گفتوگو با نویسنده کتاب «از گنجیابی تا باستانشناسی»
سهم ایرانیان در تختجمشید تکرار ستایشآمیز مطالب کهنه گذشته است
علیمحمد طرفداری میگوید: دانشمندان غربی کماکان بررسان و کاشفان اصلی مجهولات تخت جمشید کهن به شمار میروند و سهم ایرانیان یا در واقع برخی از به اصطلاح محققان ایرانی عمدتاً در رونویسی و تکرار ستایشآمیز و تقدسگونه صرف مطالب کهنه گذشته خلاصه میشود.
همچنین سیر تحولات کاوشها و باستانشناسی شرقشناسان و ایرانشناسان اروپایی در تخت جمشید، مبانی حقوقی مالکیت آثار باستانی در ایران و غارت میراث تمدن باستانی در جیرفت از دیگر مطالبی است که در این کتاب مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. با علیمحمد طرفداری، پژوهشگر تاریخ و عضو هیات علمی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید:
در ابتدا درباره کتاب «از گنجیابی تا باستانشناسی» بگویید. همچنین چه انگیزهای باعث شد تا به نگارش این کتاب در زمینه باستانشناسی و کاوش در دوره قاجار و پهلوی بپردازید؟
کتاب «از گنجیابی تا باستانشناسی» نخستین پژوهشی است که بر مبنای سفرنامهها، گزارشها و آثار مستقیم سیاحان، جویندگان، شرقشناسان و ایرانشناسان اروپایی به شرح و توصیف تاریخ تحولات باستانشناسی و جستوجوهای باستانشناسانه و عتیقهیابی بیگانگان در ایران طی ادوار قاجار و پهلوی اول پرداخته است.
موضوع این اثر تا حدودی بر مبنای یکی از مباحث کتاب قبلیام با عنوان «ملیگرایی، تاریخنگاری و شكلگیری هویت ملی نوین در ایران» شکل گرفت. در آن مبحث که عنوان مستقل «شرقشناسی «اسلامی»، ایرانشناسی و پیدایش تاریخنگاریهای ملیگرایانه در ایران (از قاجاریه تا پایان دورهی پهلوی اول)» را دارد، من متوجه شدم که کارنامه ایرانشناسان و سیاحان اروپایی در حوزه شناسایی آثار باستانی ایران و نیز جستوجوها و کندوکاوهای باستانشناسانه نیازمند یک بررسی مستقل است. به علاوه، دریافتم که تاریخ تحولات باستانشناسی ایران، به ویژه در سدههای اخیر، از جمله موضوعاتی است که کمتر مورد توجه اهل تاریخ و پژوهشگران مسائل تاریخی ایران قرار گرفته است، و جز بعضی پژوهشهای اسنادی و آثاری عمدتاً با موضوع تاراج آثار باستانی ایران از سوی بیگانگان و عمدتاً غربیان، بیشتر مطالعات و بررسیهای صورت گرفته در این باب متعلق به محققان حوزۀ باستانشناسی است که در قالب کتابها و مقالات متعدد به شرح و بررسی تاریخ علم باستانشناسی و کندوکاوهای هیئتهای باستانشناسی خارجی در ایران پرداختهاند.
از این رو، بررسی حاضر به طور خاص بر مبنای سفرنامهها، گزارشها و آثار مستقیم سیاحان، جویندگان، شرقشناسان و ایرانشناسان اروپایی به شرح و توصیف تاریخ تحولات باستانشناسی و جستوجوهای باستانشناسانه و عتیقهیابی بیگانگان در ایران طی ادوار قاجار و پهلوی اول اختصاص یافته، و طی آن تلاش شده است تا سیر تاریخی جستوجوها و برخوردهای سیاحان و بررسان اروپایی در حوزه باستانشناسی و آثار عتیقه ایرانی مورد بررسی و بازبینی قرار گیرد. البته در این میان، تاریخ کاوشهای باستانشناسانه اروپاییان در تخت جمشید، به دلایل متعدد، در قالب مبحثی مستقل و با اندکی تغییر ضروری در گستردن دوره مورد بررسی به ادوار پیشاقاجاری، مورد مطالعه قرار گرفته، و گزارشهای حفاریهای باستانشناسی علمی دوره پهلوی اول نیز به ناگزیر بر گزارشهای سیاحان آن دوره افزوده شده است.
پیشینه کاوشهای باستانشناسی در تاریخ ایران و اسلام در کدام منابع تاریخی بازگو شده است؟
كندوكاو در آثار بر جای مانده از گذشتگان و یا به بیان امروزین آن كاوشهای باستانشناسی، در درازای تاریخ اسلام و ایران همواره و از گذشتههای دور جاری و ساری بوده و پیوندی تنگاتنگ با گنجیابی و به دست آوردن دفینهها و گنجهای پنهان شده طی قرون گذشته داشته است. در روایات و حكایات و داستانهای منابع تاریخی اشارات گوناگونی به گنجها و دفینههای خیرهكننده به چشم میخورد كه گاه از داستانها و افسانههای هزار و یك شبگونه مملواند و قدرتها و جادوهای اساطیری صاحبان گنجینههای طلا و نقره و جواهرات را بازگو میكنند، و در عین حال تمایلات و تلاشهای افراد كنجكاو و علاقهمند و جویندگان ثروتهای بادآورده را به نمایش میگذارند. از جمله این اشارات كهن، ماجراهایی است که در منابعی چون مروج الذهب و معادن الجوهر مسعودی از سده چهارم هجری یا سفرنامه ابودلف، شاعر و جهانگرد عرب، در قرن چهارم هجری، و نیز در بعضی از نخستین سفرنامهها و مكتوبات اروپاییانی كه به شرق سفر كردند، همچون سفرنامه كشیش جوزافا باربارو ایتالیایی از دوره آق قویونلوها میتوان یافت.
از این روایتها برمیآید که انگیزه دستیابی به گنجهای مدفون شده در خاك طی قرنها عامل اصلی در دست زدن به حفاری و صرف هزینه برای دستیابی به ذخایر پیشینیان بوده است. اما از قرون جدید بدین سو و با حضور تدریجی شرقشناسان، ایرانشناسان و نسل جدید سیاحان و دانشمندان اروپایی در شرق و ایران، به تدریج جستوجوهای باستانشناسانه و تجسسهای علاقهمندان به كندوكاو در آثار تمدنهای پیشین رنگوبوی دیگری ورای پیدا كردن گنج و طلاو جواهرات پیدا كرد و به تعلقات دینی، سیاسی و علمی نیز آمیخته شد، و اندك اندك علاوه بر جویندگان گنج، افراد دیگری از میان محققان مسائل دینی، مأموران سیاسی و پژوهشگران مسائل تاریخی نیز به جرگه كاوشگران آثار باستانی و كاوشهای باستانشناسی پیوستند.
در صدر تعلقات دینی مورد اشاره، علاقهمندان به بررسی اطلاعات تاریخی كتاب مقدس و به ویژه تورات قرار داشتند كه در صدد تطبیق دادههای تاریخی تورات با آثار باستانی بر جای مانده از سدههای گذشته بودند و كشف و بازسازی جغرافیای حوادث تاریخی كتاب مقدس در مناطق باستانی بینالنهرین و ایران را دنبال میكردند. نمونه معروف این دسته از پژوهندگان آثار باستانی كارستن نیبور است كه سفرنامهاش در باب ایران به دلیل نقاشیهای فوقالعاده دقیق وی از نقوش و كتیبههای تخت جمشید شهرت بسزایی دارد، و بنا بر زندگینامه وی، او از جمله با هدف «بررسی لغتشناسی عهد عتیق» با هیاتی از محققان و با هزینه پادشاه دانمارك رهسپار عربستان و ایران شد و افراد این هیئت بعضی مأموریتهای مذهبی همچون «مطالعه آدب و سنن كشورهای تحت كتاب مقدس و قوانین یهودی» را نیز بر عهده داشتند.
نخستین بررسیها و کاوشهای ایرانشناسان اروپایی از چه دورهای شکل گرفت و بیشتر در کدام محوطه آثار باستانی ایران انجام شد؟
نخستین توجهات جدی به آثار و بقایای تمدنهای باستانی و بازماندههای تاریخی ایران و به ویژه آثار مربوط به ایران پیش از اسلام با دوران حضور نخستین گروه از شرقشناسان و ایرانشناسان، سیاحان و مأموران سیاسی، نظامی و اقتصادی اروپایی و هیئتهای میسیونری مسیحی به ایران همزمان است. به بیان دیگر، همانطور که اشاره شد، اروپاییان نخستین گروهی هستند كه باب مطالعات تاریخی و باستانشناسی در ایران را با گسترهای از انگیزههای علمی، دینی و سیاسی میگشایند و به تدریج زمینههای لازم برای شكلگیری مطالعات و كاوشهای باستانشناسی علمی در ایرانزمین را پیریزی میكنند. از این رو، دوره قاجاریه نقطه شروع جدی پژوهشهای باستانشناسی اروپاییان درباره ایران به شمار میرود. در حقیقت، به دنبال سیاحان، مأموران و بازرگانان دورههای تیموری، صفوی، افشاری و زندی، از قرن نوزدهم به بعد كاوشهای اروپاییان در آثار باستانی ایران و مناطق بین النهرین به تدریج صورت مطالعات باستانشناسانه، تاریخی و زبانشناسانه یافت و بر اساس روشهای مطالعاتی جدید آن عهد شكلی هدفمند به خود گرفت و به طور خاص بر شناسایی و بازكشف آثار باستانی سلسلههای تاریخی روزگاران كهن متمركز شد، و در عین حال محققان متعددی را به خود جذب كرد.
اما در مورد قسمت دوم پرسش شما باید گفت که به دلیل آشناییها و اطلاعات پیشین اروپاییان، دو منطقه شوش و فارس بیش از سایر مناطق تاریخی و باستانی ایران مورد توجه قرار گرفتند. در فارس به جز در تخت جمشید، كمتر اروپایی وجود داشت كه تا آن زمان مدتی طولانی را با هدف مطالعه در آن جا اقامت كرده و مجال كافی برای كشفیات جدید به دست آورده باشد. در حقیقت اطلاع از وجود بعضی آثار باستانی مهم و برجسته بیش از هر چیز مرهون شاهراههای تجارتی بود كه از كنار مناطقی چون تخت جمشید، طاق بستان و بیستون میگذشت و به همین دلیل از محوطههای تاریخی مناطق كهن دیگر همچون ری، شوش و خوزستان تا اوایل قرن نوزدهم اطلاع دقیقی در دسترس نبود.
کاوشهای باستانشناسانه در دوره قاجار با کدام ایرانشناسان اروپایی آغاز شد؟
از اوایل قرن نوزدهم میلادی عمدتاً كاوشگران بریتانیایی به پیروی از سر جان مالكوم تمامی بناهای تاریخی مربوط به اداور باستانی تاریخ ایران را مورد توجه قرار دادند. از میان آنها، جیمز موریه، خالق رمان معروف سرگذشت حاجی بابای اصفهانی، در صدر كسانی قرار گرفت كه به پیشرفت مطالعات باستانشناسی در ایران كمك كردند. موریه نخستینبار در سال 1808 با هیئت سفارتی سر هارفورد جونز به ایران آمد و از مسیر مورد استفاده انگلیسیها در آن زمان، یعنی از راه بوشهر و شیراز و اصفهان و تهران رهسپار تبریز شد. او در سال 1811 برای دومین بار و به عنوان دبیر سفارت سر گور اوزلی در ایران اقامت گزید و این بار طی چند سال زندگی در ایران، توانست به اكتشافات گستردهتری در همدان و گرگان و آذربایجان دست زند. كاوشهای بعدی وی متوجه تخت جمشید شد و در آن جا موریه ضمن حفاری توانست نقوش سالمی را از خاك بیرون آورد. او سپس موفق به كشف كتیبه شاپور اول در غار حاجی آباد در مرودشت شد و از آن جا به پاسارگاد رفت و به بررسی مقبره كوروش اول موسوم به مقبره مادر سلیمان پرداخت.
علاوه بر موریه، برادر سفیر سر گور اوزلی یعنی سر ویلیام اوزلی نیز به همراه موریه در اكتشافات بیشاپور، تخت جمشید و ری شركت داشت و بعضی از مجسمهها و نقشبرجستههای سنگی كه او از آپادانا خارج كرد، در نهایت به موزه بریتانیا راه یافتند و هم اكنون در آن جا نگهداری میشوند. بعد از موریه و اوزلی، سر رابرت كرپورتر، نقاش و تاریخنگار انگلیسی كه بناهای تاریخی حكومت تزاری روسیه را در سالهای 1806-1804 نقاشی كرده بود، از طرف روسیه به ایران آمد و طی مسافرتهای خود و با ترسیم طرحهای دقیق از آثار و بناهای تاریخی ایران، موجب تكمیل و تصحیح اطلاعات این دو شد. كرپورتر مطالعات گستردهتری نیز در پاسارگاد و بناهای تاریخی آن همچون تخت سلیمان، بقایای كاخ كوروش، زندان سلیمان و نقش برجسته پیكره بالدار كوروش انجام داد و نخستین كسی بود كه مقبره مادر سلیمان را به صورتی نهایی به عنوان قبر كوروش شناسایی كرد. بخش عمدهای از كتاب وی به تشریح و توصیف مصور آثار باستانی پاسارگاد و تخت جمشید اختصاص یافته است كه از میزان گستردگی و دقت او در بررسی آثار تاریخی حكایت میكنند. این روند شناسایی و کاوش در محوطههای باستانی ایران طی ادوار بعد ادامه یافت و طیف متنوع و متعددی از ایرانشناسان و جویندگان اروپایی در آن به ایفای نقش پرداختند.
در این کتاب به ایرانشناسان اروپایی و باستانشناسی ایران در دوره قاجار و پهلوی اول پرداختهاید. در کدام دوره تاریخی آثار عتیقه ایران بیشتر به تاراج رفت؟
روند حفاریهای مخرب داخلی و خارجی و نابودی مواریث تاریخی و فرهنگی و هنری گذشتگان و تمدنهای باستانی ایران و تاراج و غارت این مواریث به شکل تجاری و امروزین آن از دوره قاجار آغاز شد و در دوران پهلوی، به رغم دعاوی ملیگریانه این حکومت و رجال آن، با شدت و گستره بیشتری ادامه یافت. در حقیقت، این امر موجب تبدیل روند سنتی گنجیابی به «تجاری شدن» آثار «عتیقه» طی دوران قاجاریه شد که به عنوان پدیدهای نوظهور و با حضور و ظهور گسترده اروپاییان در این عرصه در ایران عهد قاجار آغاز و باعث گردید تا گستره گنجیابی که تا پیش از آن عمدتاً فلزات گرانبهای طلا و نقره را دربرمیگرفت، به هر اثر بازمانده از گذشته و به ویژه آثار دارای ارزش هنری، فرهنگی، تاریخی، مذهبی و... تسری یابد و بدین سان تمامی آثار برجای مانده از گذشته به عنوان آثار «عتیقه» و نه «آثار ملی»- جنبه تجاری پیدا کرده و وارد چرخه ناسالم تجارت و خرید و فروش «عتیقهجات» شدند.
این روند مخرب و غیرفرهنگی و غیرعلمی که متأسفانه تا همین امروز نیز ادامه داشته است، مهمترین و برجستهترین مشخصه کاوشها و حفاریهای باستانشناسی در ایران عهد قاجار را شکل داد و سود بادآورده نهفته در آن بر دامنه تخریب و خروج مواریث تاریخی ایران به سوی کشورهای اروپایی بیش از پیش افزود و برای نخستین بار در تاریخ ایران و بل جهان موجب پیدایش پدیدهای به مراتب مخربتر از تجارت غیررسمی آثار تاریخی، یعنی «جعل» آثار و اشیای تاریخی و عتیقه شد. در حقیقت، میزان آسیبی که پدیده جعل آثار تاریخی و باستانی بر مطالعات علمی در حوزههای تاریخ، باستانشناسی، ادبیات، نسخهشناسی و نظایر آن وارد کرده است را حتی با حدس و گمان نیز نمیتوان تعیین کرد. ضمن آن که به دلیل ماهیت تجاری این آثار در سطح جهانی و هزینههای گاه هنگفتی که برای تهیه این آثار از سوی دولتها، موزهها، کتابخانهها، مجموعهدارها و... پرداخت شده و میشود، هیچگاه تا به امروز ارادهای فراگیر، ملی یا بینالمللی نیز برای بررسی دقیق و سراسری آثار و اشیای تاریخی قرون گذشته و شناسایی آثار و اشیا و نسخههای خطی مجعول شکل نگرفته و همین امر موجب تداوم آسیبهای گسترده آثار مجعول در عرصه مطالعات علمی شده است.
در دوره پهلوی اول بیشترین کاوشها در تخت جمشید صورت گرفته است و بهگونهای که در کتاب نیز به آن اشاره کردید سرآغاز حفاریهای علمی باستانشناسی اروپایی تختجمشید بوده است. آیا ایران در این کاوشها هیات علمی در تخت جمشید داشتند تا بتوانند حفاظت بیشتری از آثار داشته باشند؟
البته، در تمامی کاوشهای باستانشناسی علمی هیئتهای کاوش اروپایی همواره نمایندهای از دولت ایران حضور داشته، اما متأسفانه در بیشتر اوقات این نمایندگان یا جنبه تشریفاتی داشتند یا در مقابل قدرت و نفوذ باستانشناسان اروپایی قدرت چندانی نداشتند. هر چند در این میان استثنائاتی همچون مرحومان عزتالله نگهبان و مسعود آذرنوش و... نیز وجود داشتند که نهایت تلاش خود را برای حفظ و صیانت از انتقال مواریث فرهنگی ایران به خارج از کشور از سوی اروپاییان انجام میدادند.
در دوره قاجار که از آن به عنوان قرن تاریکی تاریخ ایران یاد میکنند
ایرانشناسان اروپایی بر این باور بودند که ایرانیها لیاقت آثار تاریخی خود را ندارند و در حفاریها و کاوشهای باستانشناسی از این آثار حفاظت نمیکردند. چرا در این دوره تاریخی این اتفاقها برای ایران میافتد؟ آیا تا آن زمان قانونی در این زمینه تصویب نشده بود؟
ببینید، اولاً تصویب نخستین قوانین مربوط به حفاظت از آثار و بناهای تاریخی به دوران تأسیس حکومت پهلوی مربوط است، و ثانیاً در دوران قاجار نه فقط ایرانیان، بلکه تقریباً بخش اعظم مردم جهان شناخت و تصور صحیح و کاملی از ارزش و اهمیت آثار تاریخی و باستانی به عنوان میراث فرهنگ و تمدن بشر در سرزمینهای گوناگون نداشتند، و طبعاً ایرانیان نیز از این قاعده مستثنی نبودند. آن چنان که از گزارشها و مكتوبات ايرانشناسان اين دوره برمیآيد، نگاه عمومی ايرانيان آن دوره، همچون مردم بیشتر کشورها، نسبت به آثار تاريخی و مواريث فرهنگی بر جای مانده از قرون گذشته، عمدتاً بر ارزش مادي اين اشيا متمركز بوده و ارزش فرهنگی اين آثار چندان در كانون توجه عمومی قرار نداشته است. از اين رو، غالب كسانی كه به حفاری يا تجارت اين آثار روی میآوردند، در جستوجوی طلا و نقره يا به اصطلاح عام آن گنج بودند و همين امر نيز به سهم خود موجبات بیتوجهی و نابودی عامدانه يا غيرعامدانه ساير اشيای مكشوفه يا بر جاي مانده از قرون گذشته را فراهم میآورد.
افزون بر آن آسیب ناشی از حفاریهای پنهانی و تجاری و بدون استفاده از روشهای علمی و به منظور جمعآوری عتیقه بسیار زیانبار و آسیبهای آن جبرانناپذیر بوده است. زیرا در این قبیل حفاریها، اساس و بنیان طبقهبندی و لایههای باستانی در اثر کندوکاوها به هم ریخته و برگرداندن آنها به حال و نظم و ترتیب اولیه دیگر میسر نمیبود. همچنین، ملاحظه نوشتههاي دست اول ايرانشناسان مورد بررسی نوع نگاه و برخورد آنان با آثار و اشيای تاريخی و باستانی ايران را نيز نشان میدهد و مشخص میكند كه غالب اروپاييان آن دوره به هنگام مواجهه با گستره وسيع آثار باستانی ايران و نيز بينالنهرين، خود را در برابر اقيانوسی از آثار كهن و بلاصاحب میديدند كه قادرند هر گونه كه مایلند با اين آثار رفتار كنند يا هر مقدار از اين آثار را كه میتوانند، از ايران خارج سازند و در اين مسير از حمايت كامل دولتهای متبوع خود نيز برخوردار بودند.
بخش پایانی کتابتان را به بررسی کاوشهای باستانشناسی اروپاییان در تخت جمشید اختصاص دادهاید. سیر توجه شرقشناسان و ایرانشناسان اروپایی به تخت جمشید و اهمیت این تختگاه در دوران قاجار و پهلوی اول چگونه بوده است؟
تخت جمشید يا پارسه مهمترین و پرآوزهترین سایت باستانی ایران است که طی چند سده اخیر بیشترین توجهات را در سطوح ملی و بینالمللی در حوزه باستانشناسی و شناخت آثار باستانی ایران به خود اختصاص داده است. این تختگاه همچنین محوریترین اثر باستانی از منظر هویت ملی، ملیگرایی، باستانگرایی و توجه ملی و سیاسی به مواریث بر جای مانده از دوران باستان طی قرن اخیر و به خصوص در دوران پهلوی اول و دوم به شمار میفته، و به همین دلیل بیشترین توجهات سیاسی و ملی در دوره پهلوی در ستایش از ایران عهد باستان، در برکشیدن جایگاه ملی این بنا و انجام کاوشهای باستانشناسی در تخت جمشید، و به ویژه در برگزاری جشنهای دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی در تخت جمشید بروز و نمود یافته است. معماری سنگی معظم و گاه خیرهکننده این بنای کهن، حجاریهای ظریف و تأثیرگذار آن، ناشناختگی اسرارآمیز معماری تخت جمشید در طول قرنها، و ماندگاری آن طی سدههای طولانی همگی باعث شده است تا تخت جمشید همواره توجه هر بیننده یا مسافر کنجکاو داخلی یا خارجی را به خود جلب کند و پرسشهایی را درباره پیشینه و بانیان این بنای سنگی کم نظیر در میان آثار معماری و تاریخی ایران، پدید آورد. البته در این میان، ایرانیان کمترین نقش را در طرح پرسش درباره مجهولات این بنا و به دنبال آن تلاش برای دستیابی به پاسخ بر عهده داشته و با نامیدن آن در دوران بعد از اسلام به عنوان تختگاه جمشید، پادشاه اساطیری و شاهنامهای ایران، این بنا را کاخ جمشید و بر جای مانده از ادوار کهن تاریخ ایران قلمداد کرده و شناسنامه این بنای ماندگار را تعیین و در حد همین خطاب بستهاند.
اما در مقابل ایرانیان، سیاحان خارجی و جویندگان و بررسان آثار باستانی ایران و در ادامه آنان، شرقشناسان و ایرانشناسان عمدتاً اروپایی که بیشترین و مهمترین نقش و سهم را در شناسایی و مطالعه آثار باستانی ایران و شرق میانه باستان را بر عهده داشتند، از نخستین بررسان، کاشفان و کاوشگران تخت جمشید بودهاند، و در واقع در طول سدههای اخیر، این تختگاه در کنار شوش و پاسارگاد بیش از هر بنا یا محوطه باستانی دیگری در ایران توجه کاوشگران و باستانپژوهان خارجی را به خود جلب کرده است. حتی از این منظر تخت جمشید را میتوان دروازه مطالعات باستانشناسی ایران دانست. افزون بر اینها، تخت جمشید در اندیشههای ملیگرایانه و ناسیونالیسم باستانگرای ایرانی و همچنین در تاریخنگاری ملیگرایانه ایران از میانه دوره قاجار تا زمانه حاضر و به خصوص در طول دوران سلطنت پهلوی، مرکز ثقل تقدیس و ستایش از فرهنگ و تمدن ایران باستان بوده و روند باستاننگاریهای ناسیونالیستی معاصر ایران نه تنها تغییری در روال سنتی عدم طرح سئوال و جستوجوی پاسخ از سوی ایرانیان پدید نیاورده، بل موجبات تشدید فقدان ایفای نقش ملی در مطالعات و پژوهشهای علمی در باب تخت جمشید از سوی ایرانیان را فراهم آورده است.
برخی از تاریخپژوهان بر این باورند که سهم ایرانیان و پژوهشگران ایرانی در باستانشناسی معمولا رونویسی و تکرار ستایشآمیز نوشتههای کهنه گذشته است، نظر شما در این باره چیست؟
در واقع، سهم ایرانیان معاصر در خصوص انجام مطالعات و بررسیهای علمی در باب این اثر باستانی معظم، نسبت به پیشینیانشان صرفاً به میزان اتخاذ رویکری ستایشآمیز فراتر رفته است، و طی سده اخیر تنها از دوره پهلوی دوم بدین سو است که در نتیجه به بار نشستن تربیت نسلی از باستانشناسان متخصص از سوی گروه باستانشناسی دانشگاه تهران و نهادهای علمی مشابه داخلی یا خارجی، محققان ایرانی نیز تا اندازهای به جرگه دانشمندان اروپایی پیوستند و در عرصه کاوشها و بررسیهای علمی تخت جمشید به ایفای سهم و نقش پرداختند. هر چند این تلاشها هم غالباً در زیر سایه گاه سنگین تمایلات و رویکردهای ملیگرایانه سیاسی حکومت پهلوی و به ویژه پهلوی دوم قرار داشته و از این رو عملاً نتوانسته است رویکرد نوظهور ستایش و تقدیس تخت جمشید را به رویکردی علمی و ملی به قصد شناخت بیش از پیش مواریث باستانی ایران و کشف مجهولات این بنا بدل کند. این روالِ فقدان تلاش جدی و سراسری برای شناسایی علمی و نظاممند بناهای تخت جمشید و توجه گسترده به اتخاذ و تداوم رویکرد ستایشآمیز، به خصوص تحت تأثیر تحولات سیاسی دوران بعد از انقلاب اسلامی سال 1357، تا زمانه حاضر همچنان پابرجا مانده است، و دانشمندان غربی کماکان بررسان و کاشفان اصلی مجهولات این تختگاه کهن به شمار میروند و سهم ایرانیان یا در واقع برخی از به اصطلاح محققان ایرانی عمدتاً در رونویسی و تکرار ستایشآمیز و تقدسگونه صرف مطالب کهنه گذشته خلاصه میشود که نه تنها در هیچ مقیاسی حامل نوآوریهای علمی و محققانه نیستند، بل گاه به ساخت و پرداخت مطالب خرافهآمیز و ساختگی در باب ایران باستان، همچون تولید مجعولاتی به کلی بیاساس در دنیای واقعی و مجازی طی سالیان اخیر نظیر وصیتنامه کوروش و داریوش هخامنشی یا نامه یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی به خلیفه دوم عمر بن خطاب، نیز آلودهاند.
نظر شما