در سمینار بینالمللی «رومیشناسی در هند» عنوان شد:
ملکیان: مولانا با ریاضتهای افراطی صوفیان مخالف بود
مصطفی ملکیان گفت: مولانا با ریاضتهای افراطی که در آن زمان، گهگاهی بعضی از صوفیه داشتند، مخالف است؛ اما به هر حال با اصل ریاضت موافق است و معتقد است باید با ریاضت از تن کاست، تا روح به آزادی دست پیدا کند.
مولانا در زمان حیاتش در هند شناخته شده بود
شروع این مراسم با سخنرانی رضا حیدر، ریاست ایوان غالب درباره اهداف سمینار و اصول بنیادی ایوان غالب بود و پس از آن، شریف حسین قاسمی، که تبحر ویژهای در کتابشناسی مولانا در هند دارد و یک فهرست هم از تمامی نسخی که در کتابخانههای هند نگهداری میشود و تمام آثاری که در گذشته درباره مولانا در هند به چاپ رسیده، آماده و فهرست سازیکرده است؛ به عنوان سخنران کلیدی افتتاحیه این سمینار در شروع صحبتهای خود گفت: هند خارج از حوزه زبان فارسی، رابطهای با مولانا دارد، که شاید کشوری دیگر نداشته باشد. تا جایی که من مطالعه و تحقیق کردهام، نتوانستم کشوری پیدا کنم که به اندازه هند درباره مولانا کار کرده باشد و این برای ما هندیها افتخار است.
وی ضمن خواندن ابیاتی از شمس تبریز درباره عشق، آن را اساس کار، فکر و اندیشه شمس خواند، که شاگرد او مولانا هم تحت تاثیر همین اندیشه بوده و اضافه کرد: اگر حقیقتا عرفان را مطالعه کنیم، اساس و بنای عرفان هم همین عشق به پروردگار و عشق به مخلوق همان پروردگار و خدمت به خلق است.
شریفقاسمی در ادامه به جلوههای حضور مولانا در هند اشاره کرد و گفت: هندیها مرتب با مولانا، زندگی او، اندیشه و عرفانش رابطه خاصی داشتند، که برای من هم جای تعجب است، چون ما تعداد زیادی سلسله عرفانی که زادگاهشان خراسانزمین است، را در هند داریم، اما سلسله مولانا را نداریم.
او ادامه داد: تاریخ عرفان اسلامی در هند گواه آن است، که از دیرباز ارتباط تفکیکناپذیری میان عرفای هند و ایران برقرار بوده است. بیشتر عرفا در هند که بعد از ورود مسلمانان به این کشور با فرهنگ غنی و قدیمی فعالیت داشتند، از مناطق مختلف خراسان آن دوره به اینجا مهاجرت کرده بودند و از طریق دید و بازدید با مرشدها، دوستان و وابستگان زیادی که در خراسان داشتند، تا مدتها موجب یک نوع ارتباط ماندنی در ایران و هند شدند.
وی در ادامه به زادگاه مولانا در افغانستان امروز و مهاجرت او به قونیه اشاره کرد و افزود: این پیشامد تاریخی و بزرگی است که در قرن سیزدهم میلادی، دو خانواده برجسته، به خاطر خطر احتمالی یورش مغولها به وطن خود بلخ، از آنجا مهاجرت میکنند. یکی خانواده حضرت مولانا است، که بالاخره به قونیه میرسد و دیگری خانواده امیرخسرو دهلوی است، که به هند میرسد. مولانا در قونیه در زمینه تصوف و خسرو در هند در ادبیات فارسی به اوج خود میرسند. هندیها با مولانا انس میگیرند و خسرو در جهان فارسی مورد پسند قرار میگیرد.
شریفقاسمی ضمن بیان اینکه حضرت مولانا در زمان حیات خود، در هند شناخته شده بود، گفت: خیلی از بزرگان و شاهان هند، مثنوی معنوی را ستودهاند و از آن استفاده کردهاند. حتی شاهعبدالعزیز، فرزند معروف شاهولیالله دهلوی عرس مولانا را برگزار میکرد. همچنین مطالعاتم در زمینه مولانا در هند، من را به این نتیجه رساند که عرفای سلسله نقشبندیه بیشتر از دیگران به مثنوی عنایت داشتهاند.
وطن مولانا همان است که دکتر شریعتی میگوید
سفیر افغانستان، دومین سخنران این سمینار بود که سخنان خود را با اشاره به کشمکشها بین کشورهای مختلف بر سر مولانا شروع کرد و گفت: امروز بر سر کجایی بودن مولانا بحثهای فراوان است. در مورد اینکه برای مولانا چه لقب جغرافیایی شایستهتر است، به سخن علی شریعتی در کتاب «توتمپرستی» اشاره میکنم که میگوید: «چه زشت است که بر سر ایرانی بودن، یا ترکی و روسی بودن مولانا کشمکش دارند. ترکها، روسها و ایرانیها، آتاتورک، پتر کبیر و نادرشاه، به کشورها متعلقند، اما مولوی از آن کسی نیست. از آن کسی است که مثنوی را احساس کند.»
او ادامه داد من امروز درباره کسی سخن میگویم که متوسط نبوده است. مولانا نهتنها شاعری شیرینسخن بود، که مهمتر از زبان شعرش، حکمت و فلسفهای که به یادگار گذاشت، او را از سرآمدان روزگار ساخته است. حالا که قرنها از عصر مولانا فاصله داریم، شعرهای او نه تنها نشانهای درخشان از پویایی ادبیات فارسی دارد، که درسی برای نسلهای امروز و حکمتی برای آیندگان است. شعرهای مولانا مفاهیم اصلی مورد نیاز برای یک زندگی انسانی را به ما منتقل میکنند و هر برگ از آن مثنوی پربار، آینهای زلال در برابر نیکیها و چراغی روشن در مسیر راه زندگی است.
جهان امروز نیازمند بازخوانی فلسفه مولاناست
سفیر افغانستان در هند در بخش دیگری از سخنان خود اظهار کرد: جهان امروز، کشور و منطقه ما که در آن زندگی میکنیم، از جهتهای مختلف نیازمند بازخوانی فلسفههای به یادگار مانده از مولاناست، تا با فراگیری درسهای حیاتی و انسانی بازمانده از این پیر خرد، بتوانیم به تساهل، عدالت، انساندوستی و همدیگرپذیری بیشتری دستیابیم.
مولانا مانند پیامبران برانگیخته شده است
علیرضا قزوه، معاون رایزنی فرهنگی ایران در هند، دیگر سخنران این نشست بود که به ارائه مقالهای با عنوان «طریقت و شریعت در عرفان مولانا و بیدل و پیران این دو» پرداخت و در سخنانی گفت: مولانا و تمام شاعران بزرگ، مانند پیامبران که توسط فرشتهای برانگیخته میشوند، به نوعی برانگیخته شدهاند. گاهی اوقات انسانهایی مامور میشوند که نقش آن فرشته را بازی کنند و انسان دیگری را برانگیزند.
وی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: مولانا چند پیر داشت، اما پیر واقعی او شمس تبریزی بود، که شخصیتی بسیار غریب است. شخصیتی که مظلومیت و غربت او مولانا را صید میکند.
دیدگاه مولانا درباره رابطه جسم و روح دیدگاه واحدی نیست
مصطفی ملکیان، فیلسوف معاصر، دیگر سخنران ایرانی این سمینار بود، که در خصوص «جسم و روح از دیدگاه مولانا» ایراد سخنرانی کرد و گفت: مولانا از متفکرانی است که به این قائلند که در انسان غیر از جسم یا تن، ساحت دیگری بهنام ساحت روح یا جان وجود دارد، اما تمام سخن بر سر این است که ارتباط این دو ساحت در درون ما با یکدیگر چگونه ارتباطی است.
او ادامه داد: اینکه آیا ارتباط تن و جان، ارتباطی دوستانه است یا دشمنانه، آیا این دو با هم مساعدند و موافق، یا معارضند و مخالف. مخصوصا کسی که اهل سیر و سلوک معنوی و عرفانی است، باید چه معاملهای با این دو ساحت خود کند، تا این معامله به ارتقاء معنوی و روحانی او منتج شود. اینجا است که اگر در مولانا، چه در مثنوی معنوی و چه در کلیات شمس، حتی فیهمافیه نظر کنید، میبینید که دیدگاه مولانا، دیدگاه واحدی نیست و تمام سخن بر سر این است که این دیدگاههای متکثر چگونه با هم سازگارپذیرند.
ملکیان ضمن بیان اینکه اولین دیدگاه مولانا در این رابطه، دیدگاهی است که میگوید روح انسان پرندهای است که در قفس جسم او اسیر و زندانی شده است، اضافه کرد: این دیدگاه را در تاریخ فلسفه، بیشتر به افلاطون نسبت میدهیم. شک نیست اگر ارتباط جسم و روح، ارتباط قفس و پرنده باشد، ارتباط سازگارانه و مساعدی نیست. چون قفس برای پرنده چیز مطلوبی نیست و در واقع محروم کردن پرنده از هرگونه پرواز و اوجگشایی است؛ که این دیدگاه در مولانا به کرات تکرار میشود. ابیات مولانا در اینباره نشان میدهد که ارتباط ناسازگارانهای بین تن و جان برقرار است و جسم و روح با هم سازگار نیستند. در واقع، یکی قفس دیگری است و هرچه قفس را تضعیف کند، پرنده را به آزادی نزدیک کرده است.
ملکیان در بیان دیدگاه دوم مولوی درباره رابطه جسم و جان عنوان کرد: دیدگاه دوم، داستان دو رهرو و همسفر است، که یکی از آن دو کند است و میل به سفر ندارد؛ چنان که گویا بدون میل و علیرغم رغبت و خواست خود، به سفر واداشته شده است؛ اما دیگری سخت مشتاق سفر است، بنابراین تا زمانی که این دو با هم همسفرند، هر دو به هم زیان میرسانند و باید راهشان را از یکدیگر جدا کنند و یکی با کندی خود و دیگری با چالاکی راه را بپیمایند.
وی افزود: اگر به ابیات مولانا درباره این دیدگاه دقت کنیم، این دیدگاه هم در مخالفت بین جسم و روح، با دیدگاه قبلی موافق است، اما کمی از آن کمتر است. در آنجا روح زندانی جسم است، اما در اینجا روح و جسم دو همسفرند که یکی اسباب آزار و اذیت دیگری و مانع چستی و پویایی او است. اگر خوب بنگریم، اقتضای هر دو دیدگاه، ریاضت جسم است. یعنی در هر دو دیدگاه باید جسم را ریاضت دهیم تا روح را بپروریم و نمیتوانیم همزمان جسم و روح را با هم بپروریم. البته مولانا با ریاضتهای افراطی که در آن زمان، گهگاهی بعضی از صوفیه داشتند، مخالف است؛ اما به هر حال با اصل ریاضت موافق است و معتقد است باید با ریاضت از تن کاست، تا روح به آزادی دست پیدا کند.
ملکیان در ادامه به بیان دیدگاه سوم مولانا در رابطه جان و تن پرداخت و گفت: دیدگاهی است که میگوید گاهی بین روح و جسم رقابت وجود دارد و گاهی این رقابت به رفاقت تبدیل میشود. به تعبیر دیگر گویا اول روح و جسم کاملا با هم مخالفت دارند و بعد از اینکه روح جسم را تخریب کرد، شروع به آباد کردن همین جسمی میکند که خودش ویران و تخریب کرده است؛ چون ظاهرا نیازمند جسم است؛ بنابراین جسم آباد میطلبد. اما به هر حال در مرحله اول نوعی رقابت و حتی بیشتر از آن نوعی خصومت و عداوت بین روح و جسم وجود دارد، بعد یکی به دست دیگری ویران میشود و نهایتا بعد از این ویرانی، رقابت به نوعی رفاقت تبدیل میشود.
وی در پایان گفت: معنای سخن این است که این موجود یک سلسله نیاز و نه خواسته تنی و جسمی و یک سلسله نیازهای معنوی و روحانی دارد، که هر دو دسته نیازها باید برآورده شوند و برآورده شدن هیچ یک از این دو نوع نیازها، مزاحم برآورده شدن نیازهای دیگر نیست.
به نظر میرسد مولانا مثنوی را برای بچهها نوشته است
راجاندر کومار، رئیس بخش زبان فارسی دانشگاه دهلی، هم در سخنانی ضمن تشکر از استادان خود که زبان فارسی را به او یاد دادند، عنوان کرد: درمورد مثنوی معنوی و مولانا و شمس، خیلی چیزها گفته شده و صدها کتاب در سراسر جهان نوشته شده است. به نظر من اگر شما داستانهای مثنوی را بخوانید، آنقدر ساده است که به نظر میرسد مولانا این کتاب را برای بچهها نوشته است. حال اگر همین داستانها را از نظر عرفانی ببینید، در آنها عرفان هم وجود دارد. علاوه بر این داستانهای پندی زیادی هم در مثنوی وجود دارد.
وی ضمن نامبردن عناوین داستانهای مثنوی که برای بچهها نوشته شده است؛ گفت: از طرفی اگر یک جوان عاشق هم به سراغ مثنوی معنوی برود، میبیند که مثنوی معنوی برای عشاق هم هست. برای مثال اگر به داستان «پادشاه و کنیزک» مثنوی که خیلی مشهور هم هست، از منظر عرفانی نگاه کنیم، یک معنی میدهد، اما از منظر یک عاشق، یک داستان عاشقانه است که فقط معنی عشق میدهد.
رئیس بخش زبان فارسی دانشگاه دهلی در پایان گفت: زمانی که روی مولانا کار میکردم، به یک نکته عجیب از زبان یک مولاناپژوه برخوردم که میگوید تمام بیست و چند هزار بیت مثنوی، توضیح همان هجده بیت اول آن است. این نکته عجیبی است که من تا به حال در هیچ کتاب و سمیناری به آن برنخوردهام. بنابراین لازم است که درباره آن تحقیق و پژوهش شود و تحلیل و بررسی شود که آیا این درست است یا خیر.
صدیق الرحمن قدوایی، دبیر ایوان غالب هند هم در سخنانی بر لزوم تکیه بر مطالعات رومی در عصر حاضر تاکید کرد و گفت امروز آغاز مولویشناسی است.
در مراسم اختتامیه نیز محمدعلی ربانی، رایزن فرهنگی ایران، مصطفی ملکیان، علیرضا قزوه، احسانالله شکراللهی، رضا حیدر، علی اکبرشاه و نقی عباس سخنرانی کردند.
لازم به ذکر است که در پایان این سمینار دو روزه اعلام شد که به زودی کتابشناسی رومی نیز به چاپ میرسد.
نظر شما