حجت الاسلام مظفر سالاری، داستاننویس در یادداشتی از سعدی بهعنوان استادی بیهمتا در مقام نقل داستان، یاد کرد.
با آنکه اشعارش ساده و مردمی است، اما سهل ممتنع است و کسی نتوانسته است هماورد او باشد. جا دارد که در نخستین روز اردیبهشت که به نام او زینت یافته است، سری به بوستان و گلستان همیشه با طراوت و ماندگارش بزنیم و جانی تازه کنیم.
از ویژگیهای سعدی آن است که میتواند مفهومی را با کمترین واژهها بیان کند. خودش هم گه گاه به بلندای سخنش اشاره ای دارد؛ مانند
به حدیت من و حسن تو نیفزاید کس
حد همین است سخندانی و زیبایی را
گرچه سخنوران بزرگی همچون فردوسی و مولوی و نظامی در داستانسرایی شهرهاند، ولی سعدی در قطعههایش نشان داده است که در مقام نقل داستان، استادی بیهمتاست.
به نظر من شیخ مصلحالدین سعدی شیرازی در سه بیت زیر توانسته است داستان کاملی را بیان کند. گویی او رمانی را در سه بیت خلاصه کرده است:
شنیدم گوسفندی را بزرگی
رهانید از دهان و دست گرگی
شبانگه کارد بر حلقش بمالید
روان گوسفند از وی بنالید
که از چنگال گرگم در ربودی
چو دیدم عاقبت گرگم تو بودی
بر اساس درونمایه و دستمایهای که او در این داستانک آورده است، میتوان دهها رمان نوشت. این داستانک همانند تمام داستانهای کامل دارای دو نقطه عطف اصلی است: بزرگی، گوسفند خود را از دست گرگ نجات دهد و یا آن بزرگی خودش گرگوار گوسفند را سر میبرد.
درونمایه این است که یکی ممکن است در نقش منجی ظاهر شود، اما بعد معلوم شود که خودش نابود کننده است.
کاش امروز سعدی زنده بود و بر اساس این درونمایه و دستمایه، رمانی ماندگار خلق میکرد.
نظر شما