این روزها که زندگی ما، آغشته به ویروس کروناست و میباید کمتر از خانه خارج شویم، گهگاه سری به فضای مجازی ـ که چندان رابطه خوبی با آن ندارم و دروغ و شایعات فراوان در آن، رنجم میدهد ـ میزنم و برخورد میکنم به خبر تخریب مجسمه فردوسی در شهر قزوین! تعجب میکنم و برای که این قضاوت عجولانه نکرده باشم، سراغی میگیرم از دوست خوبم مهدی نورمحمدی که ساکن شهر قزوین است و آثار ارزشمندی از او به چاپ رسیده است.
غوغاسالاران با کنار هم نهادن تصاویر مجسمه اصلی و پایه تخریب شده، چنین وانمود کردهاند که مجسمه فردوسی، عمداً تخریب شده و مسؤولین شهر قزوین با فردوسی عداوت و دشمنی دارند و با قطعه شعری از بانویی به نام «هما ارژنگی» این جنجال را کامل میکنند:
بزرگی چون فردوسی پاکدین
فرازنده نام ایران زمین
چو خورشید رخشانِ بالانشین
که از خرده ابری نگردد غمین
غُباری به دامان او کی فتد
ز هرزه درایان پرخشم و کین
و در پایان شعرخوانی این بانوی بعضاً نام آشنا ـ ایشان فرزند استاد رسام ارژنگی، نقاش معروف آذری زبان ـ 1271 ـ 1354 شمسی ـ و خواهر فرهاد ارژنگی میباشند ـ با گفتن: پاینده ایران، این غوغا را پایان میدهند.
مهدی نورمحمدی که از قضا، کارمند شهرداری قزوین است، با خوشرویی هرچه تمامتر میگوید: این مطلب از اساس کذب است و تندیس فردوسی، سالم به محل سازمان زیباسازی شهرداری قزوین منتقل شده و همواره من گفتهام: این تندیس، در شأن خالق افسانه رستم نیست و میباید، درخور این شاعر ملی، تندیس ساخته شود و برفراز این ستون و این محله قرار گیرد.
با خود میاندیشم، چقدر فردوسی مظلوم بوده و چگونه هرازچندگاه، مصادره مطلوب عدهای شده و یا مطرود بیدلیل گشته و آنانی که همواره «پرده پندار در پیش دارند» چگونه بر او جفا روا میدارند.
در معتبرترین نسخ شاهنامه، آنچه که در «گفتار اندر ستایش پیغمبر(ص)» آمده، اشاره پررنگ او، و ارادتمندی تام و تمامش به امیرمؤمنان، علی(ع) است:
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و علی گیر جای
گرت زین بد آید گناه منست
چنین است و این دین و راه منست
برین زادم و هم برین بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
دلت گربه راه خطا مایلست
تو را دشمن اندر جهان خود دلست
نباشد جز او بیپدر دشمنش
که یزدان به آتش بسوزد تنش
هر آن کس که در جانش بغض علیست
ازو زارتر در جهان زار کیست؟
برخی از فردوسیشناسان، در انتساب این اشعار به فردوسی، تشکیک کردهاند و زندهیاد محمدامین ریاحی در:
فردوسی، انتشارات طرح نو، چاپ ششم، پالتویی، 404 صفحه، تهران، 1393
در مبحث «بینش دینی فردوسی» و این که آیا او شیعه دوازده امامی بوده است، یا خیر، چنین نوشته است «درباره عقیده دینی فردوسی، بحثهای فراوان شده است. حقیقت این است که گاهی هر محقق و نویسندهای خواسته و ناخواسته در پی قرائتی بوده که حکیم بزرگ را هممشرب خود بشناساند. در این زمینه بیتهایی که از هجونامه [سلطان محمود] مورد استناد قرار گرفته، بیتردید از فردوسی نیست. در دیباچه منظوم فردوسی هم ابیات الحاقی هست. درستترین راه این است که بینش او را از مجموعه شاهنامه و فضای فکری و اجتماعی خراسان در عصر او دریابیم.
آنچه مسلم است، فردوسی حکیمی است یکتاپرست و مسلمانی پاک اعتقاد و دوستدار خاندان پاک رسول اکرم(ص). نفرت او از تازیان هم منافاتی با مسلمانی ندارد. این نفرت هم از خاطرات کهن ملی و تاریخی که در ضمیر فردوسی و معاصرانش جایگزین بوده مایه میگیرد و هم از ستمگریهای عمال خلافت و قبیلههای مهاجر تازی در خراسان که در عصر فردوسی موجب آزردگی و خشم عمومی بود. نفرت از تازیان، قومی که فرزندان پیامبر خود را شهید کردند و خداوند در قرآن کریم به شدتِ کفر و نفاق آنان اشاره میفرماید (الاعرابُ اشدُ کفراً و نفاقاً. سوره نهم، آیه 98) جدا از اعتقاد اسلامی شاعر بود.
این را نیز همه محققان قبول دارند که فردوسی شیعه بوده، آنچه محّل بحث است، این است که او متمایل به کدام یک از فِرَق شیعه بوده: زیدی، یا دوازده امامی، یا اسماعیلی؟
پروفسور محمود شیرانی با اعتماد به نسخههای متداول شاهنامه، با این استدلال که در دیباچه منظوم ستایش حضرت علی(ع) با سه خلیفه دیگر در کنار هم آمده، فردوسی را زیدی شمرده است. زندهیاد [محمد] محیط طباطبایی نیز همین نتیجه را گرفته است. اما فراموش کردهاند که زیدیها فقط خلفای اول و دوم را قبول داشتند، نه خلیفه سوم را، بنابراین استدلال شیرانی و محیط ناپذیرفتنی است.
آقای دکتر احمد مهدوی دامغانی در مقاله مفصلی که زیرعنوان «مذهب فردوسی» در فصلنامه ایرانشناسی چاپ شده و لبریز از شور و علاقه شدید او به موضوع تحقیق و نشان دهنده احاطه کمنظیر بر تاریخ اسلام و علوم و معارف اسلامی و اصول و فروع مذاهب مختلف آن و تسلط بر اُمّهات منابع دینی و ادبی و دواوین عرب است، استدلال کرده است که چون فردوسی از حضرت علی (ع) به لفظ وصی به معنی «امام و خلیفة منصوص پس از پیغمبر» تعبیر کرده است، بنابراین او شیعه دوازده امامی بوده است». (ص 3 ـ 232).
شاهنامه، محصول خردگرایی فردوسی است و او به تأسی از امیرمؤمنان، حضرت علی(ع) همواره بر اندیشه در کارها و به کارگیری عقل و منطق، تاکید دارد و از تندروی، دوری کرده و میانهروی و مدارا را توصیه میکند.
در نهجالبلاغه امیرمؤمنان، به موارد فراوانی برخورد میکنیم، که آن حضرت، تاکید بر عقل و خرد دارند:
نعوذبالله من سُبات العقل، و قبح الزلل. پناه میبرم به خدا از خفتن عقل و زشتی لغزش.
التووّد نصف العقل. اظهار مودت و دوستی با مردم نیمی از خردمندان است. کفاک من عقلک ما أوضح لک سُبُل غیک من رُشدک. از فایده خردت تو را همین بس، که راه و بیراه را بر تو روشن سازد.
اذا تم العقل نقص الکلام. چون خرد کامل شود، سخن کم گردد.
العاقِل مَن زَهَدَ فی دنیا فانیة دنیة و رَغب فی جَنّة سنیه خالدة عالیه. خردمند کسی است که در دنیای گذرا و بیارزش، زهد پیشه میکند و به بهشت جاوید و بلند مرتبه اشتیاق نشان میدهد.
اعَقَلُ الناس اطوَعُهُم لله سبحانه. خردمندترین مردم فرمان بُردارترین آنها از خداوند است.
زندهیاد استاد سیدجعفر شهیدی، در ترجمه گرانسنگ خود:
نهجالبلاغه، چاپ دهم، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1376، تهران
امیرمؤمنان علی(ع) به فرزند بزرگوارشان امام حسن(ع)، تأکید فرمودهاند: پسرکم، چهارچیز از من به یاد دار، و چهار دیگر به خاطر سپار که چند که بدان کارکنی از کرده خود زیان نبری: گران مایهترین بینیازی خرد است، و بزرگترین درویشی، بیخردی است و ترسناکترین تنهایی خودپسندی است و گرامیترین حسب خوی نیکوست. پسرکم، از دوستی نادان بپرهیز، چه او خواهد که تو را سود رساند، لیکن دچار زیانت گرداند. و از دوستیِ بخیل بپرهیز، چه او آنچه را سخت بدان نیازمندی از تو دریغ دارد، و از دوستی تبهکار بپرهیز که به اندک بهایت بفروشد و از دوستی دروغگو بپرهیز که او سراب را ماند، دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور نمایاند». (ص 367).
فردوسی نیز اساس زندگی انسان را خردورزی میداند:
فزون از خدا نیست اندر جهان
فروزنده کهتران و مهان
هر آن کس که او شاد شد از خرد
جهان را به کردار بد نَسپَرد
پشیمان نشد هر که نیکی گزید
که بد آب دانش نیارد مزید
رهاند خرد مرد را از بلا
مبادا کسی در بلا، مبتلا
نخستین نشان خرد آن بُوّد
که از بد همه ساله ترسان بُوّد
بداند تن خویش را در نهان
به چشم خرد جُست راز جهان
خرد افسر شهریاران بُوّد
همان زیور نامداران بود
بداند بد و نیک مرد خرد
بکوشد به داد و بپیچد ز بد...
چه این که شاهنامه را با:
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
آغاز میکند و در ستایش خرد، چنین میگوید:
کنون ای خردمند وصف خرد
بدین جایگه گفتن اندر خورد
کنون تا چه داری بیار از خرد
که گوش نیوشنده زو بر خورد
خرد بهتر از هرچه ایزد بداد
ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
ازو شادمانی و زویت غمیست
و زویت فزونی و زویت کمیست
خرد تیره و مرد روشن روان
نباشد همی شادمان یک زمان
چه گفت آن خردمند مرد خرد
که دانا ز گفتار او بر خورد
کسی کو خرد را ندارد ز پیش
دلش گردد از کرده خویش ریش
هشیوار دیوانه خواند ورا
همان خویش بیگانه داند ورا
ازویی به هر دو سرای ارجمند
گسسته خرد، پای دارد به بند
خرد چشم جانست چون بنگری
تو بیچشم شادان جهان نسپری
نخست آفرینش خرد را شناس
نگهبان جانست و آن سه پاس
سه پاس تو چشم است و گوش و زبان
کزین سه رسد نیک و بد بیگمان
خرد را و جان را که یارد ستود
وگر من ستایم که یارو شنود؟
حکیما، چو کس نیست گفتن چه سود
از این پس بگو کافرینش چه بود
تویی کرده کردگار جهان
ببینی همی آشکار و نهان
به گفتار دانندگان راه جوی
به گیتی بیوی و به هرکس بگوی
ز هر دانشی چون سخن بشنوی
از آموختن یک زمان نغنوی
چو دیدار یابی به شاخ سُخن
بدانی که دانش نیابد به بُن
در روز و روزگاری به سر میبریم که شایعهسازان، با دامن زدن به دروغ و ریاکاری، درصدد راه انداختن آب گلآلود و بازار آشفته، برای ماهیگیری و جلب مشتری هستند و عجبا که برخی از به اصطلاح خردمندان، در دام این نااهلان میافتند و یار غار آنان گشته و زندگی را بر مردم سخت میکنند.
امیر مؤمنان، علی (ع)، در فرازی از فرمایشاتشان میفرمایند:
«الیَمینُ و الشَمال مَضَلّهُ و الطَریقُ الوُسطی هی الجَادَّة»
چپ و راست گمراهی، و راه میانه جادّه مستقیم الهی است.
روزهای حساسی را پشت سر میگذاریم و باید و حتماً در آرامشبخشی به جامعه بکوشیم. گفته و نوشتهای که اساس و بنیان درستی ندارد، نشر ندهیم، و از همراهان بیخرد بپرهیزیم و «شیرخدا و رستم دستان» را آرزو کنیم، تا انشاالله، به سرمنزل مقصود برسیم.
ایام تیغ و شبهای قدر را سپری کردیم از خداوند بخواهیم تا به دام دروغ نیفتیم و راستی پیشه کنیم، که بنای دنیا بر راستی و درستی است. در پایان جا دارد، یادی بکنیم از قصیده مستان شاهکابلی، که در نعت و منقبت امیر مؤمنان علی(ع) در کتاب:
آتشکدة وحدت، دیوان حضرت خواجه مستان شاهکابلی، تصحیح و مقدمه دکتر محمدسرور مولایی، ناشر: محمدابراهیم شریعتی افغانستانی (عرفان)، چاپ اول، 1378، تهران
آمده است:
ای پادشاه انس و جان، مستان سلامت میکنند
وی مایه ایمان جان، مستان سلامت میکنند
ای شاه برج لافتی، وی ماه برج اینما
شمس الهدی، بدرالدجی، مستان سلامت میکنند
ای نور ذات کبریا، وی روح پاک مصطفی
ای لحمک لحمی تو را، مستان سلامت میکنند
خوانده وفیت کردگار، نادعلی شد آشکار
مظهر عجائب شهسوار، مستان سلامت میکنند
محبوب رب العالمین، طه و یس را مبین
سلطان و شاه تارکین، مستان سلامت میکنند
شاه ولایت شد خطاب، حیدر و صفدر بوتراب
شیر خدا مالک رقاب، مستان سلامت میکنند
شهباز اوج لامکان، سدره نشین، عرش آشیان
ای شاه مردان جهان، مستان سلامت میکنند
تاج شرف برسر تویی، هم ساقی کوثر تویی
ای خضر ره، رهبر تویی، مستان سلامت میکنند
ای حامل هر نُه طبق، از قدسیان برده سبق
وی کامل شش یک ورق، مستان سلامت میکنند
ای شمع نور ذوالمنن، ای نور جسم و جان من
اندر زمین و در زمن، مستان سلامت میکنند
ای ابن عمّ مصطفی ای غمخوار اهل عبا
سالار جمله اتقیا، مستان سلامت میکنند...
نظرات