گفتوگو با حمیدرضا توکلی عضو هیئت علمی دانشگاه سمنان کوششی است برای شناساندن این منظرها؛ هرچند به اجمال با تکیه بر نمونههای شاخصتر و بهویژه تاکید بر جایگاه این دفتر متفاوت در شناختن جوانبی مغفولمانده از شاعر.
وی گفت: گرهخوردگی شعر با روایت به شیوههای گوناگون صورت میپذیرد؛ از سادهترین اشارههای داستانی تا کاربست آفرینشگرانه و پیچیده تلمیح، از آفریدن موقعیتی داستانی تا صحنهآرایی و وصفی که حس نقل گوشهای از یک قصه را به مخاطب منتقل کند؛ از نقل فشرده یک قصه تا بازگویی گسترده یک داستان.
استاد دانشگاه سمنان یادآور شد: در روایت منظوم، ممکن است برخی از عناصر مختلف داستانی غایب باشند و حضور دستهای دیگر شاید کمرنگ یا پررنگ باشد؛ از اینها گذشته، در شعر روایی یا شعری که سایههایی از روایت در آن پدیدار میشود، میتوان درباره برخورد شاعر با دو جانب شاعرانه و روایی باریک شد. اینکه آیا سویه شاعرانه و سویه داستانی جایگاهی همسان یا ناهمسان دارند؟ آیا در سراپای اثر، نوسانی از تسلط یکسویه بر سویه دیگر دیده میشود؟ آیا این دو جانب تعاملی با یکدیگر دارند؟ کدام از کدام و چهسان اثر پذیرفته است؟ میراث ادبی ما از دیرباز تا امروز، از همراهی شعر و روایت به شیوههای رنگبهرنگ، مایهور و پربار است؛ اما چندان که سزاوار است در این قلمرو مداقه نکردهایم.
وی اظهار داشت: آن چه از شاعر پیشتر در دسترس بوده چند دفتر کوچک قدیمی است و شمار اندکی از سرودهها که در مجلهها و یادنامهها نشر یافته است. بدینسان بسیاری از سرودههای او هنوز متولد نشدهاند و خاموشی شاعر را میتوان نقطه شروع نشر و آشنایی سزاوار با میراث او بهشمار آورد. نسخه اقدم را باید رویداد مهمی در مواجهه با میراث شعری مصفا دانست؛ زیرا مجموعه منظومههای او را در بر میگیرد که تقریبا یکسره ناشناخته بودند. حال و هوای حاکم بر این منظومهها هم به واسطه چشمگیری جنبه روایی و هم تاثر از رنگ رمانتیک شعر معاصر، چهرهای دیگر از شاعر را آشکار میسازد. منظور از منظومه البته معنای مصطلح تازهای است که در شعر فارسی پس از عصر مشروطه پدید آمده است؛ قالبی که از دوبیتیهای پیوستهای شکل مییابد که مصراعهای زوج هر بند هم قافیهاند. گاه برای پرهیز از تخلیط با معنای رایج منظومه، این منظومههای نوظهور را چارپاره خواندهاند یا همان دوبیتی پیوسته. مصفا خود آن را دوگانی میخواند. برخی دوگانه را برای مثنوی به کار بردهاند. از دیرباز مثنویهای بلند داستانی یا دربردارنده داستان را منظومه خواندهاند. عنوان منظومه بر چارپارههای نوپدید، ظاهرا به خاطر جنبه روایی آنهاست؛ البته همیشه این جنبه جلوه ندارد و آنجا که هست، الزاما بهمعنای بازگویی یک داستان تمام و کمال نیست.
برنده جایزه جلال آلاحمد تصریح کرد: در بسیاری نمونهها به طرح روایی یا فضای داستانی نزدیک میشویم یا گرایشی به سرگذشتگویی یا بیان و تاثر احساسات نمایان میشود. گاه خود را در فضایی مییابیم که شاید بتوان آن را بخشی از توصیف یک داستان یا پارهای از گفتوگو یا تکگویی یا خطاب برگرفته از یک روایت انگاشت.
استادیار دانشگاه سمنان اضافه کرد: اما گاه در منظومهها چنان که در بسیاری از نمونههای این دفتر حال و هوای روایی در کنار شور شاعری موجزن است، شاید بهتر باشد که روایت را در مفهومی فراختر در نظر آوریم که هر گونه گرایش به انگاره روایی و اسلوب داستانگویی را در بر گیرد. منظومه در معنای امروزین از روزگار مشروطه پدیدار میشود که میتوان گفت چارپاره در میانه قالبهای سنتی و نیمایی جای گرفته و در گذار به شعر نو فارسی، بسی نقشآفرین بوده است. نکته جذاب اینجاست که هم هواخواهان تجدد و هم دلبستگان سنت به منظومه روی آوردند.
حمیدرضا توکلی ادامه داد: در کنار عشقی و نیما، ادیب الممالک و بهار و شهریار و نادرپور هم منظومه پرداختند اما از میان چهرههای نزدیک به مصفا، میتوان از حمیدی شیرازی و امیری فیروزکوهی یاد کرد. منظومهپردازان گاه در قالب دوبیتی پیوسته تصرفاتی اندک روا داشتهاند و گاه از اوزان کمکاربرد بهره بردهاند؛ بیشتر وزنهای ترانهوار با مصراعهای کوتاه اما آن چه اهمیتی افزونتر دارد، حال و هوای تازه منظومههاست؛ تمایزی که در توصیف و روایتگری نوآیینشان نمایان میشود.
وی گفت: تصویری تازه از شاعر برای مخاطبی که با سرودههای استاد مصفا بیش و کم آشنایی داشته که در میانه آنها قصیدهها پرآوازهترند، نسخه اقدم دفتری غافلگیرکننده خواهد بود؛ با آن که تصوری که احیانا از پایبندی شاعر به سنتهای ادبی دیرینه و پیروی از هنجارهای کهن داریم، با تامل در این دفتر ذرهای مخدوش نمیشود. در عین حال، این مجموعه چهره متفاوتی از او را بازتاب میدهد. همین که شاعر نزدیک 2000 بیت منظومه پرداخته، درخور درنگ است؛ اما آنچه چشمگیرتر مینماید، فضای رمانتیک و حال و هوای متفاوت این دفتر است. تاثرات عمیق شخصی، سرگذشتگوییهای غریب و روایت نامتعارف خاطرات و بهویژه همجوشی خالق شعر و روایت، دفتری آفریده که حتی با اشعار دیگر خود شاعر تمایزی خیرهگر دارند.
مولانا پژوه سمنانی بیان کرد: باید در این میان بر نکتهای بنیانی انگشت بگذاریم که میتواند از آفات زمانه ما بهشمار آید؛ اینکه در بخشبندی شعر و حتی میتوان گفت هنر به نو و کهنه گاهی معیار شناخت و داوری تنها و تنها، شمار اندکی از ویژگیهای بسیار صوری و خصوصا تغییرات در قالبها و چارچوبهای آشنا بوده است. در این تلقی تنها شکل بیرونی شعر، معیار تازگی و کهنگی آن است و بس؛ بهراستی این نگاه گونهای تقلیلگرایی رقتانگیز است از آرمان پرشور آن قالب هنری و تجدد ادبی این برداشت از دو سو زیانبار است؛ هم گستردگی و رنگبهرنگی دگرگونیهای شعر نو را فرو میپوشاند و هم نوآیینیها و آفرینشگریهای شاعران سنتگرا را نادیده میگیرد. البته در جوُ و جریان جدلی و جنجالی و هیجانآمیزی که با برآمدن شیوههای نو پدید میآید، گاه گرایشی به «بدخوانی عمدی» میراث کهن و سبک شاعران و هنرمندان سنتگرا دیده میشود. چه بسا تصویری مجعول و مضحک و کاریکاتورگونه و واپسگرا از مجموعه سنت و به ویژه واپسین جریان و مکتب هنری رایج، بهدست میدهند تا راه و میدان را بر طرز تازه بگشایند. اما بهنظر میرسد با گذر زمان و فروکش کردن شور و کشاکشها، باید به بازخوانی سنجیده و آهسته رفتار میراث نسل پیشین پرداخت. چهبسا در این بازنگریها در جایگاه شاعران و هنرمندان جابهجاییهایی صورت پذیرد و جوانبی از نوآوری و پرمایگی آثاری به چشم آید که در هنگامه هیجان و تجددمآبی انکار و تحقیر شدند. شاید مخاطب فرداها با خویش بیندیشد که بهراستی زیبایی و ارزش این اثرچه تعارضی با والایی و جاذبه آن اثر دیگر دارد؟ مگر نمیتوان از هر دو آن لذت برد؟ و اساسا آیا نمیشود از طیفهای رنگبهرنگ آثار گوناگون بهره برد؟ تاریخ هنر و ادبیات سربهسر کارگاهِ تجربه این بازنگریها و بررسیهای دوباره و چندباره است. اتفاقا این نقطه عزیمت مناسبی است برای روی آوری به میراث شعری مصفا؛ به ویژه نسخه اقدم.
حمیررضا توکلی بیان کرد: اشعار این مجموعه در اوزان پرکاربرد عروض سنتی سروده شده است؛ تنها از دو منظومه «بوی پاییز» و «آوای پاییز» راه نو روزگار را میتوان شنید و هر دو با «افسانه» نیما هم وزنند. افسانه که اوج رمانتیسم شاعر یوش شناخته میشود حتی بر برخی شاعران سنتگرا اثر نهاد که با نیما همراه نبودند. از وزن این منظومه نیز استقبال شد؛ هرچند که باید یادآوری کرد پیش از نیما دو شاعر بسیار سنتگرا این وزن را آزموده بودند؛ ادیب نیشابوری و میرزا حبیب خراسانی از وزن و عروض که بگذریم، نام منظومهها گاه سنتی و گاه از گونه عناوین رایج دوران رمانتیک است. جدا از دو شعر پیش گفته، منظومه دیگری نیز پاییز نام گرفته است اما اوج ماجرا از جایی جلوه میکند که در ساختار منظومهها خصوصا ساختار روایی آنها درنگ کنیم. این دفتر ازچند شعر فراهم آمده است. از این میان 12 شعر کوتاهتر است و از 4 تا 14 بند دارد. 1 تا 10 بیت برخی سرودها بسی بلندترند و بلندتر از همه که نامش را هم به کتاب بخشیده، نسخه اقدم است با 310 بند 118 بیت. از یکی دو شعر کوتاه مانند «بهمن سرد»، که در حقیقت وصفی فشرده و گذرایند که بگذریم حتی کوتاهترین سرودها دستکم سایهای از روایت و نشانی از شیوههای بازگویی داستان با خویش دارند؛ مثال در شعر 9بندی «سماع و وداع» که در پایان کتاب جای گرفته، به گفت وگویی میرسیم که واپسین صحنة قصهای ناگفته است؛ صحنهای که پنداری تمام صحنهها و ماجراهای دیگر را به چیزی نمیسنجد. دو حکایت کوتاهاند که به نظم آمدهاند؛ با شیوهای که یادآور اسلوب و سخن سعدی در بوستان و نظامی در مخزنالاسرار است و از نظر مضمون و فضا حکایتپردازی عرفانی سنایی و عطار به خاطر میآید.
مولوی پژوه سمنانی اظهار داشت: مصفا شماری از حکایتهای عرفانی را در قالبهای گوناگون و بیشتر مثنوی، منظوم ساخته که برخی از آنها نشر یافته است؛ مانند «یک پیرهن این نظمها طرحی ساده و سرراست دارند و موجز و چابک روایت شدهاند». در آنها گریزهایی از گونه مثنوی مولانا یا حتی نتیجهگیری در آغاز یا انجام نیست. از این چند نمونه هم که بگذریم در منظومههای مصفا حتی در نمونههای کوتاه، روایت در چهرهای پیچیده و نیز ظریف و طناز پدیدار میشود.
وی گفت: مخصوصا باید بر لحن خاطره گویانهای دست نهاد که سایه و سیطرهاش بر سراسر این دفتر احساس میشود؛ چنانکه در شعر یک بندی «پاییز» که خطاب به معشوقی است که شاعر راوی را رها کرده، خاطرهای دور را باز میگوید. در شعر عمال رخدادی گزارش نمیشود؛ اما با بیانی تغزلی در پایان شعر و بهعنوان بخشی از خاطره، برگهایی پایمال عاشقان میگفتند: "مرگ مطلوبتر ز تنهایی است..." بدینسان مخاطب، داستان ناگفته یا ناگفتههای داستان را بازسازی میکند و تصویری شاعرانه نقشی روایی میآفریند. از رهگذر همین بازی شاعرانگی و روایتگری است که این دفتر چهرهای دیگر از شاعر را آینگی میکند. در شعر کوتاه دیگر با عنوان «لحظه» که چهار بند دارد در بند نخست و آخر، خطابی تغزلی داریم و در بندهای میانی شاعر، تلخی تنهایی را به شتاب و فشردگی روایت میکند. شعر، التفاتی غزلوار دارد؛ اما با همه کوتاهی و ابهام، احساسی از مواجهه با یک داستان در ما میانگیزد. بهویژه در کنار سرودههای دیگر این مجموعه و در صحنهها و وصف هایی که بارها پدیدار میشوند. گویی آنچه در جاهای دیگر به گونه سرگذشتی درازآهنگ مینگریم، اینجا ماننده گریزی محو از پیش چشمانمان میجهد. اثرپذیری خالق از اسلوب و ساخت قصیده، در منظومههای دیگر نیز یافتنی است. الهام گرفتن از ساختار قصیده در قالبهای دیگر سوابقی دارد؛ چنانکه برخی در غزلهایی از حافظ و سعدی یا مثنویهایی چون سیرالعباد، تحریمهالقلم، تحفهالعراقین و مصباحالارواح از این معنی نشان یافتهاند.
از تغزل تا تاریخ
حمیدرضا توکلی ادامه داد: گریز از تغزلی خیالانگیز به سرگذشت ایران و وصف پیدرپی صحنههای تاریخی، در قصیده پرآوازه لزنیه بهار چشمگیر است؛ استادی که شاعر ما والاترین قصیدهپرداز روزگاران و شاه شاعرانش میدانست. اگر بهار در غربت و بر بستر بیماری از وصف هوای مهآلود کوهستان که از پشت پنجره بیمارستان نمایان است، به تاریخ پرافتخار وطن گذر میکند تا به روزگار درماندگی امروز ایران برسد. مصفا بیشتر خشونتها و تلخیها و خونریزیها و ناجوانمردیهای این دیار را فرایاد میآورد. از این معنی در این دفتر و اشعار دیگر او نشانها هست. در منظومه «کعبه در خون» که با خطابی غریب به یک تاریخنگار یعنی دکتر باستانی پاریزی آغاز میشود، بیدادها و تلخکامیهای میهن، پشتاپشت روایت میشود و تا زمان سرودن شعر در میانه دهه شصت و روزگار جنگ و تنگناهای گونهگون گذر میکند. دردهای ایران چه در چشمانداز تاریخی و چه در افق دوران داستانی است که مصفا پیوسته بدان بازمیگردد. در منظومه «آینه» از همین رهگذر از من فردی به من اجتماعی میجهد. آزردگی شخصی شاعر که همهجا جلوه دارد با ناکامی تاریخی وطن پیوند میگیرد:
گیرم که برکنی ز دل خود هوای دوست با آب و خاک و خانه ویران چه میکنی؟
تداعی معانی و دگرگونی فضاها در صورت دادن این گذارها و دگرگون ساختن فضاها که چهبسا از صحنهای عاشقانه تا شبیخون تاتار بپیماییم، ابزار ظریف شاعر همانا تداعی معانی است. تداعی خود یکی از مهمترین چشم اندازهایی است که در آن شعر و روایت میتوانند به هم برسند. گاه این تداعیها به نامنتظرترین شیوهای روی میدهند. در منظومهای با عنوان غریب «حدیث عبا» که به عبای بافته نایین میپردازد، درباره پیوند هر کدام از اعضای خانواده با این عبا، اشارهای میآورد و یک پوشاک را مرکز ثقل اوصاف انسانی و عاطفی میسازد اما غرابت کار و دورپروازی تداعی شاعر آنجاست که از تار و پودِ عبا تا شتری که از پشمش عبا را بافتهاند، پیش میرود، به ساربان شتر میرسد به آواز حدیاش گوش میسپارد، میپرسد داغ عشق کدام دلداده بر سینه ساربان بوده و همینطور ما را میکشاند تا نوای نای و مستی شتر و راه پیچاپیچ و ناقه لیلی و....به هرروی تداعی با بهانههای گوناگون و خصوصا مشابهتها و مجاورتهایی که ذهن شاعری خیالپرداز کشف میکند؛ بهویژه بر بستر سرگذشتگویی و احضار خاطرات، چشماندازی را بر شعر روایی میگشاید تا بهآسانی و سرعت ما را از سویی به سویی برساند و سخن در سخن آورد و ماجرا در ماجرا.
عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سمنان اظهار داشت: غریبترین منظومه در این میانه بیگمان غریبترین سرود این دفتر و منظومه منظومههای مصفا «نسخه اقدم» است. این شعر بالا بلند از دو پاره پیوند یافته است. در 91بند نخستین شاعر با خویش گفتوگویی میآغازد؛ تغزلی دراز دامن همه در وصف غم، از طبیعت سخن میکند اما نه مانند فضای غالب تغزلها؛ به چشم شاعر از ماه و ناهید و عطارد تا دریا و زمین و موج و آتش همراه با او ماتمزده و بیتاباند. این پاره ناامیدی و آزردگی و تنهایی و بهویژه ناسازگاری و ستیهندگی شاعر با جامعه و زمانه، آینگی میکند؛ ماجرایی که هرکجای شعر او موجزن است. این قطعه را شاید بتوان در کنار قصیده «هیچ مردی ز شهر هرگزم و از دیار هیچ» اوج بلاغت شاعر در بیان مرکزیترین اندیشهها و احساساتش دانست؛ اما آنچه درآمد این منظومه را حتی از آن قصیده نامآور ممتاز میکند، جنبه روایی آن است که با جانب شاعرانه درآمیخته است؛ چنانکه در میانه وصف، گفتار و رفتار موجی با موج دگر کرانه با حباب و آتش با خاک روایت میشود. پاره دوم که به بخش اصلی و مقصود قصیده میماند، سراپا به اسلوب خطاب است. در آغاز خطاب اندکی مبهم است؛ اما در مییابیم مخاطب برادری است که پیش از به دنیا آمدن شاعر در دوسالگی درگذشته اما اسم و شناسنامهاش را به او بخشیده است؛ مخاطبهای چنین درازآهنگ با کسی که در زندگی شاعر غایب بوده اما به اعتبار همین منظومه بهشدت حضور داشته، غرابتی ویژه آفریده است. سرگذشتگویی با اشاره به ماجرای زادن و بیماری و از دسترفتن مظاهر نخستین و زاری پدر و مادر شروع میشود؛ ماجرایی که پیش از تولد راوی روی داده و مخاطب تجربه کرده است! سپس خودش را دقیقا از لحظه میلاد به برادر نادیده پیوند میزند.
در خاک چو رفت دانه تو از خاک گیاه من برآمد
ماند از تو مرا چو مــرده ریگی پیـــراهن و کرته و بغلتاق
چشمارو و سنگ سبز و تعویذ گهواره و سینه بند و قنداق
جای تو مرا چو خواست بوسید بوی نفس تو داشت مویش
با آرزوی تو بــــــود و در مـن میریخت شمـیم آرزویش
نظر شما