سه‌شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸ - ۱۳:۲۹
گاهی لازم است در روال کار خود تجدیدنظر کنید

هیلاری منتل، نویسنده انگلیسی برنده دو جایزه بوکر که جلد آخر سه‌گانه معروفش به نام «آینه و نور» چند روز دیگر منتشر می‌شود به صحبت درباره پستی و بلندی‌های زندگی هنری‌اش پرداخته است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از گاردین - هیلاری منتل همزمان با انتشار جلد آخر سه‌گانه «توماس کرامول» خود به صحبت درباره زندگی هنری‌اش و اینکه چرا می‌خواهد نمایش‌نامه‌ای از داستان بحث‌برانگیزش درباره مارگارت تاچر بنویسد پرداخته است.
 
الکس کلارک- ۱۵ سال پیش، هیلاری منتل در سفری فرهنگی با هواپیما به روسیه می‌رفت. من هم بخشی از گروه بودم. وقتی خودمان را برای پرواز آماده می‌کردیم او توضیح داد که طی چند ساعت آینده ساکت خواهد بود زیرا قصد دارد خود را غرق پروژه جدیدی کند. او توضیح داد که داستان در دوره تودور انگلیس اتفاق می‌افتد و هنری هفتم و مشاور بدنامش، توماس کرامول در آن نقش دارند. درنتیجه اگر اجازه دهیم، کارهای زیادی برای انجام دادن دارد.
 
حالا ما اینجاییم، در خانه نویسنده در شهر ساحلی دِوون در بودلی سالترتون. با فروش بیش از ۱.۵ میلیون نسخه از «تالار گرگ» و «اجساد را بیاورید» و پایان سه‌گانه حماسی‌اش «آینه و نور» که تعداد پیش‌سفارش‌هایش سر به فلک کشیده است. دو جایزه بوکر که کرامول تا الان برای منتل به ارمغان آورده، بی‌سروصدا روی قفسه کتاب قرار گرفته و نشانه‌های کمی از صنعت عظیمی که این کار به آن نیاز داشته دیده می‌شود. شاید به این دلیل که منتل هر صبح برای نوشتن عازم سفر کوتاهی می‌شود و روی نسخه‌های نمایشی و مصور«تالار گرگ» کار کند. آیا سال ۲۰۰۵ او می‌توانست تصور کند چنین چیزی پیش‌رو دارد؟
 
او خیلی روراست جواب می‌دهد: «نه. فکر می‌کردم پنج سال طول می‌کشد تا یک کتاب بنویسم. فکر نمی‌کردم این‌قدر سریع اتفاق بیافتد. اما نفهمیدم که از اواسط کار چطور به آن شکل پیش رفت.» وقتی در تحقیقات خود عمیق‌تر شد، چندین داستان نمایان شدند، «هر کدام از آنها ارزش کتاب شدن دارند. گاهی رمان‌ها، رمان‌های زیادی در خود دارند که با خودم فکر می‌کنم این در مقایسه با چیزی که می‌توانست باشد، تنها یک اثر کوچک است.»
 
در مجموع با بیش از ۲۰۰۰ صفحه –با «آینه و نور» که تقریبا نیمی از آن را تشکیل می‌دهد- نمی‌توان از یک اثر کوچک فراتر رفت. «برایم جالب است وقتی مردم می‌گویند با قفل ذهنی روبه‌رو شده‌ام. من همیشه مثل یک کارخانه بوده‌ام!» او از این هم به ستوه آمده که می‌گویند کتاب آخرش به این خاطر به تاخیر افتاده که او تمایلی به کشتن کرامول ندارد. «این چیزی نیست که من تا به حال گفته باشم. چیزی است که مردم فکر می‌کنند باید بگویم. این همان نسخه‌ای است که در آن نویسنده زن به‌طور احساسی به آنچه خود آفریده وابسته است. در مقابلِ نویسنده مرد که فقط به دنبال چک دستمزدش است.»
 
جالب‌تر از اندازه و تعداد صفحات این سه‌گانه، این است که منتل چطور اطلاعاتی را که خیلی از ما تنها از دوران مدرسه می‌دانستیم، از ما گرفته –اشتهای حیرت‌آور هنری برای ازدواج‌های پیاپی، عمل غیراخلاقی آن بولین و آشفتگی‌های مذهبی که انگلیس درگیر آن بود- و از آن یکی از ظریف‌ترین و پر پیچ و خم‌ترین کاراکترها در داستان معاصر را ساخت.
 
منتل ایده «تالار گرگ» را پیش از فکر انتشار آن هم داشت. «به محض اینکه نوشتن را شروع کردم، فهمیدم این همان کاری است که داشتم سعی می‌کردم به آن برسم. این اطمینان از همان ابتدا در من وجود داشت.» اما مطمئنا با نوشتن ۱۰ رمان ازجمله «جایی برای امنیت بیشتر»، مطالعه پرشور او درباره انقلاب فرانسه، و «فراتر از سیاهی» داستان واسطه‌های روحی در طبقه متوسط انگلیس که قبل از «تالار گرگ» منتشر شد، او باید این حس را پیش از این هم تجربه کرده باشد. او می‌گوید: «نمی‌توانم این را با قاطعیت بگویم. هماهنگی میان نویسنده و موضوع که با نوشتن اولین پاراگراف‌های «تالار گرگ» حس کردم را پیش از آن نداشتم.»
 


بعدا وقتی در حال نوشیدن چای و نگاه کردن به افق دور هستیم منتل می‌گوید: «شروع این سه‌گانه مثل این بود که بالاخره چیزی که درونم بود را توانستم ارائه کنم... فریادی عظیم از قله کوه.» این به معنای رد کتاب‌های قبلی‌اش نیست، هرچند خودش درباره جایگاهی که در دنیای نشر دارد، زیرکانه حرف می‌زند: «با «فراتر از سیاهی» فروش قابل‌قبولی داشتم و این برای اولین بار اتفاق می‌افتاد. همیشه نقدهای خوبی می‌گرفتم اما فروش خوب نه. و احساس می‌کردم شبیه به یک محصول کوچک در گوشه‌ای از بازار هستم، یک‌جور علاقه اقلیتی.»
 
منتل همیشه درک زیرکانه‌ای از تجارت نویسندگی داشته است. «جایی برای امنیت بیشتر» اولین رمانی بود که او نوشت: «همیشه خودم را یک رمان‌نویس تاریخی می‌دانستم و فکر می‌کردم... خب، انقلاب فرانسه را انجام بده و بعد برو سراغ توماس کرامول. و بعد نتوانستم آن رمان اول را منتشر کنم، درنتیجه شروع کردم به نوشتن داستان‌های معاصر. و بعد فهمیدم که من تنها یک رمان‌نویس تاریخی نیستم. اما خب همیشه آن را با خود داشتم.» آن رمان‌های اولیه که با «هر روز روز مادر است» در سال ۱۹۸۵ شروع شد و با «مالکیت پوچ» و «هشت ماه در خیابان غزه» که در آن منتل زمانی را که در عربستان سعودی سپری کرد تصویر کرد، در یک چرخه قرار گرفت. و «آزمایشی درباره عشق» در میان باقی مسائل به تنگنایی پرداخت که در آن زنان به دفعات خود را می‌یابند.
 
او می‌گوید: «اگر به یک تراژدی نظیر اُتلو نگاه کنید می‌بینید تمام نقدهای ادبی در مورد اشتباه مهلک او و این چیزهاست. و حالا ما می‌بینیم که مشکل او این است که سیاه‌پوست است. از نظر ساختاری یک نقص مسلم وجود دارد. مهم نیست که او چه‌جور آدمی است و چه تصمیمی می‌گیرد. و فکر می‌کنم با کرامول این بحث مشابه وجود دارد که او از جای اشتباهی شروع می‌کند. بنابراین آنچه او هر روز به دست می‌آورد به نظر توهین به الگویی است که وضع شده. باید متوجه باشید که قرن ۱۶ زمانی است که در آن «جاه‌طلبی» یک کلمه کثیف است، مثل بی‌ادبی و گستاخی در قبال خدا.»
 
از نوع حرف زدن منتل درباره وُلسی و کرامول مشخص است که او رابطه عاطفی با آنها دارد. با خنده می‌گوید: «من عاشق ولسی‌ام. چون از همه آن کارها لذت می‌برد. تمام دلایل برای بد فکر کردن درباره او را می‌دانم اما هرگز نمی‌توانم کاملا قانع شوم. و کاملا می‌فهمم که چرا مجذوب او می‌شوید. و همچنین او به نظر من مرد حساسی می‌آید و وفاداری طولانی کرامول به او را کاملا درک می‌کنم.» در مورد کرامول این جسارت محض او در جعل خود است که جذاب است. منتل می‌گوید: «یکی از چیزهایی که واقعا می‌خواهم کشف کنم این سوال جهانی است که شانس چیست؟ سرنوشت چیست؟ آیا کسی قادر است شانس خود را بسازد؟ تا کجا می‌توانیم خودمان داستان خودمان را بنویسیم؟ و او کسی است که کل زندگی‌اش نباید امکان‌پذیر می‌شد. اما یک‌جایی در اوایل میانسالی قلم را برمی‌دارد و شروع به نوشتن می‌کند.»
 
او کرامول را مردی توصیف می‌کند که بدون هیچ نشانی به‌پا می‌خیزد و انرژی پرشوری را به هرچه دست می‌زند، منتقل می‌کند. منتل نیز گونه‌ای از شکنندگی را با ستیزه‌جویی آشکار در هم می‌آمیزد. او بین «اجساد را بیاورید» و «آینه و نور» مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه به نام «ترور مارگارت تاچر» را منتشر کرد و در آن مردی را تصور کرد که به آپارتمان تاچر وارد شده و به خاطر اشتباهاتی که او در بازدید از ایرلند داشته قصد کشتن این سیاستمدار را دارد. این داستان، شاید به‌طرزی قابل پیش‌بینی، خشم بسیاری را برانگیخت که منتل حس کرد «ما در سرزمینی از ظاهرسازی و فریب‌کاری هستیم که مردم در آن می‌خواهند پلیس به صحنه قتل غیرواقعی و خیالی یک زن مُرده آورده شود.»
 
حالا او می‌گوید علی‌رغم حجم کاری که دارد می‌خواهد این داستان را به صحنه نمایش بیاورد. آیا از بازی کردن با دم شیر نمی‌ترسد؟ منتل می‌خندد: «این در یک مقیاس آزارنده خواهد بود. زیرا مردم تا به حال چنین چیزی را ندیده‌اند. چه این کار تحقق یابد یا نه، من از این افراد نخواهم ترسید.»
 


در آخر درباره لذت و فرصت‌هایی که کار روی صحنه و اقتباس‌های تلویزیونی «تالار گرگ» و «اجساد را بیاورید» برای او در پی داشته صحبت می‌کنیم. «به عنوان نویسنده می‌توانید در اواسط حرفه خود یا کمی بعدتر به نقطه‌ای برسید که در کاری که می‌کنید خوب باشید. گاهی لازم است روال خود را تجدید کنید. فکر می‌کنم این همان کاری است که این نمایش‌ها برای من انجام دادند. این همان حمایت و کمکی بود که من برای تجدیدنظر درباره امکان‌هایی که برای طریقه کار کردن داشتم، به آن نیاز داشتم.»
 
منتل در ۶۷ سالگی می‌داند که نمی‌تواند از پس پروژه دیگری در مقیاس سه‌گانه موفق خود بر بیاید (البته این فقط محاسبات ریاضی است.) اما زمانی که او در حال نوشتن این سه‌گانه بود، پروژه‌های دیگر را به تعویق انداخت. «همه آنها در دفترچه‌هایم هستند و اگر انرژی، تمرکز و اراده‌اش را داشته‌باشم، می‌توانم یک دوجین کتاب از آنها بیرون بیاورم.»
 
در این بین چیزی که واقعا می‌خواهد دو هفته یا یک ماه تعطیلی است. «فقط فکر کن. می‌توانم در این زمان خودم را بازسازی کنم. و بعد آماده شوم تا بقیه کارها را پیش ببرم. همیشه می‌دانم، حتا با این وضع جسمانی که دارم، تنها به زمان اندکی برای روبه‌راه شدن و شروع دوباره نیاز دارم.» آیا کسب دو جایزه بوکر فایده‌ای دارد اگر نتوانی یک ماه تعطیل باشی؟ فکر می‌کند و می‌گوید: «سوال خوبی است.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها