چهارشنبه ۵ آذر ۱۳۹۹ - ۱۱:۲۴
دل‌دادن به زیبایی‌های زندگی

رمان «خانه‌ام ابری است» است نوشته نسیم خلیلی به تازگی از سوی انتشارات بوم‌سفید منتشر شده است.

 خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)-مهدیه کوهی‌کار: نسیم خلیلی در رمان «خانه‌ام ابری است» از نقاشی و مجسمه‌سازی دست‌آویزی ساخته است برای ورود به دهلیزهای تودرتوی روان آدمی؛ مکانی ژرف و عمیق که هرکس در آن در‌پی جست‌وجوی جهان واقعی خود است؛ اتوپیایی نهان‌شده در نهاد بشر که فارغ از مذهب‌ها و مکتب‌ها و ایسم‌ها تنها به دنبال آبادکردن انسان است زیرا که انسان خراب دنیا را خرابه می‌خواهد.

پونه که نقاشی فوتوریست است درپی دیدن یک خواب و به‌دنبال یافتن سوژه برای نقاشی‌های خود به شهر چالوس نقل‌مکان می‌کند. نویسنده از اقامت پونه در عمارت کلاه‌فرنگی و دیدار او با مرد عجیبی که در این خانه زندگی می‌کند پلی ساخته است میان زمان حال و سال‌های بعد از کودتای بیست‌وهشت مرداد سی‌و‌دو. کوهسار مُرده‌ای است از گور برخاسته با تن‌پوش پوسیده که در دیواره‌‌های رگ‌های توخالی‌اش مورچه‌ها لانه ساخته‌اند. او که تندیس گچی‌اش بر سمنتی درگاه عمارت قرار دارد با پونه از خاطرات خود می‌گوید؛ از تبعیدش به جزیره‌ی خارک و از روزمرگی‌های زندانیان سیاسی، از کشته‌های سی‌تیر و از زندان زرهی.

در این میان نویسنده به درستی با افزودن درونمایه‌ی عشق به داستان از تلخی و گزندگی سختی‌ها و مشقات زندانیان سیاسی تبعید شده کاسته است و دنیایی ساخته آرمانی و زیبا از عشقی روحانی. یعنی دنیایی که راوی با پناه‌بردن به طبیعت به امید یافتن و ترسیم آن در نقاشی‌های خود بوده است. این مهم را نویسنده با خلق دنیاهای تودرتویی که در تقابل یکدیگر قرار دارند بی این‌که اشاره‌ای مستقیم به آن داشته باشد برای خواننده ترسیم کرده است، دنیایی آرمانی که تنها در کنه بشر و در پنهان‌ترین زوایای وجودی‌اش قابل یافتن است.

داستان با بحث‌وگفت‌وگوی چالش‌برانگیز پونه با شخصی که احتمالا مدیر گالری یا سرمایه‌گذار آثار اوست آغاز می‌شود. گفتگویی ناامیدکننده که تلخی آن را ورود پونه به فضای جادویی و سحرآمیز شمال از بین‌ می‌برد. گرچه به دلیل توصیفات طولانی ریتم دچار کندی و گاه داستان دچار اطناب شده است اما تشبیهات بدیع و استفاده از حواس پنج‌گانه در توصیفات به نثر صبغه‌ای شاعرانه بخشیده و همین از ملال آن کاسته است.

پس از ورود پونه به عمارت کلاه فرنگی، دیدار و گفتگوی او با کوهسار به داستان جنبه‌ای فراواقعی می‌بخشد. او با یادآوری خاطراتش و بازگویی شرجی و گرما و کلافگی و ناامیدی زندانیانی که روزگاری به‌دنبال ساختن دنیایی آباد بودند و پس از تبعید تنها و تکیده در زیر آفتاب سوزان جزیره عمر به بطالت می‌گذراندند دنیای یاس‌آلود دیگری در پیش چشم مخاطب به تصویر می‌کشد. دنیایی که یاس آن را نویسنده به مدد پیدا کردن دفترچه خاطرات گیتی توسط پونه کمرنگ می‌کند.

گیتی که پدر و مادر خود را از دست داده به همراه خاله‌ی‌ خود، مادر کوهسار، به تبعیدی خودخواسته تن درمی‌دهد و در جزیره تبدیل به دشتبان شبگردی می‌شود که تا صبح منتظر ذوذنب‌ها می‌شود. او در تاریکی مواظب است تا بزها و آهوهای دشت رم نکنند و پتوهای لشکر زرهی را نجوند و چمدان‌ها و صندوق‌ها و عدل‌ها و نامه‌ها و مرسوله‌های پستی را نجورند. پذیرش این‌ شغل مردانه و تن‌دادن به این رنج البته دلیلی جز دیدن کوهسار از دور نمی‌تواند داشته باشد.

گرچه ریزبینی‌ها و نکته‌سنجی‌ها و توصیفات بدیع گیتی که در دفترچه خاطرات او نگاشته شده  لحن او را به لحن پونه بسیار نزدیک کرده است اما فلسفه‌ی فکری گیتی سبب اندک تمایز میان این دو شده است. این فلسفه آمیزه‌ای است از پاکی و صداقت بچه‌گانه که حتی پس از ازدواج او با نمکو، پسر سیاه‌چرده‌ای که دلداده‌ی گیتی است، نیز در افکار و گفتار او قابل مشاهده است. گیتی آدم‌های عاشق را آدم‌های بی‌گناهی می‌داند که صبر معشوق لوح دلشان را از گناه پاک می‌کند و از متوها، ماهی‌های ریز قشنگی که زیر آفتاب جزیره برشته می‌شوند می‌ترسد زیرا که در تن گندیده‌ی آن‌ها جسد کوهسار را می‌بیند که دریا پس آورده است. مثلث عشقی گیتی، کوهسار و نمکو در کنار فضاسازی خاص جزیره خارک و اشاره به جزئیات کمتر پرداخته شده‌ای چون صید مروارید از دل آب‌های جنوب را می‌توان از نقاط قوت داستان دانست.

پس از عفو ملوکانه به‌رغم آن‌چه انتظار می‌رود ناامیدی بر زندانیان تبعیدی  مستولی می‌شود.  کشمکش‌های درونی و بیرونی آن‌ها و چیرگی یاس و دلسردی بر روح‌ و روان‌شان و نیز جدایی میان کوهسار و گیتی به داستان فضایی غم‌آلود می‌بخشد. رنجی تنیده شده در تاروپود رمان که راوی را نیز بی‌نصیب نگذاشته است.

پونه پس از اتمام خوانش دفترچه خاطرات گیتی و یافتن سردیس‌های قدیمی مبارزان سیاسی کشته شده، از جمله فرهاد، پسر پیرزن همسایه‌‌ی تازه‌اش، تابلوی نقاشی خود را تکمیل می‌کند و با دشواری موفق به برپایی نمایشگاهی از آثار خود در تهران می‌شود. اما اپیدمی همه‌گیر جهانی در اسفند سال نودوهشت مانع بازشدن درهای گالری به روی بازدیدکنندگانی می‌شود که با ماسک فیلتردار و دستکش لاتکس از جلوی گالری عبور می‌کنند. آن‌ها حتی نگاهی به پوستر اعلان نمایشگاه که کپی بزرگی است از تابلوی شمایل‌خوان با مردی بدون پلک بر زمینه‌ای از نقوش آیینی و زنی با چادر سفید و آدم‌های غمگین تاریخ نمی‌کنند. این تابلو ماحصل سفر چندماهه‌ی پونه است به چالوس که در آن گیتی را در هیات زنی با چادر سفید و کوهسار را که پس از یافتن سردیس‌ها ناپدید شده به شکل مردی بدون پلک ترسیم کرده است. تصویری نمادین از تاریخ این مرز و بوم که در آن مذهب و سیاست و عشق و توده‌ی مردم همه چشم‌ به‌راه آینده‌ای مبهم دوخته‌اند. آینده‌ای که گرچه در هاله‌ای از ابهام فرورفته اما چشم‌تیزبین هنرمند، پونه، روزهای روشن آن را به خواننده نوید می‌دهد. روزهای روشنی که پس از اپیدمی جهانی طلوع خواهد کرد، زیرا که نویسنده هربار پس از روزهای سیاه داستان روزهای سپیدی رقم زده و این‌بار سیاهی در جهان داستان و جهان واقع به اوج خود رسیده است و مگر جز این است که «تاریک‌ترین لحظه شب درست لحظه قبل از طلوع خورشید است.»

روشنایی‌ای که از پس پناه‌بردن به عشق و در ورای زنده‌بادها و مرده‌بادها و نشریات و حزب‌ها سر برمی‌زند، آن‌جا که هرکس باید گوهر وجود خود و قلب خود را آباد کند.

«خانه‌ام ابری‌است» جولان ذهن و دل مخاطب است در میان شمال و جنوب کشور، جزیره‌ی خارک و چالوس و نیز مردمان مایوس پس از کودتای بیست و هشت مرداد و ناامیدان گرفتار ویروس کووید نوزده و آن‌چه او را از این جولان و سردرگمی در این برهه‌ی حساس می‌رهاند تنها دل‌دادن به زیبایی‌های زندگی است؛ گوش سپردن  به صدای قشنگ افتادن یک هندوانه‌ی سبز در زلال آب یا دیدن بال‌های سفید پرنده‌ای در آسمان و یا استشمام بوی خاک باران‌خورده زیرا که زندگی به‌زعم عده‌ای جز زیستن در لحظه‌ی حال نیست.

این کتاب در پاییز ۱۳۹۹ توسط نشر بوم‌سفید به چاپ رسیده است.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها