هر شب ستارهاي به زمين ميكشند و باز
اين آسمان غمزده غرق ستارههاست
زمستان میرود و روسياهي به زغال ميماند. آنكه ميكشد، ميهراسد. ترور و كشتار كار بزدلان است.
هر خون بيگناهي كه به زمين ميريزد، فرشتگان ميگريند. هر روان پاكي كه به آسمان پر ميگشايد، با خود ميگويم:
كجاييد ای شهيدان خدايي؟
سرداري ايرانی كه دلش براي انسان ميتپيد با داعشيان خشم و خيانت و خون، داعيان جهل و جنايت و جنون جنگيد و به خون خود غلتيد. سروده دوست پركشيده نازنينم خسرو گلسرخی را با خود اين روزها زمزمه ميكنم:
گيرم كه ميزنيد
گيرم كه ميبُريد
گيرم كه ميكشيد
با رويش ناگزير جوانه چه ميكنيد؟
نظر شما