حسن اصغری در نشستی تخصصی در قم مطرح کرد؛
داستاننویس ناگزیر از کشف است و نباید به واقعیت ظاهری اکتفا کند
حسن اصغری داستاننویس، گفت: داستاننویسی که میخواهد کار جدیدی ارائه کند، ناگزیر است دست به کشف بزند و به واقعیت ظاهری اکتفا نکند.
در ابتدای این نشست، حسن اصغری در مورد آخرین اثر خود به نام «کالبد شکافی بیست داستان کوتاه فارسی» صحبت کرد و این کتاب را حاصل تجربههای کارگاه دورههای نویسندگی خود معرفی کرد و گفت: این کتاب در دسته کتابهای آموزشی قرار دارد و شامل بهترین داستانهای نویسندگان ایرانی است. در این مجموعه دو داستان مربوط به هزار سال پیش و ۱۸ داستان از نویسندگان معاصر آمده است. از جمله ویژگیهای کتاب این است که جنبههای ساختاری، تکنیکی، اندیشهای، سخن و مضمونِ متن را توضیح داده است.
اصغری داستان را بازآفرینی واقعیت دانست و اضافه کرد: آنچه داستان را متفاوت و فراتر از داستانهای دیگر میسازد، بحث بازآفرینی واقعیت است. یعنی واقعیتی که در ذهن انسان بازتاب پیدا میکند و آن را مینویسد، تغییراتی در آن واقعیت به وجود میآورد. اما واقعاً آنچه که تبدیل به هنر میشود، آیا واقعیت است؟ یا بازآفریده است؟
وی ادامه داد: کار نویسنده این است که پشت واقعیت را کشف کرده و نشان دهد. در حقیقت، واقعیت وجود دارد، مثل ما که اینجا نشستهایم، اما این وجود ظاهر قضیه و واقعیت است. فلاسفه به ویژه هایدگر تاکید دارند پشت هر واقعیت یک هستی است که دیده نمیشود و واقعیتی را پوشانده است.
نویسنده کتاب «کالبدشکافی بیست داستان کوتاه فارسی» افزود: هستی امکانات واقعیت است که در آن وجود دارد. این امکانات باید توسط نویسنده کشف و در داستانها نشان داده شود. داستاننویس اگر میخواهد داستان بنویسد و کار جدید و داستانی تازه ارائه دهد، ناگزیر است دست به کشف بزند و به واقعیت ظاهری اکتفا نکند. مثلاً کسی که لبخند میزند، ما ظاهر او را که همان لبخند است، میبینیم و از پشت این ظاهر خبر نداریم. اگر ما به درون خود بنگریم، میتوانیم به کشف برسیم، زیرا کم و بیش بخشهایی از وجود انسانها مشترک است.
این مدرس ادبیات داستانی، کار نویسنده را کالبدشکافی هستی دانست و یادآور شد: نویسنده، تفسیر و تاویل داستان را باید انجام بدهد و از چند زاویه به آن نگاه کند، چون هستی از سه یا چهار بعد تشکیل شده است. یکی از ابعاد هستی و واقعیت درونمایه است. پس میتوانیم بگوییم اول ساختار، بعد اندیشه و پس از آن مضمون مورد بررسی قرار میگیرد. مضمون معادل تم است. موضوع وقایع ظاهری است. موضوع برای یک نویسنده وسیله است تا موضوع را بگیرد و روایت کند تا آنچه را که پشت موضوع است، کشف کرده و به خواننده نشان بدهد.
اصغری از جمله وظایف داستاننویس را کشف قلمرو ناشناخته هستی برشمرد و گفت: داستانهایی وجود دارد که به کشف نرسیدهاند یا بازآفرینی داستان به شکل ناب شکل نگرفته است. در داستاننویسی با نشان دادن نمای ظاهری واقعیت، کاری انجام داده نمیشود، اگر میخواهیم در داستاننویسی فراتر برویم، باید به آن بیاندیشیم. برای اینکه نویسنده به این مهم برسد، دو راه وجود دارد؛ یکی از این کارهای مهم این است که در زبان و پردازش و ساخت موضوع داستان آشناییزدایی انجام شود.
این نویسنده ادبیات داستانی بیان کرد: تمام آنچه پیرامون ما قرار دارد، نامگذاری شده است. این نامها قراردادهایی هستند و ما با به زبان آوردن نام اشیا این واژهها را پذیرفتهایم. باید از این واژهها و چهارچوبها عبور کرد. ما همیشه و در طول زندگی پنداشتهایم که واقعیت را دیدهایم. واقعیت اشیا و آدمها را شناختهایم، در حالی که اینگونه نیست، زیرا همه نمیتوانند به هستی و واقعیت برسند چون کاری مکاشفهای است.
وی در بخش دیگری از سخنانش به تشریح نمادها در داستان پرداخت و گفت: هر نماد صدها معنی و مفهوم دارد. نماد علاوه بر اینکه مفهوم خود را باید داشته باشد، یک خوشه از مفاهیم را نیز لازم دارد. در حقیقت کار نویسنده این است که از واژگان نمادین و از نهادها به کشفی تازه برسد. البته بعضی نماد و نشانهها متفاوت از هم میدانند. مثلاً وقتی بیهقی میگوید «خواهم قلم را بگردانم» یک ضربه به خواننده وارد کرده و مفهوم نوشتن را تغییر داده است. خواننده میداند متن مورد نظر محتوایی غمانگیز دارد و نویسنده میخواهد اندوه خودش را نشان بدهد.
اصغری در پایان تصریح کرد: داستاننویس باید مفهوم واژگان را از آنچه متداول است، خالی کند و از مفاهیم تازه واژهها بیافریند تا بتواند واژگان و جملهها را به بهترین شکل انتقال دهد. هر داستان بنمایههای زیادی دارد که همان موتیف و ریشه داستان است، این بنمایهها مفاهیم خاص دارند، چون لازم است زاییدگی داشته باشند تا خواننده درنهایت به یک فکر و اندیشه برسد.
نظر شما