ابوریحان بیرونی گوید: «از رسمهای پارسیان نوروز چیست؟ نخستین روز است از فروردین ماه، و زین جهت روز نو نام کردند، زیراک پیشانی سال نو است.»
«و گویند اکاسره هر سال از نوروز عامه تا نوروز خاصه که شش روز باشد. حاجتهای مردمان را برآوردندی و زندانیان را آزاد کردندی و مجرمان را عفو فرمودندی و به عیش و شادی مشغول بودندی. و معرب آن نیروز است.»
«این روز را در نزد پادشاهان عجم و یزدانیان ایران شرفهاست. گویند در آن روز، ایجاد و انشاء خلق شده. و سعدتر از ساعات آن روز ساعت تحویل شمس است به حمل... و سبب حرمت این روز را وجوه گفتهاند: یکی آن است که در عهد تهمورس آیین و مذهب صائبیه رواج و رونق تمام داشت. چون شاهنشاهی به جمشید رسید تجدید آیین ایزد پرستی کرده... و نامید این روز را نوروز و عید گرفت... و گویند در این روز نیشکر به دست جمشید شکسته شد و از آن خورده شد و آبش معروف و مشهور گردیده و شکر از آن ساختند. بنابراین در روز نوروز خوردن شکر رسم شده و از آن حلویات ساختند و خوردند و هنوز آن رسم برقرار است.»
«جمشید که او اول، جم نام داشت - وعریان او را منع شلخ گویند - سیر عالم میکرد، چون به آذربایجان رسید فرمود: تخت مرصعی برجای بلندی رو به جانب مشرق گذراند و خود تاج مرصعی بر سر نهاده بر آ تخت بنشست. همین که آفتاب طلوع کرد پرتوش بر آن تخت و تاج افتاد، شعاعی در غایت روشنی پدید آمد، مردمان از آن شاد شدند و گفتند: این روز نو است. و چون به زبان پهلوی شعاع را «شید» میگویند، این لفظ را بر جم افزودند و او را جمشید خواندند و جشن عظیم کردند، و از آن روز این رسم پیدا شد.»
خیام گوید: آیین ملوک عجم از گاه کیخسرو تا به روزگار یزدجرد-که آخر ملوک عجم بود- چنان بوده است که در روز نخست، کس از مردمان بیگانه موبد موبدان پیش ملک آمدی با جام زرین پر می و انگشتری و درمی دیناری خسروانی، و یک دست خوید سبز رسته و شمشیری و تیری و کمان و دوات و قلم و اسبی و غلامی خوبروی، و ستایش نمودی و نیایش کردی او را به زبان پارسی به عبارت ایشان:
شها به جشن فروردین، به ماه فروردین، آزادی گزین، به روان و دین کیان، سروش آورد تو را دانایی و بینایی به کاردانی، و دیر زی و با خوی هژیر، و شادباش بر تخت زرین و انوشه خور به جام جمشید و رسم نیاکان در همت بلند و نیکوکاری و ورزش و داد و راستی نگاهدار. سرت سبز باد و جوانی چو خوید، اسبت کامکار و پیروز، و تیغت روشن و کاری به دشمن، و بازت گیرا و خجسته به شکار، و کارت راست چون تیر، و هم کشوری بگیر نو، بر تخت با درم و دینار، به پیشته هنری و دانا گرامی و درم خوار، و سرایت آباد و زندگانی بسیار.
چون این بگفتی چاشنی کردی و جام به ملک دادی و خوید در دست دیگر نهادی و دینار و درم در پیش تخت او بنهادی، و بدین آن خواستی که روز نو و سال نو هر چه بزرگان اول دیدار چشم بر آن افکنند تا سال دیگر شادمان و خرم با آن چیزها در کامرانی بمانند و آن بر ایشان مبارک گردد، که خرمی و آبادانی جهان در این چیزهاست که پیش ملک آوردندی.» (نوروزنامه، ص 81)
ابوریحان بیرونی گوید: «آیین پادشاهان ساسان در پنج روز اول فروردین (نوروز عامه) چنین بود که: شاه به روز اول نوروز ابتدا میکرد و عامه را از جلوس خویش برای ایشان و احسان بدیشان میآگاهانید. در روز دوم برای کسانی که از عامه رفیعتر بودند، یعنی دهگانان و اهل آتشکدهها، جلوس میکرد. در روز سوم از برای اسواران و موبدان بزرگ، و در روز چهارم برای افراد خاندان و نزدیکان و خاصان خود، در روز پنجم برای پسر و نزدیکان خویشريال و به هر یک از اینان در خور رتبت اکرام و انعام مینمود، و چون روز ششم فرا میرسید از ادای حقوق مردم فارغ می شد و از این پس، نوروز از آن خود او بود و دیگر کس جز ندیمان و اهل انس و شایستگان خلوت، به زد او نمیتوانست برود.» (آثارالباقیه، ص 219)
«و نخستین کسی که این رسم را نهاد، هرمزد شجاع پسر شاپور پسر اردشیر بابکان است.» (آثارالباقیه، ص 218)
«در نتیجه ظهور ابومسلم خراسانی و روی کار آمدن خلافت عباسی و نفوذ برمکیان و دیگر وزرای ایرانی و تشکیل سلسلههای طاهریان و صفاریان، جشنهای ایرانی دوباره رونق یافتند. گویندگان درباره آنان قصائد پرداختند و نویسندگان مانند حمزه اصفهانی، مولف «اشعار السائره فی النیروز و المهرجان»، آنها را مدون ساختند.» (آثارالباقیه، ص 31)
«در آخر ماه دوازدهم: خشوم، اهل سغد برای اموات قدیم خود گریه و نوحهسرایی کنند و چهرههای خود را بخراشند و برای مردگان، خوردنیها و آشامیدنیها گذارند.» (آثار الباقیه، ص 235)
ابوریحان بیرونی گوید: «از رسمهای پارسیان نوروز چیست؟ نخستین روز است از فروردین ماه، و زین جهت روز نو نام کردند، زیراکه پیشانی سال نو است.» (التفهیم، تصحیح همایی، ص 253)
«در هر یک از ایام نوروز پادشاه بازی سپید پرواز میداد. و از چیزهایی که شاهنشاهان در نوروز به خوردن آن تبرک میجستند، اندکی شیر تازه و خالص و پنیر نو بود. و در هر نوروزی برای پادشاه با کوزهای آهنین یا سیمین آب برداشته میشد، در گردن این کوزه قلادهای قرار میدادند از یاقوتهای سبز که در زنجیری زرین کشیده و بر آن مهرههای زبرجدین کشیده بودند؛ این آب را دختران دوشیزه از زیر آسیابها برمیداشتند.» (المحاسن و الاضداد، ص 234)
به روایت جاحظ: «چون نوروز به شنبه میافتاد پادشاه میفرمود که از رئیس یهودیان چهار هزار درهم بستانند و کسی سبب این کار را نمیدانست جز اینکه این رسم بین ملوک جاری شده و مانند جزیه گردیده بود. بیست و پنج روز پیش از نوروز در صحن دارالملک، دوازده ستون از خشت خان برپا میشد که به ستونی گندم و بر ستونی جو و بر ستونی برنج و بر ستونی باقلا و بر ستونی کاجیله و بر ستونی ارزن و بر ستونی ذرت و بر ستونی لوبیا و بر ستونی نخود و بر ستونی کنجد و بر ستونی ماش میکاشتند، و اینها را نمیچیدند مگر به غنا و ترنم و لهو.
در ششمین روز نوروز این حبوب را میکندند و میمنت را در مجلس میپراکندند و تا روز مهر از ماه فروردین (16 فروردین) آن را جمع نمیکردند. این حبوب را برای تفال میکاشتند و گمان میکردند که هر یک از آنها که نیکوتر و بارورتر شود محصول آن در آن سال فراوان خواهد بود. و شاهنشاه به نظر کردن در جو به ویژه تبرک میجست.» (المحاسن و الاضداد، ص 243)
نظر شما