بهار گذشت و تابستان به نیمه رسیده بود و هیچ اتفاق فوقالعادهای نیفتاده بود. پاییز آمد و رفت و من در اواخر زمستان داشتم به آن جمله سید فکر میکردم ... هفتهای بیشتر از سال نود نمانده بود و من هنوز امیدوارم بودم که اتفاقی بیفتد تا حالمان خوب شود.
بعد دیدم که یکسال را به امید همان یک جمله سید علی صالحی گذراندهام. این همان کاری است که یک شاعر با ما میکند. سحر کلامش؛ جادوی گفتارش ما را وادار به زندگی میکند.
وقتی می گوید: «حال همهی ما خوب است» باورمان میشود.
وقتی دو هفته پیش برایم نوشت «ما ملت بزرگی هستیم ... کرونا را هم پشت سر میگذاریم» باورم میشود. چون سیدعلی صالحی شاعر است. چون شعر تمام زندگیاش است. چون سیدعلی صالحی خودِ خودِ شعر است.
پس در روز تولدش به کلام خودش پناه میبرم تا بگویم:
او پیامآوریست که در روز نخست فروردین فرمان یافت. شناسنامهاش صادره از اقلیم سپیده دم است. محل تولدش مرغاب؛ محل حلول ترانه در توفانهاست. از مادر به ماه میرسد و از پدر به پروانههای بهاری که پاییز شدند.
و اوست که عشق را دوست میدارد و آدمی را دوست میدارد و دوست داشتن را دوست میدارد.
او پرستار ماه و پروانه است. او پیامآور پناه ما است. معجزهاش واژههاییست که در دستانش پرنده میشوند.
او سیدعلی پناه صالحی است.
نظرات