مهدی سلطانی که به تازگی نخستین کتابش تحت عنوان «تدوین تنهایی» منتشر شده است در گفتوگو با ایبنا به ویژگیهای این کتاب پرداخته و از پروسه انتشار کتابش صحبت کرده است. او معتقد است که هدف از سرودن این اشعار، نوشتن از تنهایی بوده است.
طی روزهای گذشته، نخستین مجموعه شعر شما تحت عنوان «تدوین تنهایی» از سوی انتشارات مروارید منتشر شده است؛ با توجه به اینکه «تدوین تنهایی» نخستین مجموعه شعر شماست، کمی درباره شروع فعالیتهای ادبی خود و زمان سرودن اشعار این مجموعه توضیح دهید.
من از دوران نوجوانی غزل و ترانه مینوشتم؛ اما در ابتدای دهه 90 به یکباره به شعر سپید علاقهمند شدم و در این حوزه شروع به نوشتن کردم. این مجموعه گزیدهای از شعرهایی است که از سال 93 تا 97 سرودهام. مخاطب با یک نگاه کلی به کتاب متوجه میشوید که حجم قابل توجهی از مجموعه به شعرهای کوتاه اختصاص داده شده؛ اما در میان همین شعرهای کوتاه نیز شعرهای نیمه بلند آمده است.
مخاطب با خواندن هر کتابی با یک راوی روبهرو میشود. در این کتاب ما با یک راوی روبهرو هستیم که گاهی به پایان یک اتفاق اشاره میکند و گاه از آن میگذرد و در بیشتر اوقات اتفاق را قضاوت نمیکند. میتوان فهمید که راوی اشاراتی به تنهایی خودش دارد و از دریچههای مختلف موضوعی به این تنهایی نگاه میکند. آیا درک من از این راوی درست بوده است؟
بله این راوی درگیر تنهایی است. البته همه ما به نوعی با تنهایی درگیر هستیم. حتی وقتی که درگیر رابطه عشقی هستیم، باز هم در خلوت خودمان با تنهایی کلنجار میرویم و این آفت انسان مدرن است که این اتفاق برای او رخ داده است. شاید رشد تکنولوژی باعث شده که ما بسیار مشغول باشیم، با این حال اگر دقت کنیم، متوجه میشویم که هرکدام از ما از هر لحظهای که بهدست میآوریم استفاده میکنیم و از خودمان میپرسیم که این تنهایی از کجا میآید. همه ما در خلوت دنبال چیزی میگردیم که آن را پیدا نمیکنیم و آن تنهایی انسان معاصر است. اینها را گفتم تا بگویم که نخواستم ضدعشق بنویسم یا شکست عشقی را مطرح کنم. هدف من نوشتن از تنهایی بوده است.
در شعر امروز به ایماژ توجه ویژهای میشود و خیلی از شاعران به این ویژگی میپردازند و تصویر به خوبی در شعرهایشان نمایان است. در شعرهای شما هم این ویژگی وجود دارد، یعنی ما در این کتاب میبینیم که تصویرهایی که در اطراف همه ما وجود دارد، در شعرهای شما به خوبی استفاده شده است و شما توانستهاید کارکرد خوبی از آن بگیرید. کمی درباره این نوع شعر توضیح دهید.
من همیشه سعی کردم که در شعرهایم به حذف زوائد بپردازم و به نکاتی توجه داشته باشم که به کوتاه شدن شعر و قوت گرفتن آن کمک میکند. من سعی کردم که مثل سینما و نقاشی تصویر نشان دهم تا مخاطب برداشتهای مختلفی از آن تصویر کند. اگر بخواهم به این نگاه شعری بپردازم، فکر میکنم که یکی از سردمداران این اتفاق گروس عبدالملکیان بوده است. البته از قبل هم ما این گونه شعر را داشتهایم؛ اما گروس در همین کتاب «سهگانهی خاورمیانه» به خوبی به این نوع شعر پرداخته است؛ بهطوری که آدم احساس میکند جای کتاب خواندن، مشغول فیلم دیدن است. برای من بهعنوان یک مخاطب چنین شعرهایی خوشایندتر است و دوست دارم شعری بخوانم که به من تصویر بدهد و من را بیشتر به فکر فرو ببرد. البته این سلیقه من است و دلیل نمیشود که این شعر برتری نسبت به گونهها یا نگاههای دیگر داشته باشد.
در برخی از شعرهای این مجموعه از فضای شعر کوتاه سپید فاصله میگیریم و به کاریکلماتور نزدیک میشویم. شاید به همین دلیل در این گونه شعرها نوع غافلگیری و لذتی که میبریم با لذت شعری کمی متفاوت است. کمی درباره فضای اینگونه کارها توضیح دهید.
این موضوع را قبول دارم اما باید بگویم که خیلی از این شعرهایی را که چنین برداشتی از آنها میشد، حذف کردم و در شعرهایی که باقی مانده نیز سعی داشتم تا از دریچهای به موضوع نگاه کنم که حرف عمیقتر از کاریکلماتور باشد. برای مثال وقتی در شعری میگویم: «همیشه برای زخمهایمان/ نمک/ نذر امامزاده کردهایم» این حرف عمیقتر از لبخندی یک ثانیهای است. این شعر به اشتباهات انسان برمیگردد و انگار خیلی از ما راه را اشتباه میرویم و کارهایی انجام میدهیم که ربطی به مشکلمان ندارد. خیلی از شاعران بزرگ ما مثل اخوان هم کارهایی دارند که ما را به خنده میاندازند اما در نهایت ما را به تفکر وادار میکنند.
شما در این مجموعه نشان دادید که به خوبی از ثانیهها بهره میگیرید و این در کتاب مشخص است. به نظر خودتان، فعالیت در حوزه مستندنگاری چقدر به شاعری مهدی سلطانی کمک کرده است؟
من 10 سال است که به کار مستندسازی میپردازم. در گذشته کارهای بسیاری برای تلویزیون انجام دادهام اما چند وقتی است که برای خودم کار میکنم. شاید در این سالها چیزهایی را دیدهام که کمتر کسی دیده باشد و شاید اگر برای کسی تعریف کنم، حرفهایم را باور نکند. مثلا من شما را به قسمتی از تهران میبرم که شما تحت هیچ شرایطی باور نمیکنید که اینجا بخشی از پایتخت ماست و شاید تصور شما این باشد که این مکان جایی در شهر بمبئی است. فعالیت در حوزه مستندسازی نگاه عمیقتری به من داده است. با این حال خیلی از این تصاویر را در شعرهای این کتاب استفاده نکردم و شاید در آینده هم نتوانم استفاده کنم، با این حال حس متفاوتی است. اگر بخواهم کوتاه به شما پاسخ دهم باید بگویم که مستندسازی به من خیلی کمک کرده است و باعث شده تا از لحظه لحظههای زندگی استفاده کنم و نگاه متفاوتی به جهان داشته باشم. بعضی وقتها یک فِرِم از این مستندها تا مدتها در ذهنم میماند و گاه تبدیل به شعر میشود و گاه در ذهنم مانده خاک میخورد. این کتاب شاید لحظهای از تصاویری باشد که در ذهن من نقش بسته است.
شما چندین سال در کارگاههای شعر فعالیت داشتید و بعد از آموختن به انتشار کتاب پرداختید. آیا شما خودتان را محصول کارگاههای شعر میدانید؟
من خودم را محصول یک کارگاه درست و حسابی میدانم؛ چراکه کارگاه گروس عبدالملکیان کارگاه شعر نیست و کارگاه شاعر است. در این کارگاه نگاه شاعرانه وجود دارد و شاعر پرورش داده میشود. بنابراین اگر کسی به این کارگاه بیاید و شعر هم نگوید، نگاه شاعرانه پیدا کرده و با وسواس با شعر برخورد میکند. این نگاه در من شکل گرفته و به همین دلیل با وسواس به شعر نگاه میکنم و دیگر هر شعری من را راضی نمیکند. این اتفاق حتی برای شعرهای خودم هم رخ داده و بعضی وقتها شعرهایی مینویسم که خودم علاقهای به آنها ندارم.
این نگاه جدید چیست؟
اجازه دهید به چند سال قبل برگردیم. من سال 92 حدود 120شعر آماده داشتم و با خودم میگفتم که این شعرها چقدر خوب است و دیگر باید دست به کار شوم و این اشعار را منتشر کنم. آن زمان گروس عبدالملکیان مثل الان دبیر بخش شعر نشر چشمه بود. پیش خودم گفتم به کارگاه گروس میروم و با توجه به روحیاتی که از خودم سراغ دارم با او ارتباط برقرار میکنم. پیش خودم میگفتم این کار یک روزنه امید است و شاید به این شکل شعرهایم را در چشمه منتشر کردم. بعد از مدتی حضور در این کارگاه، همه شعرهای گذشته را کنار گذاشتم و دوباره نوشتم. آن کارگاه باعث شد نگاه دیگری به جهان شعر داشته باشم. همین موضوع باعث شد که این کارگاه را ادامه دهم و تا چهار-پنج سال در این کارگاه حضور داشته باشم. البته الان هم از گروس یاد میگیرم؛ اما زمانی که به کارگاه میرفتم دیگر به چاپ کتاب فکر نمیکردم و بیشتر در جهان نوشتن سیر میکردم و هرچه جلوتر میرفتم بیشتر در عمق مطالب فرو میرفتم.
پس با این توضیحات میخواهید بگویید که یک کارگاه موفق میتواند هر فردی را به شاعر تبدیل کند. یعنی ما به عنوان علاقهمند به شعر به این کارگاهها میرویم و شاعر بیرون میآییم؟
نه به هیچ وجه. من خودم مخالف این فضای استاد و شاگردی هستم که در شعر به وجود آمده و هرکسی کارگاه میزند و به زور میخواهد شاگرد جذب کند. بدون شک استعداد مهم است، اما ما باید به خروجی کارگاهها هم توجه کنیم. دوستانی که به کارگاههای شعر مراجعه میکنند باید از خودشان سوال کنند که خروجی این کارگاه چیست؟ نکته مهمی که این وسط وجود دارد حمایت مدرس آن کارگاه از شاگردانش است. برای مثال این حمایت همیشه از سوی گروس عبدالملکیان از بچههای کارگاه وجود داشته است؛ اما در بسیاری از کارگاهها این نوع حمایت وجود ندارد.
دقیقا چه حمایتی باید انجام شود؟
این روزها بیشترین انتقاد به کارگاههای ترانه وارد است. بچههایی که به کارگاه ترانه میآیند باید بتوانند بعد از چند دوره به بازار ترانه راه پیدا کنند اما متاسفانه چنین اتفاقی رخ نمیدهد و ما شاهد اتفاقی ویژه در این حوزه نیستیم و همه چیز در آن کارگاه تمام میشود. متاسفانه در این روزها شاهد برگزاری کارگاه از سوی افرادی هستیم که آدم وقتی پوستر کارگاه را میبیند، شاخ درمیآورد. من الان یک کتاب چاپ کردم و اگر شما شنیدید که در ماه آینده کارگاه شعر مهدی سلطانی در فلان فرهنگسرا برگزار میشود به هیچ عنوان نباید تعجب کنید. از طرفی یک اسمهای عجیب و غریبی روی کارگاههای خود میگذارند که آدم از خودش سوال میکند که این فرد اصلا چه زمانی آمد؛ کی شاعر شد و چطوری به مقام استادی و آموزش رسید و حال با چه گنجینه علمی میخواهد به بیان یک نظریه و آموزش آن بپردازد.
همان طور که در ابتدای صحبت اشاره شد؛ «تدوین تنهایی» نخستین اثر شماست. چه پروسهای برای چاپ آن طی شد؟
امروز ناشران برای چاپ کتاب شعر خیلی سخت میگیرند و حق هم دارند. از این رو متاسفانه شمارگان کتابهای شعر به 300 و 500 نسخه رسیده است و دیگر کسی کتاب شعر نمیخرد. حتی شاعران هم علاقهای به خرید کتابهای شعر ندارند. در حوزه ادبیات این بیمخاطبی بیشتر گریبانگیر شعر شده و اوضاع داستان بهتر است؛ چراکه شاعران میتوانند یک شعر کوتاه یا بلند را در اینستاگرام منتشر کنند اما امکان انتشار یک داستان یا رمان در فضای مجازی به راحتی وجود ندارد و به همین دلیل کتاب داستان یا رمان هنوز جذابیتهای خودش را دارد. باید قبول کنیم که این روزها اقبال به کتابهای شعر وجود ندارد و از آن استقبال نمیشود؛ همانطور که از تئاتر و خیلی چیزهای دیگر استقبال نمیشود. به همین دلیل از نشر مروارید سپاسگزارم که از من به عنوان یک شاعر کتاب اولی حمایت کرد و بعد از بررسیهای اولیه این کتاب چاپ شد.
شما پروسه چاپ کتاب را تجربه کردید، آیا امکان چاپ کتاب برای همه وجود دارد؟
شاعر خوب در این کشور بسیار است اما خیلی از اینها از پایتخت دور هستند و به امکانات دسترسی ندارند و شاید به همین دلیل نتوانستهاند کتابشان را منتشر کنند. به هر حال کتاب من بعد از بررسیهای لازم منتشر شد و در این مدت تلاش کردم که کتاب شریفی آماده انتشار کنم. نمیگویم کتابم کتاب خوبی است و شاید نقطه ضعفهایی هم داشته باشد؛ اما این اطمینان را میدهم که این کتاب شریف است.
نظر شما