتی انسان می‌تواند روایت خود را جدا از خدایان بگوید و اولین روایت، اسطوره است. در واقع اسطوره و هیستوری یک ریشه دارند. اسطوره و افسانه در دنیای مدرن دولت‌ساز و ملت‌ساز هستند و می‌بینیم که برادران گریم هم می‌خواهند هویت ملی بسازند و از بعد زیبایی‌شناسی و زبانی به این موضوع نگاه نمی‌کنند بلکه بعد هویتی و فرهنگی برایشان اهمیت دارد.
 
این پژوهشگر افزود: اسطوره مرحله‌ای است که ملت را یکپارچه می‌بیند و تفکر اسطوره‌ای یکسان‌ساز است و با روایت‌های فولکلوریک شفاهی تفاوت دارد چون در این بخش اقوام حذف نمی‌شوند. درواقع افسانه بعد روایتی مردم است و از پایین به بالا نگاه می‌کند در حالی که اسطوره از بالا به پایین نگاه می‌کند.
 
اقبال‌زاده در ادامه به مراحل پرداختن به افسانه‌ها و بیان آنها برای کودکان اشاره کرد و گفت: نخستین مرحله گردآوری و ثبت و ضبط افسانه‌هاست، مرحله دوم بازنویسی ساده با بیانی ساده‌تر برای گروه سنی کودک است. سومین مرحله بازنویسی خلاق و شخصیت‌دادن به قهرمان‌های افسانه‌ها است و چهارمین مرحله بازآفرینی افسانه‌ها و پرداختن به موضوعات جدید در قالب آن‌هاست. در واقع افسانه عواطف بچه‌ها را سامان می‌دهد و دانش امروز حاصل دانش عامه است.
 
 

معجزه روایت، همیشه ساختار قصه‌ها را حفظ می‌کند
افشین نادری؛ پژوهشگر ادبیات شفاهی، نیز در این نشست به ارائه بحثی در روایت‌های معتبر افسانه برای کودکان پرداخت و گفت: اسطوره و افسانه با هم تفاوت دارند. باید توجه داشت که قصه کاملا از بین نمی‌رود و فراموش نمی‌شود. معجزه روایت، همیشه کار خودش را می‌کند و ساختار قصه‌ها را حفظ می‌کند و این قصه‌ها اغلب به صورت شفاهی نقل می‌شوند و گاهی اصلا مکتوب نمی‌شوند. تا زمانی که تخیل وجود دارد روایت هم هست.
 
این نویسنده و منتقد ادبی افزود: اگر بخواهیم افسانه را به درستی در اختیار کودکان قرار دهیم باید افسانه را درست گردآوری و پیاده کنیم و برای این کار همان گردآورنده افسانه باید آن‌ها را پیاده کند و سپس دوباره به مکان جمع‌آوری افسانه‌ها برگردد و آن‌ها را با راوی افسانه‌ها مرور کند و ایرادات را برطرف کند. اما افسانه‌ای که به این ترتیب گردآوری می‌شود برای پژوهشگر است نه برای کودک. درواقع افسانه اگر بخواهیم به صورت اصیل به دست مخاطب برسد باید فقط ویرایش شود نه بازنویسی. بازنویسی افسانه یا اینکه روایت‌های مختلف را با هم ترکیب می‌کنند و در قالب یک کتاب منتشر می‌کنند، ظلم است.
 
وی در ادامه بیان کرد: ضرورتی ندارد افسانه حتما به زبان معیار بیان شود، هرکسی می‌تواند آن را با توجه به شهر و زبانی که دارد تغییر دهد. نویسنده باید افسانه را در حد میانه ویرایش کند. چراکه زمانی که کودک افسانه را می‌خواند اگر به کلمه نامفهومی هم برسد می‌تواند از پدر و مادرش سوال کند. مثلاً منوچهر کریم‌زاده از بزرگترین ویراستاران ایران در کتابی که در این زمینه ارایه داده قصه صمد را که خودش ویرایش و بازنویسی کرده را دوباره بازنویسی کرده است یا در کتاب «فرهنگ افسانه‌های مردم ایران» علی اشرف درویشیان قصه‌های عامیانه را بی‌اجازه، کوتاه و خلاصه کرده و آن‌ها را به همراه ویرایش، بازنویسی و اضافه‌کردن شعار و پند و اخلاق ارایه داده است و زبان در تمام افسانه‌هایی که آورده یکی است که به نظر من نباید به عنوان منبع در دسترس مخاطبان قرار گیرد یا کاری که احمد وکیلیان در «توپوزقلی میرزا» انجام داده که در واقع اسم یکی از شخصیت‌های افسانه‌ها را روی قصه گذاشته و نام آن را به‌عنوان نام کتاب انتخاب کرده برای فروش بیشتر.
 
نادری همچنین گفت: البته اگر بگوییم نمی‌توانیم افسانه را بازنویسی کنیم بلاهت است اما اگر افسانه را در اختیار مخاطب به صورت اصیل قرار دهیم ویژگی‌هایی دارد که باید مورد توجه قرار گیرند و مهم‌ترین ویژگی آن هم حفظ ساختار افسانه است. همچنین زبان قصه هم خیلی مهم است و علاوه بر آن لحن، شیوه‌های روایت، روایت‌های آغازین، میانی و پایانی قصه و ... نیز اهمیت دارد. به نظر من کاری که انجوی شیرازی در کتابش در این حوزه انجام داده درست است. مثلا در «گل به صنوبر شکفت» می‌بینیم صورت‌های گفتاری و لحن کاملا تفاوت دارد همچنین این ویژگی‌های را می‌توانیم در آثار علیرضا حسن‌زاده و حمیدرضا خزائی ببینیم.
 
 

کودکان با بازگویی به قصه جانی دوباره می‌دهند
علیرضا حسن‌زاده؛ رئیس پژوهشکده مردم‌شناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی، نیز در این نشست به بیان مطلبی درباره افسانه‌ها از منظر انسانی‌شناسی پرداخت و گفت: اولین کاری که در حوزه افسانه‌ها انجام دادم کتاب «افسانه زندگان» بود که در سال 81 منتشر شد و در آن به این مسأله پرداختم که آیا می‌توانیم از گروه‌هایی نام ببریم که افسانه‌ها و قصه‌های عامیانه را تولید می‌کنند، به‌عنوان متن‌هایی که نگاه انتقادی دارد. این موضوع مقدمه‌ای برای یافتن صدای کودکان و زنان شد و به این نتیجه رسیدیم که کودکان و زنان هم قصه‌های خودشان را بازروایی می‌کنند.
 
این نویسنده در ادامه به کتاب‌ «کودکان و جهان افسانه» اشاره کرد و گفت: من در این کتاب یک دانای کل بودم که می‌گفتم می‌توان صدای کودکان و زنان را در فرهنگ عامیانه شنید و براین اساس به سراغ کودکان رفتم تا در این پژوهش صدای آن‌ها را بشنوم و می‌خواستم خودم را به‌عنوان واسطه بین کودکان و جامعه مخاطب کتاب قرار ندهم. در این پژوهش قصه‌های مختلف و کلیدی برای کودکان در نقاط مختلف ایران گفته شد و تفسیر آنها شنیده شد. بازگو کردن قصه و برداشت هرمنوتیک از قصه و اینکه کودکان سعی می‌کنند با بازگویی به قصه جانی دوباره دهند و آن را به تجربه زنده‌ای تبدیل کنند. وقتی قصه به یک تجربه زنده، انتقادی و اخلاقی تبدیل می‌شود که به جامعه عمومی پیوند بخورد و «قصه نوش» اتفاق بیفتند.
 
وی در ادامه به زیبایی‌شناسی امید و مفهوم آن در قصه‌ها اشاره کرد و گفت: بخش عمده این قصه‌ها، قصه‌های امید هستند که مخاطب را به امید برای رسیدن به مقصود دعوت می‌کنند. کودکان ما بدون اینکه در خطر آسیب‌دیدن قرار بگیرند در قالب این قصه‌ها با مفهوم بلوغ آشنا می‌شدند همچنین بخشی از این قصه‌ها بچه‌ها را در مقابل کودک‌آزاری مصون می‌کنند و کودک پی به اهمیت حفاظت از بدن خود و حفظ فاصله می‌برد.
 
این نویسنده بیان کرد: اصولا میراث فرهنگی اگر پیوند دهنده نسل‌ها نباشد تبدیل به یک تجربه مرده می‌شود و کودکان باید در تبادل میراث فرهنگی مشارکت داشته باشند. براین اساس تفسیر کودکان درباره آئین‌ها و مکان‌ها آموزنده و ضروری است. میراث میان‌نسلی زمانی است که زنان و کودکان و مردان بتوانند در تولید آن مشارکت داشته باشند. کودک با تخیل تفکر می‌کند و تفسیر به او کمک می‌کند غیرفعال نباشد.
 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها