عبدالله صلواتی درباره جدیدترین اثر خود مطرح کرد:
پیش فرض انسان شناختی وحدت نوعی انسان در مساله فرهنگ مخرب است
صلواتی گفت: پیش فرض انسان شناختی وحدت نوعی انسان در مساله فرهنگ میتواند مخرب باشد و باعث شود ما فقط بخشی از انسانها را ببینیم پس بحث زیست نوعهای انسانی ما را از کاستی فرهنگی دور کرده و از این معضل نجات میدهد.
او ادامه داد: ملاصدرا میگوید: «انسانها در این نشئه نوعند و تحت آنها افراد است اما در نشئه دیگر جنس هستند و تحتشان انواع است.» این جمله به ظاهر ساده است اما اینکه ما نشئه را چه تعریف کنیم و این نشئه و آن نشئه و این سو و آن سو را چه تحلیل کنیم تفسیر این جمله متفاوت میشود. به هر حال این جمله من را مشغول کرد و برایم بسیار حائز اهمیت است بنابراین همه کتاب 348 صفحهای جدیدم شرح همین یک جمله ملاصدرا است.
صلواتی در تشریح جمله ملاصدرا افزود: این جمله میگوید انسانها انواع متفاوت هستند همانطور که بین ما و مورچه تفاوت زیادی وجود دارد، به مراتب میتواند بین دو انسان هم تفاوت جوهری و وجودی قابل توجهی وجود داشته باشد که بیش از تفاوت ما و مورچه است.
او با بیان اینکه این تحلیل فلسفی میتواند اخلاق، سیاست و فرهنگ را دچار دگردیسی کند و نگاهمان را به همه چیز تغییر دهد توضیح داد: اگر بخواهیم در عرصه سیاست و اخلاق نسخهای بپیچیم این پیش فرض انسان شناختی را باید از ذهنمان دور کنیم که انسانها نوع واحدی هستند چون حکم نوع واحد هم واحد است یعنی همه افراد یک نوع، یک حکم دارند و اگر بایدی در کار باید باشد، برای همه است و اگر نبایدی در کار باشد، هم برای همه است بنابراین هیچ تبعیض و تفاوتی نیست.
به گفته این مدرس فلسفه، اما در پیش فرض انسانشناختی که از آن به کثرت نوعی یاد میکنیم دنیای اخلاق، سیاست متفاوت میشود و باید برای انواع انسان نسخههای متفاوت داشته باشیم و یکی از بنبستهایی که ما در حوزه جامعه شناسی، روانشناسی، مشاوره، تعلیم و تربیت، آموزش و اخلاق و سیاست داریم پیش فرض استراتژیکی است که خطاست و آن این است که انسانها نوع واحدی هستند و این باعث شده برای همه حکم واحدی بپیچیم. این نگرش موجب میشود بعد از مدتی دچار پوچی شویم و خیلی این احکام به آبادانی ما کمکی نکند.
صلواتی با اشاره به مباحث مطرح شده در کتاب مشتمل بر 11 فصل است تشریح کرد: امکان شناخت انسان، طرح کثرت نوعی، استنباط مدل های کثرت نوعی، تحول تاریخی انسان، فروعات کثرت نوعی شامل انسان و معنای زندگی و .... از جمله این فصول است.
او شرح تعبیر زیست جهان در کتاب را یکی از اتفاقات مهم در این اثر دانست و گفت: تعبیر دیگر من در این کتاب مرتبط با این زیست جهان است و آن «زیست نوعهای انسانی» است؛ زیست نوعهای انسانی تعبیر پیشرو نسبت به کثرت نوعی است؛ ما اگر بخواهیم مفاهیم انسان و کثرتش را دسته بندی کنیم، ابتدا وحدت نوعی انسان را داریم، بعد کثرت نوعی انسان و بعد زیست نوعهای انسانی.
به گفته صلواتی، زیست نوع انسانی مفهوم بندی او، در مواجهه با حکمت متعالیه است و نشان داده که آن چیزی که در حکمت متعالیه مطرح میشود فراتر از کثرت نوعی است
این مدرس فلسفه با بیان اینکه از سوی دیگر این بحث نشان میدهد که یک فرد انسان هم میتواند انواع مختلف انسانی را تجربه کند افزود: برخلاف کثرت نوعی که به یک نحوی یک امر ثابت است و انسانها را نسبت به هم سنجش میکند و میگوید در این نسبت و سنجش هر انسانی نسبت به انسان دیگر در یک موضعی قرار میگیرد. اما در اینجا بحثی که هست این است که هر فرد انسانی انواع مختلفی را تجربه میکند.
صلواتی با تشریح فصل آخر کتاب هم عنوان کرد: این فصل به بحث مساله فرهنگ میپردازد. من ضرورت این مساله را مطرح کردم که ما برای ترسیم انسان ایرانی و مسلمان که در یک منطقه جغرافیایی خاصی زیست میکند و میراث فرهنگی علمی خاصی دارد و از آن بهرهمند است، باید برای ترسیم این انسان از این میراث و دانشهای بومی بهره ببریم.
او تاکید کرد: با عینک دیگری، دیگری را میتوان شناخت. ما با عینک خودمان باید سعی کنیم خودمان را بشناسیم و مولفه دیگری که در این مساله فرهنگ به آن پرداختم بحث کاستی فرهنگی بود، که به معنای نایده گرفتن انسان است البته نه به معنای نادیده گرفتن فیزیک انسان چون انسان در اینجا به معنای کنشها، تجربیات شخصی، تجربیات تاریخی، مواریث فرهنگی، دانشهای بومی و غیره است. اگر اینها را برای انسان در نظر نگیریم دچار فروکاست فرهنگی میشویم.
صلواتی با اشاره به اینکه در کاستی فرهنگی انسان تبدیل به ابژه و ابزار میشود گفت: در این نگاه رویکرد کمی بر کیفی غلبه میکند و خیلی از مفاهیم مانند نقد جامعه، خود انتقادی، خود ترمیمی، گفتوگو، مدارا، بازاندیشی، و ... نادیده گرفته میشود.
او ادامه داد: ما اگر نظر به زیست نوعهای انسانی در مساله فرهنگ کنیم، علی القاعده همه انسانها را دیدهایم نه بخشی از انسانها را. پیش فرض انسان شناختی وحدت نوعی انسان در مساله فرهنگ میتواند مخرب باشد و باعث شود ما فقط بخشی از انسانها را ببینیم پس بحث زیست نوعهای انسانی ما را از کاستی فرهنگی دور کرده و از این معضل نجات میدهد.
این مدرس فلسفه در پایان گفت: من در این کتاب از گرانیگاه زیست نوعهای انسانی مساله معنای زندگی را تحلیل کردم و نشان دادم چگونه تنوع انسانی و همین زیست نوعهای انسانی ما را به اندیشیدن درباره معنای زندگی وادار میکند؛ اینکه متکثر باشیم و نه نسخه واحد. همچنین بر اساس همین زیست نوعهای انسانی تلقی جدیدی از پوچی دادم و نشان دادم که پوچی به معنای حد فاصل بین دو نوع انسانی است. وقتی یک انسان از نوع انسانی خارج میشود و وارد نوع جدیدی نشده، اینجا سردرگم میشود و به یک معنا در داخل هیچ نوعی نیست و این به معنای شروع پوچی است.
نظر شما