15 سال از درگذشت شاهرخ مسکوب، شاهنامه پژوه و نویسنده ایرانی می گذرد، به همین مناسبت حامد داراب، روزنامه نگار و پژوهشگر یادداشتی در این باره نوشته است.
مسکوب در جهان ناسپاس و سفله، پیوسته در جستوجوی عدالت اجتماعی، فرهنگ و اخلاق بوده است، این را همنسلهایش گفتهاند آنها که این یکهتاز «جستارنویسی فارسی» را از نزدیک دیده یا با او زیسته بودند، گفتههایی که البته نیاز به سند ندارد، چه آنکه میراث مکتوب مسکوب، مملو است از انگیزههای شگرفش به حقیقت، عدالت، اخلاق و فرهنگ ایرانی و لابد هم اینها بودند که او جوانیاش را گذاشت برای مبارزه و سیاست.
شاهرخ مسکوب چهره بیبدیل و مهمی است، روشنفکری نایاب، آنقدر نایاب و مهم که سالهاست آنها که خواستهاند خود را روشنفکر نشان دهند یا نان و نامی برای فکرهای کوتاه خود بههم زنند، مدام از قامت بلند تفکر او گرتهبرداری کرده، با او عکس منتشر کرده، خاطرهای نقل نموده و یا او را به رفاقت و دوستی و همنشینی با خود مصادره کردهاند.
بیش از اهمیت چهره مسکوب، کار فکری اوست که اهمیت دارد. آنچه در گستره اندیشه ایرانشهری قابل بررسی است، و پیوند دارد با هویت و فرهنگ بومی-ملی و دستکم همین مورد است که باعث شده مسکوب در چندوچون ادبیات، تاریخ، اجتماع و سیاست اندیشهای را ارایه دهد با جزئیاتی مثال زدنی که بهگمانم حاصل نگاه نافذ، باریک و نقادانهاش در میان انگشتشمار اهالی فکر، پس از فیلسوف ایران (جواد طباطبایی)، با هیچ کسدیگر همشانه نیست، چه او هرگز فیلسوف نبوده است.
در این میان شناخت بینظیر مسکوب از بوطیقای زبان و ادبیات فارسی که اینبار هم بهگمانم پس از احمد شاملو نمونهای همتراز برایش وجود ندارد، متن و اندیشه او را به شیوهای ویژه خاص و مهم کرده، آنقدر که آثارش جدای از جنبههای فکری، هر کدام اهمیت ادبی ویژه خود را دارند. او در پاسخی به رضا قطبی رئیس وقتِ تلویزیون دوران پهلوی که مسکوب را برای جلساتی پیرامون زبان فارسی دعوت میکند (اگر در علت دعوت خطا نرفته باشم)، با انتقاد صریح از سانسور در نامهای مینویسد: «وظیفهای که در خود نسبت به زبان فارسی احساس میکنم صدیق بودن است. فکر، سر راستتر و روشنتر بیان شود و زبان جولانگاه دروغ نشود»
مسکوب خودش را جستارنویس میدانسته است و هم در جستارها و هم در خاطرهنگاریهایش، واضح است که دست کم از صفتهایی چون پژوهشگر و محقق دوری میجوید، اما کاملا پیداست که او در ارجاعات، ساختمان نوشتاری، فصلبندیها و شیوههای پژوهیدنش همواره از ساختاری مشخص که حاصل وجهه آکادمیکاش است استفاده کرده و متون خود را انسجام بخشیده است.
پیش از هر نسبت و نسبی اما او نویسنده رنج روان ماست، با روحی زلال و جانی شیفته، که همیشه در زندگانیاش با او بودند. همان زندگانی سهگانه که پیکر بی جانش را به وطن باز گرداند و بر سنگ مزارش نوشت: «فرهنگ ایران وطن من است»
نظر شما