نرگس آبیار با بیان اینکه واژه ضدجنگ و ادبیات ضدجنگ اختراع شده که نمیدانم از کجا آمده است، گفت: رسالت نویسنده این است که از شکافها بنویسد و ذهن را با چالش روبهرو کند. شرایط باید برای نویسندگان و کارگردانهای ما فراهم شود که بدون دغدغه بنویسند و فیلم بسازند.
در ابتدای این نشست، شهریار عباسی گفت: تجربه ذهنی من این است که پیش از انقلاب اسلامی، رابطه نزدیکتری بین سینماگران و داستاننویسان وجود داشت و اقتباسهای مفیدی از ادبیات داستانی در سینما صورت میگرفت. اما بعد از انقلاب اسلامی و در سالهای اخیر این اتفاق کمرنگ شده است. چه ارتباطی بین این دو موضوع وجود دارد؟ آیا این تصور درست است و چرا به این نقطه رسیدیم؟
نرگس آبیار در پاسخ به این سوال گفت: عوامل زیادی در این امر دخیل هستند؛ نویسندههای ما در آن دوران سرسخت بودند؛ از این جهت که مهم بود اقتباس به چه میزان به کارشان نزدیک بود و آیا کارگردان توانسته به ذهنیات او نزدیک شود یا خیر. گاهی فیلمی ساخته میشد که مورد پسند نویسنده قرار نمیگرفت و این امر منجر به اختلافاتی میشد. همچنین، در دورهای کارگردانهایی آمدند که میخواستند مولف باشند. کارگردان مولف؛ دنیا، نگرش و جهانبینی را منتقل میکند که مختص خودش است. اما در کشور ما از این نوع کارگردان ـ مولفها از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون به تعداد انگشتان دست داشتیم؛ ممکن است از آثار دیگر الهام بگیرند، اما حاضر نیستند اسم کسی را ذکر کنند.
وی ادامه داد: در دورهای ادبیات داستانی ما پیچیده و دارای تمی فلسفی و فرمهای پیچیده بود و تبدیل کردن آن به تصویر کار سختی بود و در دهه ۸۰، آثاری از این دست زیاد داشتیم. ادبیات با سینما تفاوتهایی دارد. ادبیات برای اینکه فضا، جغرافیا و شرایط را میسازد کارکرد تخیلی بیشتری دارد و از این جهت غنیتر است اما سینما اینگونه نیست. با این نگاه تبدیل شدن آثاری که غنای ادبی بیشتری دارند به سینما کار دشواری است و بعضی از آثار تبدیل نمیشوند. زمانی که میخواستم داستان «شیار۱۴۳» را به فیلم تبدیل کنم سخت بود و مجبور بودم بخشهایی را حذف کنم تا مابه ازا تصویری داشته باشد.
نویسندگان ما بیشتر ذهنی مینویسند
در ادامه احمد دهقان عنوان کرد: در دوره طولانی، با سبکی مشهور به فیلمفارسی روبهرو بودیم. اتفاق بزرگ سینمای ما در اواخر دهه چهل و پنجاه، این بود که کارگردانان مولفی وارد سینما شدند و فیلمهایی ساختند که اکنون ما آنها را به اشتباه سینمای روشنفکری مینامیم؛ این گروه، سینمای ما را نجات دادند و آن را وارد عرصههای جهانی کردند. همینها هم بودند که انتظار مخاطبان سینما را بالا بردند. ما در این دوره از فیلمهای فارسی عادی که مملو از سطحی نگری و گاه ابتذال بود، به فیلم «قیصر» رسیدیم. این فیلم را نه میتوانیم در حوزه فیلم فارسی صرف ببینیم، نه روشنفکری. اما به عنوان معیار در سینمای آن دوره معرفی شد و خود را تثبیت کرد.
این نویسنده افزود: اتفاق بزرگ بعد از انقلاب اسلامی، گسست بین نویسندگان و کارگردانها بود. کارگردان مولفهایی که وجود داشتند، همچنین کارگردانانی که به اقتباس روی آورده بودند، هر کدام به عللی کم کار شدند و سینمای ما هم نتوانست کارگردانهای مولف را کشف و به جامعه و سینما معرفی کند. پیوندی نهادینه شده هم بین نویسندگان و کارگردانها به وجود نیامد تا با همکاری و بده بستانهای هنری و داستانی، این دو ژانر بتوانند به هم کمک کنند. از سوی دیگر، در غرب، نویسندگان بنا به سبکهایی که از گذشتگان به آنها رسیده، به تصویری نوشتن و رئالنویسی علاقهمند هستند. آنها از مارکتواین و همینگوی و سالینجر میآموزند و آنها را پیشینه ادبی خودشان میدانند. نویسندگان ما کمتر تصویری و بیشتر ذهنی مینویسند. حتی در دورهای رئالنویسی مذموم شمرده میشد و ذهنی نوشتن افتخار و پز محسوب میشد. این ذهنی نوشتن موجب میشود رمانها نتوانند با کارگردانان ارتباط برقرار کنند.
این داستان نویس افزود: اما در این عدم پیوند بین رمان و سینما با مشکل ساختاری دیگری نیز روبه رو هستیم. به لحاظ ساختاری، در جایی تعریف نشده که نویسنده و کارگردان به هم مرتبط شوند. این کار نیاز به کمپانیهای بزرگ سینمایی دارد؛ کمپانیهای بزرگ هستند که کتابهای خوب را میخوانند و به کارگردانها ارائه میکنند و کارگردانها کتاب را انتخاب و تبدیل به یک فیلم میکنند بزرگترین ضعف در کشور ما این است که خبری از این کمپانیها نیست وشبه کمپانیهایی هم که وجود دارند، کمتر به این موضوع توجه کردهاند.
خواندن کتاب، برای فیلمساز لازم است
عباسی با بیان اینکه شعار اصلی ادبیات است که توضیح نده بلکه نشان بده، گفت: در یکی دو دهه گذشته، ادبیات داستانی به سمت روایتگریزی رفته و کمتر تصویری شده است. داستاننویسها فیلم زیاد میبینند. آیا سینماگران هم زیاد کتاب میخوانند؟
آبیار بیان کرد: بعد از انقلاب اسلامی کارگردانان و نویسندگان به این سمت آمدند که فیلمنامه از سوی نویسنده نوشته شود. در نتیجه باعث شد وجه ریشهای سینما که به آدمها، قهرمان و شخصیتهای سطحی نگاه میکردند، عمیقتر نگاه کنند و شخصیتها قویتر شوند. خواندن کتاب، برای فیلمساز لازم است و باید جهان زیستهای را تجربه کرده باشد تا بتواند آن را تصویر کند. نویسندههای ما قبل و بعد از انقلاب اسلامی فضا را تجربه میکردند و تجربه زیسته داشتند. مشکل سینماگر از زمانی مطرح میشود از جامعه فاصله میگیرند و ارتباطش با جامعه قطع میشود در نتیجه به تکرار میافتد. کتاب «خاکسترنشینها» اثر غلامحسین ساعدی را که میخوانیم میبینیم به حدی تجربه ملموس به خواننده ارائه میدهد که تصور میکنیم با گداها زندگی کرده است.
رمان و سینما در آزمون سختی قرار دارند
عباسی با طرح این سوال که ادبیات داستانی جنگ چه شرایطی داشت، گفت: سینمای جنگ را چگونه میبینید؟ آیا رابطه اینها هم قطع است؟
در ادامه، دهقان با بیان اینکه سینمای جنگ از دو منظر تکنیکی و نظری قابل بررسی است، گفت: به لحاظ نظری و محتوایی، سینمای جنگ در کجا قرار دارد؟ من، سینما و رمان را در یک راستا قرار میدهم. وقتی جنگها تمام میشوند، ادبیات وارد دوره جدیدی میشود و از دیدگاههای تبلیغی فاصله میگیرد. اما به دلایل گوناگون، ادبیات و سینمای ما هنوز به گذشته خود وابسته است و نگاه و مضامین تبلیغی هنوز بر آن سیطره دارد. اکنون در نقطهای قرار داریم که رمان جنگ و سینمای جنگ به پوستاندازی نیاز دارد. رمان و سینمای جنگ خودش را بالا کشیده و به نقاط قابل اتکایی برای ورود به مراحل بعدی رسیده، اما اگر پوستاندازی نکند، همین جا به بن بست میرسد. سینما و ادبیات جنگ وقتی میتواند از پوسته قبلی و تبلیغی خود خارج شود و با مخاطب جدید ارتباط برقرار کند که بتواند نگاههای انسانی را در آثار بگنجاند. اکنون در دورهای قرار داریم که رمان و سینما در آزمون سختی قرار دارند. آیا میتوانند با مخاطب جدید و مخاطبی که جنگ را ندیده، ارتباط برقرار کنند؟ سینمای ما برای نسلی که نسبت به جنگ خاطره دارد و کمکم به پایان عمر خود نزدیک میشود، فیلم میسازد و می ساخت. ما وارد دوره جدید با نسل جدیدی شدهایم که نیاز به زبان جدید دارد. بنابراین سینماگران و نویسندگان ما باید فکر کنند چگونه میتوانند با نسل جدید ارتباط برقرار کنند. زبان سینما و رمان باید تغییر کند، وگرنه بیشک محکوم به شکست است.
آبیار در پاسخ به این سوال که اگر عدهای کمتر به سراغ ادبیات جنگ رفتند به دلیل تبلیغی بودن ادبیات است، گفت: ما هشت سال جنگ داشتیم؛ قطعا در جنگ موارد دراماتیک بیشتری داریم از این منظر که در مواجه با چیزهایی قرار میگیریم که معنا و مفهومی دارند که در روزهای عادی با آنها رو به رو نیستیم. در جنگ با معنای نیستی، مرگ، جهان و امکان دیگری از زندگی رو به رو هستیم که نگاه فلسفی و معرفت شناختی به ما میدهد.
این کارگردان با بیان اینکه واژه ضدجنگ و ادبیات ضدجنگ اختراع شده که نمیدانم از کجا آمده است،
گفت: ما قربانی جنگ هستیم و باید درباره تبعات آن بنویسم. رسالت نویسنده این است که از شکافها بنویسد و ذهن را با چالش روبهرو کند. شرایط باید به گونه ای برای نویسندگان و کارگردانهای ما فراهم شود که بدون دغدغه بنویسند و فیلم بسازند.
در ادامه این نشست، دهقان با بیان اینکه درباره سینما و ادبیات منتقد مدعی ضدجنگی نداریم که در حد فیلمها و ادبیات ما صحبت و خط کشی کند، گفت: کسانی که خط کشی میکنند، بسیار کوچکتر از ادبیات و سینمای این مرز و بوم هستند. هر نویسنده و فیلمسازی علاقهمند است که منتقد، رمان و فیلمش را نقد و کالبد شکافی کند که کمتر این افراد را داریم.
عباسی عنوان کرد: فرضیهای وجود دارد که میگوید ادبیات داستانی وارد جنبه انسانی جنگ شده اما سینمای ما کمتر وارد این حوزه شده است. آیا این فرضیه درست است؟ آیا ادبیات ما بیشتر به سمت رسالت هنری رفته است؟ سینما کار دسته جمعی است و به صنعت سینما تبدیل شده است اما داستاننویس در تنهایی مینویسد. کار صنعت داستان را ناشران تحت عنوان صنعت نشر انجام میدهند. علاوه بر کمپانیها، نویسندگان و فیلمسازان، ناشران چه وظیفهای برای ارائه آثار به سینما دارند؟
بزرگترین مشکل سینمای ما زاویه دید آن است
دهقان در پاسخ به این سوال گفت: بزرگترین مشکل سینمای ما زاویه دید ورود به فیلم و دیدگاه و منظری است که به این واسطه فیلم روایت میشود و روح جاری در تمام فیلم است. سینمای ما چهار دهه پس از شروع جنگ، باید از نگاههای گذشته دست بکشد، از نگاههای تبلیغی دوری کند و به نگاه انسانی بپردازد. این نگاه میتواند سینما و رمان جنگ را با مخاطب آشتی دهد و در خارج از مرزها مخاطب جمع کند. اکنون در موقعیتی هستیم که باید از این پیله بیرون بیاید. با زبان گذشته نمیتوان حرف امروز را زد. بازتعریف از سینما و رمان میتواند با مخاطب امروزی ارتباط برقرار کند و حرفهای نو بزند. باید آدمهایی درعرصه سینما و رمان جنگ داشته باشیم که صاحبخانه جنگ باشند. اگر روال عوض نشود، سینما و رمان جنگ به بنبست میرسد. همان طور که هالیود در دوران جنگ سرد رمبو و راکی میساخت و امروز ستیغ ارهای یا ۱۹۱۷ میسازد. زمانه آنها را مجبور به تغییر دیدگاه و نگرش کرد. سینما و رمان ما هم باید فرزند زمانه خودش باشد.
نظر شما