مریم عربی مترجم، یادداشتی بر مجموعه داستان «الف 88» اثر مرضیه کیانیان نوشته و برای انتشار در اختیار ایبنا قرار داده است.
این کتاب اولین کار داستانی این نویسنده است. او بهخوبی نشان داده نویسندهای است قصهگو که بهدرستی میتواند چارچوب قصههایش را در فضای داستان مدرن گنجانده و با تکیه بر ایجاز از بهترین کلمات برای ساخت فضاهای انسانی خود استفاده کند.
با خواندن اولین پاراگراف هر داستان با یک موقعیت انسانی روبهرو میشوید. موقعیتی که یا یکی از شخصیتها در جای خودش قرار ندارد یا رابطهای در این موقعیت دارد قربانی باور، سنت و اندیشهای میشود.
نویسنده مضامینی چون ترس و امید، انتظار و تنهایی، مرگ و گاه تردید را در داستانها محور ورود به ذهن شخصیت و همراه شدن با او ساخته بطوری که شخصیت بعد از بیرون آمدن از آن موقعیت، دیگر خود قبلی نیست. داستانهای «ایستگاه چهاردهم»، «نود دقیقه» و «لاله و گندم» این تردید را نشان میدهند.
انسانهای این مجموعه چه در محیط شهری و چه روستایی چنان در جمع تنها هستند که شاید باور کردنش سخت باشد. مردی که از شدت تنهایی به آغوش روباه مادر و فرزندانش در پارک جنگلی پناه میبرد، پیرمردی خمیده که دبه آب به دوش خود را از لای سنگلاخها بالا میکشد تا تک درخت انار پناه صخره را آبیاری کند و حالا با دیدن زن و مرد کوهنوردی که به دیدن فرزندش آمدهاند خوشحال است و آنها را به نیت کردن میوه نطلبیده این درخت مهمان میکند، و همچنین عروسی که با سنگی درد دل میکند و با چال کردن بقچه لباسی از عزیزان مردهاش بوی آنها را از شکوفههای نرسیده درختِ به باغچه حس میکند، همگی حکایت از همین مضمون دارند.
رشته اتصال داستانهای این مجموعه استفاده از عناصری بیرونی است که در عین سادگی در آن موقعیت خاص به راحتی میتوانند زندگی شخصیتی را از جهنم به بهشت تبدیل کنند یا خانه باورهای او را فرو بریزند یا رابطهای را محکم و یا تضعیف کنند.
عنصر امید در داستان «نیلوفر» یک شاخه گل کاشتهشده با خاک سبزیهای پاکشده در زندان زنان است. ترانه «دل دیوانه» ویگن در داستانی دیگر میتواند زنهای یک بند را از درماندگی نجات دهد. در داستانی سه رج «پولیور» بافتنیای که اشتباه بافته شده زن و شوهری را در زندان به هم میرساند. بالاخره در داستان «نفر ششم» جشن تولدِ این انگشت، تنها ریسمان اتصال شخصیت به این دنیا میباشد.
از همین نوع عناصر ملموس در برخی داستانها برای شناخت شخصیتها و رابطه آنها استفاده شده است. در داستان «نود دقیقه» مسابقه جام جهانی فوتبال مادر و دختری را به هم میشناساند. در داستان مخوف «بالش» مردهای در غسالخانه راه نجات دیوانهای میشود. در داستانی «روزنامه صبح» صدای تنهایی مرد داستان را به گوش میرساند و در داستان «گلزار» بقچه کرمرنگ با گل و بته طلایی وسیله ارتباط مردگان و زندگان میشود.
هرکدام از داستانها موقعیتی خاص برای کشف درونیات شخصیتها میگذارد که بدون هیچ توضیح و نظری خواننده از عمل داستانی شخصیتها باید به آن پی ببرد. نویسنده در تمامی داستانها حتی داستانهایی که از زاویه دید اول شخص استفاده شده فاصله خود را با شخصیت حفظ و اجازه عمل و فکر را به او سپرده، او را از قضاوت دور داشته و فرصت داده پابهپای اکتهای داستانی او خواننده پرده از درون شخصیت برکشد.
تنوع موقعیت در این کتاب از محیط بسته زندان و حتی بیمارستان شروع و تا پهنه طبیعت در آخرین داستان به اسم «مراد» گسترده میشود.
برخی داستانها دیالوگمحور و برخی موقعیتمحورند. شروع آنها با حادثه محرکهای است که مخاطب را به داستان قلاب میکند. در تمام داستانها این شخصیتها و رابطه آنهاست که موقعیت را پیش میبرند نه ماجرای داستان. به غیر از داستانهای نفر ششم، بالش، نود دقیقه و مراد که دیالوگمحورند در برخی داستانها نسبت تصویر و دیالوگ و روایت کردن رعایت شده و در برخی دیگر روایت نسبت بیشتری دارد که با لحن قصهگوی راوی، داستان را دلچسب و شنیدنی کرده است. این نویسنده قصهگوست که میتواند در فضای خشک و خوفناک زندان با شکنجههای رنجآور و تنهایی، تنها با یک شاخه گلً آفرینش امید را نمایش دهد.
داستانها در فضای رئال اتفاق میافتند و پیش میروند ولی گاه چنان با رویا و کابوس همراه میشوند که مرز واقعیت و خیال در هم تنیده میشود. داستان «ایستگاه چهاردهم» یکی از چند داستان تکنیکی این مجموعه است که راوی آن مشکل خواب دارد. راوی بهخاطر آرامش همسرش تصمیم به درمان گرفته، حتی خودش هم از این وضعیت راضی نیست. با قرار گرفتن او در موقعیتی به ظاهر ساده در عین حال اضطرابآور، چنان خواننده با راوی و زندگی او درگیر میشود که همانند شخصیت اصلی بین حال و گذشته سرگردان میماند.
ساختن فضاهای رئال با توصیفات در حرکت شخصیتها، تصاویر پیوسته و کلوزآپ صحنه از بهترین ویژگیهای این داستانهاست که فضا را هرچه بیشتر ملموس و نزدیک به مخاطب نگه میدارد.
در داستان «پولیور» وقتی تنها راه ارتباط شخصیت با محیط اطرافش محدود میشود به باریکه پایین چشمبند، بوی تعفن، دیدن دمپاییهای زندانیان و زندانبانها و انگشتهای زخمی و خشخش کشیده شدن پلاستیکی که به پاها کشیدهاند و رد خون و زردی بتادین، توصیفات پویا بیشتر خود را نشان میدهند.
پرداخت فضاهای آمیخته به توهم و رویا در برخی داستانها (ایستگاه چهاردهم، الف 88، گلزار) با جملاتی روان نشان داده شده که متن را از میل به سمت رازآلودی کلمات رومانتیسیسمی باز نگه داشته و به ابهامآمیزی سوررئال نزدیک میکند.
در داستان «الف 88» راوی که با مواد خوابآور نیمههشیار شده، داستان را روایت میکند. زیبایی جاده سرسبز و رویایی که راوی تصویر میکند با شدت وحشت و هراس محیط قهوهخانه در هم آمیخته و شما را برای یک جنایت هولناک که نمیدانید چیست و چطور صورت خواهد گرفت سنگکوب میکند.
در بیشتر داستانهای کتاب راوی زن به کار رفته ولی هر کدام از این زنها در طبقه اجتماعی متفاوت و در ردههای سنی جوانی، میانسالی و پیری انتخاب شدهاند. شما در برخی از داستانها با دوران کودکی آنها نیز مواجه میشوید. نویسنده به خوبی از عهده بیان احساسات هر کدام از این شخصیتها در سنین مختلف برآمده است.
هرچند داستان الف 88 با آن پلاکهای آویخته به دیوار طعم گزنده مرگ را زیر پوست هر کس میدواند ولی داستانهای این مجموعه هریک قاب عکسی از دنیای ما را میسازد که به دیوار آویخته شدهاند.
مجموعه داستان «الف 88» را نشر بان در تابستان 1399 در 127 صفحه به چاپ رسانده است.
نظرات