افراد نابینای زیادی بودند که اجازه ندادند فقدان درک خارجی نور، نور درونی آنها را خاموش کند و با شجاعت و تلاش خود دنیا را روشن کردند و در عرصههای مختلف، استعداد خود را بروز داده و افراد شاخص و موفقی در جهان شدند.
آزاده ستاری نویسنده نابینای مشهدی است که در ۳۰ اردیبهشت سال ۱۳۵۸ در شهر میشیگان ایالت شیکاگو و در خانوادهای فرهنگی و ادبدوست به دنیا آمد. ۱۰ سالگی آغاز اولین جرقههای نوشتن در ذهن آزاده بود؛ او میگفت و مادرش مینوشت و به همین شیوه صاحب چند دفتر از نوشتههایش شد.
مُشوق آزاده در نوشتن، مادرش بود؛ مادری که او را عاشقانه دوست داشت و با مشاهده این علاقه، او را تشویق به نوشتن میکرد و از آنجا که معلم هم بود، خطاهای نوشتاری را به او گوشزد میکرد و به این ترتیب باید گفت اولین معلم نویسندگی آزاده، مادرش بود.
علاقه آزاده به نوشتن همچنان ادامه داشت. در ۱۸ سالگی داستانها و رمانهای زیادی نوشت اما بهگفته خودش سطح نوشتههایش در آن زمان خوب نبود و میترسید که اقدام به چاپ آنها کند، اما از سال ۱۳۹۳ با ورود به دانشگاه پیام نور و تحصیل در رشته علوم ارتباطات، نویسندگی برای آزاده بهصورتی جدیتر دنبال شد.
چاپ «عاشقانهای برای تو» آرزویی که برآورده شد
تلاش و پیگیری او برای چاپ نوشتههایش باعث میشود که سال ۹۶ با ورود به موسسه توان یابان مشهد و با استفاده از آموزشهای آنجا، اولین کتابش را برای چاپ آماده کند.
اولین کتاب آزاده به نام «عاشقانهای برای تو» با کمک ابراهیم هدایی، مدیر موسسه توان یابان و مهدی هدایی و رویا جاجوندیان، مدیر انتشارات درج سخن که حامی آثار مکتوب معلولین و توانیابان است، به چاپ میرسد؛ اتفاقی که آزاده در مورد آن میگوید: «آنها بزرگترین آرزوی من را برآورده کردند.»
علی اسفندیاری (نیما یوشیج) شاعر مورد علاقه آزاده، و جلال آلاحمد نویسنده محبوب اوست که برایشان احترام ویژهای قائل است و تمام آثار آنها را مطالعه کرده است. اما مطالعات آزاد او تنها محدود به این دو چهره شاخص ادبی ایران نیست؛ آزاده کتابهای بسیاری را مطالعه کرده است؛ رمان دریا از ماندانا معینی و اسیر خوشبختی از مهناز صفوی، افسون سبز از تکین حمزهلو و جنگ و صلح تولستوی، ازجمله کتابهایی است که مطالعه کرده و آخرین کتابی که در حال خواندن آن است، باز باران مریم رضاپور است. آزاده بیشتر داستانها را صوتی گوش میدهد و شعرها را از روی کتاب با خط بریل میخواند.
دنیا برای من به رنگ آبی است
از آزاده در ارتباط با تفاوت نویسنده بینا و نابینا میپرسم؛ در جوابم میگوید «تمام جزئیات و عناصری که یک نویسنده نابینا در نوشتهها و داستانهایش به کار میبرد، ناشی از تصوراتی است که از دنیای پیرامونش دارد و همین تصویرسازیهای ذهنی هستند که یک نویسنده نابینا را از نویسنده بینا متمایز میکند».
او میافزاید: نویسنده بینا آنچه را میبیند، مینویسد ولی نابینا آنچه را میشنود؛ من به صدای پیرامونم تصویر میدهم و آنها را در داستانهایم روایت میکنم، بهعنوان مثال من با هر شخصی که صحبت میکنم، میتوانم صورتش را تجسم کنم و به آن رنگ خاصی نسبت دهم، دنیا برای من به رنگ آبی است، به معنای آرامش و هر چیزی در دنیا برای من با رنگ خاصی، با توجه به شناختی که از معنای هر رنگ دارم، معنا پیدا میکند.
حرفهای آزاده را هنگامی خوب میفهمی که کتابش را بخوانی، در سراسر کتاب توصیف شخصیتهای داستان همراه شده با بیان ریز جزئیات صورت آنها و نوع و رنگ لباسی که پوشیدهاند، گویی که نویسنده قصد دارد با این توصیفات باطن شخصیتهایش را بیشتر در معرض نمایش بگذارد.
بیشتر توصیفات به کار برده شده در سراسر داستان، مربوط به ویژگیهای ظاهری شخصیتهای داستان است و محیط پیرامون خیلی نمادین صورتبندی و روایت میشوند و شاید بیراه نباشد اگر بگوئیم نویسنده خودش و یا آرزوهایش را جایی در لابهلای همین شخصیتهایی که بعضا عجولانه در جریان داستان وارد میکند، پنهان کرده است و بهراستی و بهوضوح میتوان دید که زمان برای یک نابینا چه سریع میگذرد.
مشهد انجمن اهل قلم نابینایان ندارد
مشهد انجمن اهل قلمی برای دور هم جمع کردن نویسندگان و شاعران روشندل ندارد. آزاده ستاری هم این نکته را تایید میکند و میگوید «به نظرم خود اهل قلم روشندل هم از این موضوع استقبال نمیکنند، حتی در کلاسهای نویسندگی هم که مختص آنها برگزار میشود، شرکت نمیکنند، نمیدانم چرا به این لطفی که در حقشان میشود، بها نمیدهند و استقبال خوبی نمیکنند، البته کمبود اعتماد بهنفس ناشی از حس نادیده گرفته شدن هم در این استقبالِ کم بیتأثیر نیست».
از او در ارتباط با امکانات شهری موجود در شهر مشهد، برای نابینایان میپرسم که با خنده میگوید: اگر بگویم هیچ امکاناتی برای نابینایان وجود ندارد، باور میکنید؟! شهرداری همین پستی، بلندیهای موجود در معابر را درست کند، ما امکانات دیگری نمیخواهیم! با این وجود من از تمام مسئولین کشور میخواهم به بچههای نابینا بیشتر بها بدهند و امکانات بیشتری در اختیار آنها قرار دهند.
در انتهای این گپ و گفت، وقتی که از آزاده میپرسم آیا باز هم قصد نوشتن و چاپ کتاب دارد، در جوابم با همان طنین صدای دلنشینش که از ابتدای گفتوگو از آن لذت بردهام، پاسخ میدهد: رمانی با نام «اسرار نیایش» آن هم با مضمون عشق، در دست تولید دارم و امیدوارم اوایل سال آینده آماده چاپ شود.
نظر شما