درباره روند نوشته شدن کتاب برای ما توضیح بدهید. از چه زمانی به فکر نوشتن آن افتادید؟
هنگامی که برای ماموریت سفارت به آفریقای جنوبی میرفتم یکی از دوستان دانشگاهی پیشنهاد داد یادداشتهایت را بنویسی. در کتاب هم توضیح دادهام که در روزهای اول تلاش کردم هر روز بنویسم ولی کم کم این روند مختل شد و به هفته و ماه کشید و در نهایت هم نوشتن یادداشتها را کنار گذاشتم ولی خوشبختانه درباره آنچه که موضوع این کتاب است، یعنی دیدارهایم با نلسون ماندلا یادداشتهایی داشتم که سعی کردم جمعآوریشان کنم. هنگامی که از آفریقای جنوبی برگشتم به فکر تدوین این یادداشتها و تکمیل آنها با رجوع به ذهن و خاطره افتادم و بعد چون دیدم شرط امانتداری ایجاب میکند من عین سخنان ماندلا را نقل کنم به اسنادی که در وزارت امور خارجه بود نیز مراجعه کردم و سعیم این بود که آنچه مینویسم با آنچه رخ داده است منطبق باشد. بر این پایه میتوانم بگویم انگیزه اولیه من تشویق دوستم دکتر سمنانیان بود و بعد از آن هم خود موضوع نلسون ماندلا عاملی بود که به من انگیزه تدوین این کتاب را داد.
بهنظر میرسد با توجه به دامنه تحقیقی که شما برای این کتاب داشتهاید، میتوان آن را همزمان با آنکه مجموعهای از خاطرات شما دانست، اثری تحقیقی هم تلقی کرد. تا چه میزان این کار مبتنی بر تحقیق است و چه میزان خاطرات؟
در فصول اولیه کتاب برای ورود به موضوع و برای آشناسازی مخاطب با فضایی که این خاطرات در آنها رخ داده است چند فصل تحقیقی را گنجاندم. البته در این فصل هم فارغ از خاطرات نیستم. به عنوان نمونه به این پرداختهام که از اساس آشنایی من با ماندلا و جنبش سیاهان به چه گونه بوده است. در فصل دیگری از کتاب نیز به دلیل اینکه موضوع شاخص آفریقای جنوبی آپارتاید بود، به این موضوع پرداختم و این فصل کاملاً تحقیقی است و از منابع مختلفی در آن استفاده شده است. فصل دیگری که آن هم تحقیقی است به عوامل پیوند ایران و آفریقای جنوبی اختصاص دارد و به مباحثی مانند تبعید رضاشاه به این کشور اختصاص دارد و چگونگی زندگی رضاشاه در آفریقای جنوبی و چگونگی مرگ او در این کشور بعد از دو سال و سه ماه اختصاص یافته است. فصل دیگری به رابطه ایران و آفریقای جنوبی پیش از انقلاب میپردازد و بخش دیگری هم به تقارن دو شخصیت که در انتهای قرن بیستم بر اجتماع و سیاست جهانی تاثیر گذاشتند، یعنی امام خمینی در ایران و نلسون ماندلا در آفریقای جنوبی میپردازد. بعد از این فصل به بخش خاطرات وارد میشوم.
درباره فصلی صحبت کنیم که در آن به مقایسه میان شخصیت امام خمینی و ماندلا میپردازید. این مقایسه به چه شکلی صورت میگیرد و چه نتیجهای از آن میگیرید.
من در این فصل قصد مقایسه همهجانبه نداشتم چون به طولانی شدن بحث میانجامید. در این فصل به طور مشخص به این موضوع پرداختهام که در دو دهه هشتاد و نود میلادی ابتدا سایه امام خمینی(ره) و سپس سایه ماندلا جهان را فراگرفته بود. من مقارنهای بین این دو وضعیت شکل دادهام. به عبارتی وجه تشابهی که من مدنظر داشتهام تاثیرگذاری این شخصیتها بر سیاستهای جهانی و منطقهای بوده است. البته این را هم باید در نظر گرفت که قصد من تنها زمینهسازی برای ورود به بحث بوده است و به همین دلیل به شکل آکادمیک در این موضوع عمیق نشدهام.
در ملاقاتهایی که با ماندلا داشتید نگرش او نسبت به امام خمینی(ره) را چگونه دیدید؟
من هم از زبان ماندلا و هم از زبان نزدیکان به ماندلا شنیدم که ماندلا هنگامی که در زندان بود به دلیل دسترسی به اخبار و رسانهها و روزنامهها انقلاب اسلامی را به خصوص در هنگام وقوع آن دنبال میکرده است. یکی از نزدیکان ماندلا که بعدها رئیس کنگره ملی آفریقا هم شد به من گفت ماندلا در زندان به ما میگفت انقلاب اسلامی تاثیر بسیار زیادی بر جهان میگذارد. ماندلا همچنین گفته بود یکی از باشکوهترین و فراموشنشدنیترین روزهای زندگی من روزی بود که امام خمینی(ره) تنها وارد تهران شد. بعدها همین موضوع را خود آقای ماندلا هم به زبان دیگری به من گفت. در کتاب هم توضیح دادم که در دیداری که همراه با خانم ابتکار با ماندلا داشتم او گفت ما خودمان را مدیون انقلاب اسلامی ایران میدانیم. ممکن است در این کلمات اغراق و تعارف هم باشد ولی این را هم باید در نظر گرفت که ضرورتی وجود نداشته که ماندلا این کلمات را بیان کند و وقتی آنها را به زبان میآورد؛ یعنی به این موضوع اعتقاد داشته است. ماندلا در سیاستورزی اخلاقگرا بود و بارها تکرار کرده بود این اخلاقی نیست که کشورهایی که در سالهای سخت مبارزه از ما حمایت کردهاند را فراموش کنیم. منظورش هم بیشتر جمهوری اسلامی و کشوری نظیر کوبا و لیبی و... بود.
حمایتی که ماندلا از آن سخن میگفت به چه شکل بوده است؟
هم ماندلا و هم سیاستمداران اطراف او آشکارا میدانستند که وقوع انقلاب اسلامی تغییری ماهوی در روند مبارزه آنها ایجاد کرده بود. قبل از انقلاب ایران تامین کننده نود درصد نفت آفریقای جنوبی شد و پس از انقلاب ایران فروش نفت به آفریقای جنوبی را تحریم کرد و حامی جدی کنگره ملی آفریقا و هم کنگره پانافریکن شد. ایران پس از انقلاب به صورت جدی وارد حمایت از جنبشهای آزادیبخش آفریقای جنوبی شد و ماندلا هم این را میدانست. به همین خاطر بارها میگفت آمریکاییها از ما خواستهاند با ایران قطع رابطه کنیم ولی جواب ما این بوده که دوستانمان را خودمان انتخاب میکنیم و دشمنی شما ربطی به دوستی ما با ایران ندارد.
بخشی از دیدارهایی که شما با ماندلا داشتهاید و در کتاب ذکر شده دیدارهای رسمی خودتان و یا همراه با مقاماتی که به آفریقای جنوبی میآمدهاند بوده است، ولی بخش دیگری از این دیدارها غیررسمی و خصوصی بوده است. این دیدارهای غیررسمی میتوانند بخشی از تجربه زیسته ماندلا را به ما منتقل کنند. اساساً شما چه تجربهای از حضور در کنار ماندلا داشتهاید؟
چهارسال و نیمی که من در آفریقای جنوبی بودهام یکی از برهههای فراموش نشدنی زندگی من بوده است. من ماموریت در آفریقای جنوبی را خودم انتخاب کرده بودم و بخشی از این انتخاب هم به دلیل علاقهام به ماندلا بود. اگر به روی جلد کتاب دقت کنید در عکسی که با ماندلا به هنگام تقدیم استوارنامه انداختهام او جملهای نوشته است که این جمله اگر تنها ماحصل حضور من در آفریقای جنوبی برای شخص من باشد، برایم کفایت میکند. به این دلیل که ماندلا انسانی نبود که اهل تعارف باشد. هنگامی که من از او تقاضا کردم برای من جملهای به یادگار روی عکس بنویسد عبارتی نوشت که بسیار پرمحتوا بود.
آن عبارت چه بود؟
«به جاوید، بهترین آرزوها برای دیپلماتی که احترام و تحسین ما را برانگیخت.» جمله این بود. این جمله را چند ماه بعد از حضور من در آفریقای جنوبی روی عکس نوشتند.
در ملاقاتهای غیررسمیتان چه میگذشت؟
یکی از این ملاقاتهای غیررسمی به درخواست من برای ملاقات خانوادهام با ماندلا صورت گرفت. این ملاقات از طرف دفتر ماندلا فقط برای انداختن یک عکس و با زمان ده دقیقه در نظر گرفته شده بود. در حالی که وقتی ما به دفتر ماندلا رفتیم بیش از نیم ساعت من و همسر و دو دخترم با ماندلا بودیم و او سوالهای مختلفی میکرد که در کتاب آوردهام. یکی از دیگر از دیدارهای از جنس ملاقات غیررسمی هم مربوط به زمانی بود که ماندلا بیمار و بستری شده بود و من به نمایندگی از رئیس دولت اصلاحات برای دیدار ایشان به بیمارستان رفتم و در آن دیدار هم آقای ماندلا بسیار برخورد گشوده و خوبی داشتند. آنچه در منش ماندلا تحسین برانگیز است را من میتوانم با خاطره یکی از دیدارهایی که با او داشتم توضیح دهم. من قبل از دیدار با ماندلا سعی کردم پروتکلهای دیپلماتیک را بهطور کامل رعایت کنم. قصدم این بود که به عنوان سفیر یک کشور تاریخی و قدرتمند پشت در اتاق معطل نشوم. ما در پروتوریا که پایتخت آفریقای جنوبی است برای دیدار با ماندلا به منزل او در ژوهانسبورگ رفتیم و حدود ده دقیقه زودتر از موعد به منزل ماندلا رسیدیم. من به راننده گفتم کمی در آن اطراف بچرخد تا به زمان دقیق ملاقات برسیم اما وقتی از دروازههای امنیتی گذشتیم مشاهده کردم ماندلا روی پلههای حیاط منتظر من است. هنگامی هم که ملاقات تمام شد و به حیاط برگشتیم به سراغ راننده من رفت و با او گرم گرفت و از احوالاتش پرسید. این رفتار بر رانندهام هم تاثیر بسیاری گذاشت. میشود گفت در امر سیاست اخلاقی ماندلا شخصیت بیبدیلی بود.
ماندلا علاوه بر آنکه یک سیاستمدار بود، مصلحی اجتماعی هم محسوب میشد و آنچه در این روزگار و سالها پس از درگذشتش او را همچنان انسانی شاخص نگاه داشته همین وجه دوم شخصیت اوست. به گمان شما ماندلا چگونه توانست بین شان خود به عنوان یک مصلح اجتماعی و وظایفش به عنوان یک سیاستمدار یا رئیسجمهور تعادل برقرار کند؟
این موضوعی نیست که در این کتاب به آن پرداخته باشم. در کتاب دیگری به نام «ماندلا، مبارز بیکینه» که مجموعه مقالاتی است که سه سال قبل منتشر شده است به ابعاد مختلف شخصیت ماندلا و از جمله این بعد پرداختهام. ماندلا وجوه شخصیت جالب توجهی داشت. روشی که در برابر سفیدپوستان پس از سرنگونی رژیم آپارتاید پیش گرفت از یک جنگ خانمانسوز داخلی جلوگیری کرد. یا رفتاری که با زندانبان خودش داشت و یا ساختن عاملی برای وحدت از یک عامل تفرقه در جامعه آفریقای جنوبی یعنی ورزش راگبی در جامجهانی راگبی 1995 نمودهایی از منش اجتماعی و سیاسی ماندلاست. به نظر من آنچه که ماندلا را در سیاست به شخصیتی جاودانه تبدیل کرد پیوند اخلاق و سیاست بود. چیزی که در سیاست جهانی تقریباً میشود گفت وجود ندارد. برای ماندلا مسئله اخلاق بسیار مهم بود و اخلاق گمشده دنیای سیاست است.
نظر شما