سه‌شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۸ - ۱۱:۵۹
شباهت دانشگاه و ارتش و بی‌خانمانی زنان در هیئت‌علمی

حسینی‌لرگانی گفت: نویسنده «زنان در آموزش عالی؛ تغییر توانمندساز» از شباهت دنیای ارتش و تجارت و تجربه زیسته زنان در فضای آکادمی و دانشگاه می‌گوید و از حاکم بودن فضایی کاملا مردانه بر این دو نهاد حرف می‌زند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، یازدهمین جلسه از سلسله نشست‌های «فرهنگ و دانشگاه» با محوریت نقد و بررسی کتاب «زنان در آموزش عالی؛ تغییر توانمندساز» نوشته جوآن دی جورجیو لوتز، عصر دیروز دوشنبه بیست‌وپنجم آذرماه در سرای کتاب برگزار شد.

مریم حسینی‌لرگانی در این نشست گفت: کتاب در سال ۲۰۰۲ یعنی ۱۸ سال پیش نوشته شده و خانم جوآن دی جورجیو لوتز هم صرفا پیشنهاددهنده نگارش مقاله‌ها و گردآورنده آن‌هاست. حوزه کاری او علوم سیاسی و روابط بین‌الملل است ولی با محوریت زنان و قبلا در زمینه زنان و نسل‌کشی و تجربه خشونت جنسی و دانشگاه زن‌محور هم کار کرده است. او خودش در فضای آکادمی تا سطح ریاست گروه بالا آمده و دانشیار است. روش کلی کار در مقاله‌های کتاب کیفی است و از شیوه پدیدارشناختی استفاده شده است. با این حال هیچ نزدیکی بین ساختار متن کتاب و مصاحبه‌ها وجود ندارد و مهم‌تر از آن پیوست منابعی هم نمی‌بینیم. نهایتا تنها مقاله سوم چندین پی‌نوشت دارد.

او ادامه داد: در برخی مقالات و حتی مقدمه کتاب بعضا جملاتی نامفهوم وجود دارد. بسیاری از اطلاعات و آمارهای کتاب هم جدید نیست و داده‌هایش را نمی‌توانیم به امروز تعمیم بدهیم. مثلا به‌نظرم امروز و در آستانه سال ۲۰۲۰ نمی‌توانیم بگوییم که زنان در فضای آموزش عالی بیگانه‌اند هرچند بله حتی امروز هم حضور زنان در فضای مدیریتی و سیاست‌گذاری‌های کلان آموزش عالی کم‌رنگ است چراکه اساسا ساختار نهادی آموزش عالی مردمحور است و حتی به مسائل بایولوژیکال زنان هم در آن توجهی نمی‌شود. یک مقاله از کتاب اصلی در ترجمه بنا به خواست ارشاد حذف شده و کاش این مسئله در مقدمه مترجم توضیح داده می‌شد. بسیاری از از اصطلاحات و عبارات کتاب هم واقعا نیازمند پانویس هستند که چنین چیزی در اثر دیده نشده است.


این استاد دانشگاه افزود: در کتاب به لزوم طراحی دوره‌های درسی فاقد جنسیت اشاره می‌شود و مثلا به دروسی مثل سلامت و تندرستی گریزی زده شده که به‌تمامی محتوای مردانه دارند و حتی پژوهشگران درباره این حوزه و ۱۵ هزار نمونه پژوهش درباره آن هم مرد هستند. این یعنی اساسا تفاوت‌های فیزیولوژیک و بیولوژیک و کنش‌های بدن زنان نسبت به داروها و درمان‌ها اصلا مورد توجه نیست درحالیکه این‌ها برای زنان و مردان متفاوت است و ما نیازمند پژوهش‌های زن‌محور هم در این زمینه‌ها هستیم. درواقع اساسا فضاهای آموزشی و دانشگاهی در مجموع برای مردان مناسب‌تر از زنان هستند. از همین روست که موقعیت و منزلت زنان در دانشگاه با مردان بسیار متفاوت است و این مسئله مجدد روی سلامت جسمی و روانی آن‌ها تاثیر می‌گذارد.

حسینی‌لرگانی متذکر شد: دانشگاه و آموزش عالی به زعم این اثر نیازمند تدریس جنسیت از رهگذر تجربه است. همچنین در کتاب از چالش معمولی‌سازی رشته‌های علوم انسانی و ارجح‌دانستن رشته‌های فنی و صنعتی گفته شده است. متاسفانه با اینکه زنان از رویکردهای فمینیستی منتفع شده‌اند ولی خودشان را مبرا از آن معرفی می‌کنند و از آن دوری می‌جویند. حتی بین سبک‌های یادگیری زنان و مردان و رشته‌های مختلف تحصیلی و مقاطع مختلف دانشگاهی تفاوت‌های معناداری وجود دارد و نمی‌توان هیچ رجحان و برتری خاصی بین هیچکدام از این شیوه‌ها و سبک‌های یادگیری قائل بود. من اینجا نمی‌دانم نویسنده چه‌طور می‌خواهد از یک چرخه یادگیری کلی، پژوهش درستی ارائه بدهد.

او سپس درباره اصطلاح «بی‌خانمانی در دانشگاه» که در یکی از مقالات کتاب روایت شده، گفت: در این بخش نویسنده از شباهت دنیای ارتش و تجارت و تجربه زیسته زنان در فضای آکادمی و دانشگاه می‌گوید و از حاکم بودن فضایی کاملا مردانه بر این دو نهاد حرف می‌زند. مثلا وقتی حتی نشستن‌ها در یک همایش بر اساس سن و مرتبه علمی و ... است یعنی سیستم سلسله‌مراتبی. نویسنده اینجا رویکرد فمینیستی رادیکال را مدنظر دارد و رتبه‌بندی استادان دانشگاه و افسران ارتش را یکی می‌بیند. در این سیستم سلسله‌مراتبی از دید او زنان هیئت‌علمی بی‌خانمان‌های دانشگاه هستند که به دنبال اثبات کردن مضاعف خود برای سکنی‌گزینی در این فضا هستند. در این میان از دیالکتیک مثلث کلیسا، ارتش و دانشگاه غافل نیست. 

این استاد دانشگاه همچنین تاکید کرد: کتاب فمینیسم را گفتمانی میان‌رشته می‌داند و توضیح می‌دهد که ۱۶درصد از دروس اختصاص داده شده به مطالعات زنان در ۶۹دصد رشته‌های مختلف دانشگاه‌های آمریکا تدریس می‌شود یعنی فمینیسم نه چندرشته که میان‌رشته است. حتی به این اشاره شده که در طرح واحد درسی به‌نام زنان در هنر هم در دانشگاه‌ها مخالفت وجود دارد و هم اساسا هیچ گزینه‌ای برای تدریس چنین واحد درسی وجود ندارد. من فکر کنم اگر چنین واحد درسی نه اجباری که اختیاری تدریس شود علاقه‌مندان جدی‌تر به سراغ این بحث‌ها بروند. مثلا اینکه ما معادل زن برای میکلانژ نداریم به معنای بی‌استعداد بودن زنان در هنر نیست بلکه نشان‌دهنده مردانه بودن آموزش از یک‌سو و تحمیل عرف‌های اخلاقی پوشاندن بدن برای زنان است. یعنی وقتی مجسمه‌سازی و نقاشی از سوژه برهنه در آن دوران ژانر اصلی بوده زنان هم رغبتی به وارد شدن به آن عرصه نداشته‌اند.

حسینی‌لرگانی ادامه داد: درواقع زنان هم خودشان جنس دوم هستند و هم حوزه‌های مطالعاتی مربوط به آن‌ها و حتی نقاشی‌ از اشیاء که آن‌ها به دلایل ذکر شده به آن روی آوردند در درجه دوم جانمایی در موزه‌ها قرار دارد. این بی‌عدالتی‌های جنسیتی که همچنان در آموزش عالی پابرجاست از شیوه‌های استخدامی تا انصاف در تدریس جریان دارد. اگر زنان به اقلیت‌های قومی تعلق داشته‌باشند که این شکاف ناشی از سیاست و اقتصاد و مناسبات اجتماعی برایشان پررنگ‌تر هم می‌شود. اگر هم تعداد زنان دانشجو بیشتر شده عمدتا در رشته‌های کم‌اهمیت‌تر و در دانشگاه‌هایی با جایگاه پایین‌تر است. البته بخشی از عدم مشارکت زنان در سیاست‌گذاری‌های کلن دانشگاه ناشی از نقش‌های چندگانه‌ای که زنان بر دوش می‌کشند و دیگر تمایلی برای سمت گرفتن اجتماعی برایشان باقی نمی‌ماند.

او افزود: البته درباره حضور زنان در رشته‌ها و سطوح مختلف دانشگاهی به‌نظر من نباید به‌اسم لزوم رد مردمحوری دانشگاه را زنان را وادار به حضور در رشته‌های فنی یا هیئت علمی کنیم. با این حال باید وظایف جاری در نهاد خانواده را بین زن و مرد مشترک بدانیم. فضای مردانه آکادمی چنان بالاست که وقتی استادیار و عضو هیئت علمی زن از یک دانشجوی مرد کارشناسی برای برهم‌زدن کلاسش شکایت می‌کند و دانشجو موظف به نگارش نامه عذرخواهی می‌شود ابدا چنین اتفاقی روی نمی‌دهد چون استاد مربوطه یک زن بوده است. 
 

سمیه فریدونی نیز در این نشست گفت: ما چند سال پیش یک طرح پژوهشی را دنبال کردیم و از دختران پرسیدم که چرا تمایل دارند به دانشگاه وارد شوند؛ همه می‌گفتند چون در دانشگاه توانمند می‌شویم. درباره توانمند شدن هم با اینکه اطلاعی از استاندارهای نهادهای رسمی بین‌المللی نداشته باشند تصور درستی داشتند و این کتاب هم تصویرگر همان چیزی است که در آموزش عالی روی می‌دهد و قرار است به توانمندسازی منجر شود. باید برای دانشجویان مرد و زن این پرسش‌ها را به وجود بیاوریم که چرا مطالعات ورزشی مردانه است؟ چرا تعداد اعضای هیئت علمی بیشتر مردان هستند؟ و ... واقعیت این است که وقتی تعداد زنان فارغ‌التحصیل از مقطع دکترا که پتانسیل جذب هیئت‌علمی ‌شدن دارند بالاتر رفته اما حضورشان در هیئت علمی به همان نسبت افزایش نداشته است یعنی ما با یک مشکل و مسئله مواجهیم.

این استاد دانشگاه یادآور شد: این یعنی ساختار آموزش عالی به‌گونه‌ای طراحی شده که اساسا پدرسالارانه است و دسترسی به منابع قدرت برای زنان بسیار دشوارتر از مردان است. شما همین معیارهای استخدام‌شدن را ببینید، بر مجموعه‌ای از معیارها و ملاک‌ها استوار است که ریشه در سوابق گذشته مبتنی بر شکاف‌های جنسیتی دارد. مثلا اینکه زنان درگیر بارداری و ... هستند و مردان چون این مسئله را ندارند گزینه بهتری برای استخدام هستند. اگر قرار است تحولی رخ بدهد باید از همین روال‌های انتخاب و استخدام شروع کنیم. باید مردان را هم به سمت اولویت‌دادن به خانواده سوق بدهیم نه اینکه زنان را مجبور کنیم برای داشتن فضایی در جامعه از خانواده دور شوند. جدا از اینکه فمینیسم هنوز اینجا با بار تحقیر به کار برده می‌شود ما یک گپ اساسی در سال‌های ۸۴ تا ۹۲ در رشته مطالعات زنان داریم. اگر دغدغه عدالت جنسیتی در آموزش عالی را داریم باید ارزش‌ها و باورهای انسانی را در سیاست‌‌گذاری‌های عمومی و نه فقط آموزشی وارد کنیم. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها