فریده فرجام، نویسنده، شاعر و نمایشنامهنویس پیشکسوت، در دستنوشتهای خطاب به نویسندگان و ناشران به استفاده نادرست از اصطلاحات «بازنويسى خلاق، بازآفرينى خلاق، بازآفرينى ...» اشاره کرده و اصطلاح جایگزینی برای آنها پیشنهاد داده است.
بازنويسى خلاق متضاد است. چرا؟ «باز» در زبان فارسى پيشوند است. معنى آن، تكرار دقيق و بىكموكاست يك «كار» است. باز، جلوى فعل مىآيد و اعلام مىكند كه اين عمل، مثل گذشته بدون دخل و تصرف دارد تكرار مىشود. حالا اگر اين «باز» در مورد يك اثر ادبى بهكار برده شود معنىاش اين است كه «نويسنده با حفظ ويژگىها و بدون كوچكترين دخل و تصرف اقدام به دوبارهنويسى آن اثر مىكند.»
در قديم متون اسطورهاى، مذهبى و تاريخى را روى پاپيروس، پوست و... «بازنويسى» و تكثير مىكردند. حكيم فردوسى، چهار نويسنده، استخدام كرده بود تا شاهنامه را در منزلش، از روى دستنوشته خودش، بدون كم و زياد «بازنويسى» كنند.
معنى كلمه خلاق، به فارسى، سازنده، بهوجودآورنده و آفريننده است. يك نويسنده يا هنرمند، از زندگى، از تجربه، از همهچيز و همهجا الهام مىگيرد. با سبك، با كلمات با ذوق و با جهانبينى خودش يك اثر مستقل ادبى يا هنرى مىآفريند. حالا اگر در زبان فارسى، تعريف، معنى و كاربرد «بازنويسى» نوشتن يك متن، بدون عوض كردن آن باشد، و اگر تعريف، معنى و كاربرد خلاق/ آفريننده، بهوجودآورنده، متنى خيالى، مستقل و نو باشد، آيا تركيب اين دو متضاد نيست؟
آيا معنىِ بازنويسى، مفهوم آفريننده را نفى نمىكند؟ ما كلمه «اقتباس» را داريم. معنى آن به فارسى كسب كردن، برگرفتن، آموختن، بهدست آوردن، بهره گرفتن و بهره گرفته است و تعريفش: «نقل كردن و گرفتن مطلبى از جايى با تغيير آن اثر، براى پديد آوردن يك اثر جديد» است. با استفاده از «بهره گرفته» رابطه خواننده و نويسنده خيلى دقيق و روشن است.
حالا در دنيايى كه حق آفريننده يك اثر هنرى و ادبى، بهشدت حمايت مىشود، اگر كسى بخواهد اثرى را از يك شكل به شكل ديگر، هنرى، ادبى بيافريند بايد:
١- از نويسنده، ناشر، صاحب اثر هنرى اجازه بگيرد.
٢- قرارداد ببندد و حق استفاده از آن را بخرد. (نوشتن فيلمنامه از روى رمان)
٣- اگر از چاپ آن ٣٠ يا ٥٠ سال گذشته باشد، از آن آزادانه استفاده كند. (ادبيات كهن، تاريخ...)
٤- آن را بدزدد، به روى خودش نياورد و كارش به دادگاه بكشد.
بهره گرفتن از فولكلور، اسطوره، و حوادث شگفتانگيز ادبيات عاميانه كه گنجينه فرهنگى ما هستند، احتياجى به توضيح روى جلد ندارد. به قول تاجيكها «ادبيات دهنكى» هستند. سينه به سينه به ما رسيدهاند. متنى ندارند. در دهات و يا شهرهاى ايران، هر قصهگويى به سبك و زبان خودش اين افسانهها را روايت مىكند. ما هم از آنها بهره مىگيريم و مىنويسيم. بهره گرفتن از گلستان سعدى، براى ترويج پند و اندرزهاى متون کهن هم در اختيار همه است؛ اگر خواستند مىتوانند در پشت كتاب بنويسند: برگرفته از گلستان.
معلمان، كتابدارها و متخصصان ادبيات كودكان و نوجوانان با آگاهى، تسلط و تجربهاى كه در كار خود دارند اين متون را خيلى خوب مىشناسند؛ احتياجى ندارند كه ما با نوشتن عنوانهاى غلط روى كتابهايمان، به هوش آنها توهين كنيم.
در شروع نامهام گفتم: اين يك پيشنهاد ساده است.
نظر شما