خاطرات صدیق زاده به دو دوره قبل از مربی پرورشی شدن و بعد از آن تقسیم میشود. دوره قبل از مربیشدن، شامل خاطرات زندگی شخصی و خانوادگی راوی است. وی در بخش دوم کتاب خاطرات خود از فعالیتهای پرورشی در نُه مدرسه را روایت کرده و به فراز و فرودهای امور تربیتی در مدارس پرداخته است.
تولد و دوران کودکی، دوران تحصیل، فعالیتهای سیاسی، ازدواج، انقلاب اسلامی، دبستان زینب(س)، هنرستان رازی، دیبرستان نوربخش، هنرستان مطهری، دبیرستان پروین اعتصامی، دبیرستان کوثر، دبیرستان ارض اقدس، مدرسه امام رضا، هنرستان صیرفی، سال آخر خدمت،تصاویر عناوین این کتاب هستند.
سعیده صدیق زاده در بخشی از خاطراتش از روز 12 بهمن میگوید: «تصاویر را از تلویزیون میدیدیم. ولی یادم است همین که تصویر قطع شد، با ماشین راه افتادیم طرف خیابان انقلاب. همه ماشینها به آن سمت میرفتند. وقتی رسیدیم به صف مردم، ماشین امام از جلوی ما رد شد. خیابان پر از جمعیت بود. حالا شما فکر میکنید که مردم چه واکنشی نشان میدهند؟ شعار میدهند؟ کف میزنند؟ سر و صدا میکنند؟ ولی هیچکدام از اینها نبود. همه مبهوت بودند. حالتی از ترس و ناباوری وجود داشت و این که نکند اتفاقی بیفتد. از هیچ کس صدا درنیامده. سکوت مطلق بود.»
صدیقزاده در این کتاب به سوال، دانش آموزان دبیرستان چه ویژگیهایی به لحاظ روان شناختی دارند که باید در کار پرورشی در نظر گرفت؟ پاسخ میدهد: «در این سن بچهها کم کم به ثبات شخصیت میرسند. اشتباهات کمتر میشود. مخصوصا در سالهای بالاتر خیلی کم مسئله داشتیم. اگر مسئلهای هم بود خیلی منطقی مینشستیم باهم حرف میزدیم. اما با این حال درگیر تلاطمات روحی شدیدی بودند که تبعات بلوغ بود یا مشکلات خانوادگی. بعضیهایشان هم به خاطر مسئله ازدواج بود. آن موقع اگر کسی ازدواج میکرد. حتما از مدرسه اخراج میشد. من متوجه ازدواجشان میشدم، اما مدرسه خبردار نمیشد. به همین خاطر بچهها درباره خیلی مسائلشان با من صحبت میکردند.»
سعیده صدیقزاده در فصل هشتم از حضورش در دبیرستان نوربخش میگوید: «جو مدرسه نوربخش طوری بود که نتوانستم آن طور که میخواهم کار کنم. چون انجمن اسلامی مقابلم میایستاد. با من مثل دشمن برخورد میکردند. هر دو یک هدف و یک جهت داشتیم، ولی اجازه هیچ فعالیتی را به امور تربیتی نمیدادند. یادم است چون محرم بود، یک مراسم زیارات عاشورا راه انداختیم، خودم خواندم و مداحی کردم. خیلی گرفت. مجلس گرم شد و بچهها استقبال کردند، ولی بعدش بچههای انجمن اسلامی بیچارهام کردند. دیگر بعد از آن نگذاشتند که هیچ برنامهای اجرا کنم.»
در فصل «سال اخر خدمت» سعیده صدیقزاده از ویژگیهای متمایز مربیان دهه 60 میگوید: «مربیهای آن موقع فقط حفظ انقلاب و فرمان رهبری برایشان مهم بود. بنابراین برای کارشان وقت و جان میگذاشتند. عشق و شوق عجیبی در آنها بود. با انگیزه مالی نیامدند، به همین خاطر برایشان مهم نبود که حالا ده دقیقه یا یک ساعت یا بیست ساعت کار کنند. تمام وقتمان در خدمت مدرسه و انقلاب بود. چون فکر میکردیم اینجا سنگر ماست. این طور فکر میکردیم که رزمندهها در جبهه هستند و ما هم باید همپای آنها در این جا پیش برویم.»
کتاب «خانم مربی» به تحقیق و تدوین مرضیه ذاکری در 272 صفحه، با شمارگان هزار نسخه، به بهای 30 هزارتومان از سوی نشر راه یار منتشر شد.
نظر شما