قیومی همچنین مقالاتی با عناوین: حکایت آفتاب گردش (پژوهش)، انتشارات سخن، ۱۳۸۵نگاهی دیگر به بیتی از مثنوی، مجله مطالعات عرفانی، ۱۳۸۵، مدخل بهرام صادقی، دانشنامه جهان اسلام، ظرفیت بازنویسی متون عرفانی به منظور رشد معنوی کودکان باتوجه به نظریه آگاهی ارتباطی، همایش ملی پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی و کنفرانس بینالمللی معنویت و کودکان، دانشگاه کبک کانادا، ۲۰۱۸ داشته است.
به بهانه انتشار مجموعه جدید «خونهات کجاست؟ تو باغچه» از نشر علمی فرهنگی گفتوگوی کوتاهی را با او ترتیب دادهایم.
کتاب «بپا خواب نری رو ابرها» بیشتر به رویا بافی و خیالپردازیهای کودکانه پرداخته است. داستان این کتاب، در واقع داستان تربچه کوچکی است که همیشه بیشترینها را میخواهد. زیادهخواهی در کودکان باعث چه آسیبهایی میشود؟ یا به عبارت دیگر، بچهها چطور میتوانند خوشحالی را در سادگی پیدا کنند؟
طبعا زیادهخواهی در هر سنی آسیبهای خود را دارد. عدم تطابق خواستهها و فانتزیهای ذهنی با واقعیت، توقع زیاد از اطرافیان و سوگیری نسبت به آنها، همیشه ناراضی و غمگین یا حتی خشمگین بودن از شرایط و آدمها و … همه اینها لذت از زندگی و تعامل طبیعی با اطرافیان را تحت تاثیر قرار میدهد. در مقابل دم را غنیمت دانستن، احساس وفور داشتن یا همان طور که شما گفتید خوشحالی از داشتن خوشبختیهای کوچک چیزهایی است که میشود از کودکی در بچهها درونی کرد. در این کتاب سعی شده به این ابعاد پرداخته شود. شاید مخاطب با دیدن تربچه با خودش بگوید اگر من بودم نمیگذاشتم جشن تولدم خراب شود.
در کتاب «کرموخان شهردار میشود» لذت اهمیت بهداشت دهان و توجه به مسواک زدن را با قصهای عجیب در فروش دندان به عنوان خانه برای بچهها تعریف کردهاید. به نظر شما با این حجم از کتابهای مهارتی، آیا پیشرفتی در کودکان احساس شده است؛ یعنی مراقبت از دندان به امری عادی بدل شده است یا همچنان به عنوان کاری اجباری میان کودکان رواج دارد؟ اما آیا شما در این داستان به دنبال مفهوم عمیقتری از همراهی با شخصیت«کرموخان» بودهاید؟
گرچه «کرموخان شهردار میشود» درباره مراقبت از دهان و دندان است اما فکر میکنم در پس این موضوع و حتی شاید مهمتر از آن به بچهها نشان داده میشود که چطور ممکن است در طول زندگی پیش رو، با آدمهایی برخورد کنیم که با مظلوم نمایی و بازی با احساسات دیگران میخواهند به اهداف و خواستههای خود برسند. مثل همین تکدی گریهای مرسوم. اما درباره مساله مراقبت از دهان و دندان با اینکه ممکن است کتابهای فراوانی وجود داشته باشد به قول شما مسواک زدن برای بچهها بعد از مدتی جذابیت خودش را از دست میدهد و کاری اجباری به حساب میآید. حق هم دارند. درست وقتی از خستگی فقط میخواهند بخوابند یا صبح که بیدار میشوند و پر از انرژی بازی و … هستند باید مسواک بزنند. پس فکر میکنم حتبی همین موضوع ساده نیاز به یادآوری مداوم دارد. حالا این یادآوری هرچه جذابتر باشد یا بیشتر در بچهها تاثیر بگذارد موفقتر است.
بحث آسیبهای فضای مجازی، توجه بیش از حد به بازیهای کامپیوتری و نبود روابط عاطفی میان کودک و همسالان خود در کتاب «دوست الکی یا راستکی» مطرح شده است. آیا دور نگه داشتن بچهها از فضای مجازی امکان پذیر است؟ این کتاب چه قدر در کنترل کودکان به خانوادهها کمک میکند؟
قصد من این بوده که فقط به بچهها نشان بدهم کسی که مدام سرش به بازیهای کامپیوتری گرم است چه شکلی میشود، چه اتفاقهایی برایش میافتد، چه چیزهایی را به دست میآورد یا از دست میدهد و سرانجام چه چیزهایی برایش باقی میماند. همین. نگاه کردن به یک شخص معتاد کوچکترین احساسی که برمیانگیزد شاید این باشد که من نمیخواهم این طوری باشم. فکر میکنم این نشان دادنها حتی اگر کنترل نکند یک خوداگاهی به وجود میآورد که آیا من هم مثل تربچهام؟ یا دارم شبیه تربچه میشوم؟ اگر این طور بشوم چه چیزی را از دست میدهم یا به دست میآورم؟
زرنگی یا تنبلی و از زیر کار در رفتن؟ کتاب «چه تربچه زبر و زرنگی» داستان تربچه به اصطلاح زرنگی است که از نتیجه کارهای دوستان و افراد دیگر استفاده میکند، بدون اینکه خودش تلاشی کند. با اینکه قصه مفهوم دیگری دارد، اما آیا ممکن است این قصه روند تأثیری معکوسی داشته باشد؟
بله ممکن است این اتفاق بیفتد. به نظرم این یک انتخاب است که میخواهی تربچه باشی یا مثلا پیازچه. هر کدام از این انتخابها هزینههایی دارد. تربچه هم هزینهاش را داد. نویسندگان مجموعه و همین طور آقای عموزاده خلیلی که پایههای این مجموعه را گذاشتند، وقت خلق شخصیت تربچه یک شخصیت پر جنب و جوش، بازیگوش، پر از خطا و اشتباه و در عین حال جذاب و دوست داشتنی میخواستند. طبعا جذابیت این شخصیت بیشتر از پیازچه همیشه سر به راه است. ما فکر کردیم برای مخاطب یک شخصیت شسته رفته که همیشه مسیر درست را طی میکند نمیتواند جذابیت خاصی داشته باشد. تربچه شبیه مخاطب است که خطا میکند، زرنگی میکند، دروغ میگوید و …. این طوری خواننده در آن واحد هم کسی شبیه خودش را میبیند و هم از بیرون و حتی از بالا به تربچه و رفتارهایش نگاه میکند.
زود نتیجه گیری کردن یا زود قضاوت کردن؛ قصه «بابا بادمجون از پیش ما نرو» همین است که تحت تأثیر نوشتهای فکر میکند قرار است اتفاق سختی بیفتد. راه روبه رو شدن با مسأله سخت چطور است؟
همانطور که از سوال شما هم پیداست در این داستان یک سری اتفاقات که تصادفا کنار هم قرار گرفتهاند باعث میشود تربچه حدسهایی بزند و فکر و خیالهای آزاردهندهای به سراغش بیاید و برای حل آن دنبال راهی بگردد. اینها حاصل اطلاعات ناقص تربچه است که برای هرکسی میتواند اتفاق بیفتد. چون به هر حال دانش و آگاهی انسان محدود است. و جهل هم که ترس میآورد. در این داستان کاری که تربچه انجام میدهد برای مواجهه با ترسش است. همان طور که مثلا ممکن است مخاطب راه حل دیگری به ذهنش برسد. در واقع کار ما ارائه راهکار نبوده است. تلاش من و دوستانم در این مجموعه در درجه اول خلق ماجراهایی جذاب بوده است که خواندن هر کدام از آنها و همراه شدن با شخصیتها در این ماجراها به تجربه مخاطب هم چیزی اضافه کند.
نظر شما