عابدین پاپی در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد:
منتقد کارگر بیمزد ادبیات و شعر است/ فرق است بین نقدنویسی با نقلنویسی
عابدین پاپی، نویسنده، شاعر و نظریهپرداز گفت: منتقد باید متعهد به خود و ادبیات و شعر باشد و خویش را کارگر بی مزد ادبیات و شعر فرض کند.
شما در سالهای گذشته پژوهشهای زیادی در حوزه ادبیات انجام دادهاید و هر بار به سراغ یکی از معضلات مهم ادبیات رفتهاید. کتاب «نویسشهایی در لابهلای پیادهرو» با چه دغدغهای نوشته شده است؟
درون مایه کتاب تحلیلی و تشریحی است که اغلبِ گفتارها زاده زایش فکری نویسنده است. فرق است بین نویسنده و نویسا که در این کتاب شما با یک نویسنده مستقل با فکری مجزا درحوزه علوم انسانی مواجه میشوید. کتاب با یک پیشنوشتار کوتاه آغاز میشود که این پیش نوشتار درباره نگاشتن یک متن در چند منظر است و هدف نهایی نویسنده نیز آشنایی با بافتها و ساختهای هر چه بیشتر جامعه ادبی با مقوله متن و جهان متن در ابعادی متفاوت و سازنده است. این کتاب به دنبال این نکته مهم است که در جامعه ادبی و اجتماعی ما پرداختن به داشتهها و کاشتههای دیگران بیشتر از تولید فکر متداول و رایج شده و این فرآیند پی آمد و پیامدهایی از قبیل شبیهنویسی و شبیهسازی را بیشتر از خودسازی و خوداندیشی در جامعه تقویت کرده است. هدف ما در این کتاب آزاد کردن بابی در جهت فرود به دایره اندیشه شدن به جای باب شدن و مدشدن است. من اعتقاد دارم که ادبیات و شعر ما با تکرار معنا موجه شده است و نگاه انحصاری به ادبیات و شعر هم باعث رکود و ایستایی است.
این وضعیت ماست. در دنیای امروز وضعیت به چه شکل است؟
در جهان پست کریتیکال دیگر ادبیات و شعر را با مؤلفههای ادبیات و شعر نمیتوان قانع کرد و راه بالنده و سازنده بسط دادن ادبیات با کارکردها و کارآمدگیهای روانشناختی، جامعه شناختی، فلسفی و هنر هم مستلزم کار است. امروزه فرهنگ همنشینی خود عاملی است که ما را به سمت دمکراسی واژهها و مفاهیم سوق داده است. لذا در این کتاب چند وجهی بودن کار از دغدغههای من بوده و هست که در وسع خویش به این مهم پرداختهام. بنابراین «نویسشهایی درلابهلای پیادهرو» یک کتاب چندوجهی در دایره علوم انسانی است که در قالب نظر و اندیشه و نقد ادبی نگاشته شده و در این کتاب زایش فکری و سازشهایی با ادبیات و شعر و فلسفه دیروز هم به چشم میآید. در یک بافت کلی میتوان گفت که این کتاب یک زایش فکری و بایش اندیشهای دربافتی چندگانه مفهوم در دایره علوم انسانی و اجتماعی است و البته توجه به کاربستهای ادبی در این کتاب هم مشهودتر است.
شما در تقسیمبندیهای خود کتاب را به دو بخش اصلی تقسیم کردهاید؛ درباره این دو بخش توضیح دهید؟
کتاب شامل دو بخش یا فصل است. در بخش نخست سعی برآن داشتهام تا گفتارهایی (مقالاتی) را در قالب ادبیات و شعر، زبانشناختی، روانشناختی، جامعهشناختی و فلسفی بنگارم، به طوری که در این بخش گفتارهایی ادبی چون: کارکرد درمانی و دردمانی شعر در جامعه و شعر دهه هفتاد شعر تیپیک و تکنیک است و میتوان به گفتارهایی در دایره فلسفه و اجتماع به مانند: بازگفتهایی از فمینیسم و پدیداری از پدیده نیهیلیسم و گفتارهایی زبانشناختی و روانشناختی به مانند: درآمدی به چگونهمندی واژهها در جامعه و شعر و بازشناختی در درون فهمی و برون فهمی نشانهها و اپورتونیسم و کانفورمیسم در گذرگاه شعر و هنر و پارانویا و فوبیا در زندگیهای اجتماعی – هنری اشاره کرد. در بخش دوم کتاب که نقد ادبی است به شعر شاعرانی چون مهدی اخوانثالث، آفاق شوهانی، ابوالفضل پاشا، ثریا کهریزی، میترا سرانی اصل و ... پرداخته شده که این نقدها با رویکردی جامعهشناسانه و روانشناسانه صورت گرفته و در شعر این شاعران اِلِمانهایی یافت میشود که با شعر امروز همخوانی و همذاتپنداری دارد.
به نظر شما تنوع موضوعی آمده در فصل اول کمی زیاد نیست؟ و فکر نمیکنید، بیان این همه موضوع در یک فصل از کتاب میتواند کمی مخاطب را سردرگم کند؟
میتوانم بگویم خیر. از این رو که در علم و دانش تنوع طلبی بهتر و مهتر از تکرار گزینی است. در دو کتاب قبلی به نام «گفتاورد قلم» و «تا اندازهی واژهها مینویسم» اغلب کارها تخصصی و موردی است و در این کتاب تعمدا به سمت تنوع در موضوع و محتوا در حرکت بودهام و تلاش بر این بوده تا که گُفتارهایی چند وجهی و چند صدایی را در یک کتاب فراهم آوریم که این مهم منطق گفتوگومندی را در جامعه بیشتر تقویت میکند. به نظرم ایجاد فرهنگ همنشینی درگفتارها و در اشعار یک فرهنگ جامع الاطراف تلقی میشود که کمتر به آن پرداختهاند. مخاطب امروز بسیار حرفهای است؛ اما جامع الاطراف نیست و شما در این کتاب هم میتوانید گفتار روانشناختی بخوانید و هم زبانشناختی و فلسفی و هم این که به ادبیات و شعر توجه ویژه داشته باشید. انسان امروز تنها با یک موضوع مشخص نمیتواند به یافتهها و دریافتههایی گسترده و جهان شمول درجهت نیل به تخصص خویش دست یابد. به دیگر بیان، برای نیل به یک تخصص کامل در یک گرایش از علوم انسانی نیاز به فهم و درک از همه گرایشها و رویکردهای علوم اجتماعی در همین زمینه هم هست. خواننده تک بعدی در جامعه پست کریتیکال هرگز به چند صدایی مفاهیم دست نخواهد یافت. انسان با تنوع فکری به تولد اندیشه دست مییابد. هر گفتار یا مقالهای در جای خود نکوست و من فکر میکنم چنین کتابی هم دارای فرهنگ همنشینی است و هم از فرهنگ جانشینی بهرهمند شده است و این فرآیند سیری بایسته و دیری شایسته را در اجتماع در جهت پالندگی و بالندگی زبان و فرهنگ به ارمغان میآورد.
به نقدهای آمده در فصل دوم اشاره کردید؛ کمی درباره این نقدها توضیح دهید و بفرمایید که ملاک شما برای انتخاب این افراد چه بوده است؟
هر نویسندهای در انتخاب هر موضوعی مختار است و جامعه ادبی ما، شاعران نوگرای خوبی دارد که کمتر به جامعه معرفی شدهاند و در شعر نو اغلب به کهن الگوها و شعرای قبلی که دارای نام و نشان کافی بودهاند، التفات داشتهاند! و این تکرار معنا و مفهوم از این نگاه کاری رو به جلو و توسعهیافته در دایره ادبیات و شعر نیست. ملاک ما در کل ادبیات کلاسیک و نو بوده و هست نه فردِ خاصی و بیش از 700 گُفتار از این قلم در حوزه ادبیات و شعر در رسانههای مجازی و حقیقی ایران و خارج به چاپ رسیده است که اغلب شعرای کلاسیک و نو را به جامعه ادبی معرفی کردهام و در این بخش هم نوبت به افرادی رسیده که در اولویت شعر نو قرار داشتهاند و البته در کتاب آخرم به نام «گُفتِها و گُفتِگوها» که بالغ بر 600 صفحه است به مابقی شعرای نوگرای ایران هم پرداختهام. نقدها در این کتاب به همان اندازه قابل بهرهبرداری است که خواننده این نقدها را مطالعه نماید و با کاربستهای نقد امروز در جهان هم آشنا شود. شاید هدف همه ما در نقد و نقادی رشد و شکوفایی هر چه بیشتر برگهای درخت علم و دانش در ایران باشد که در این زمینه کمتر کار شده است .
در فصل دوم به نقد پرداختید؛ چقدر جای نقد در فضای شعر امروز ما خالی است و نبود نقد مناسب چه آسیبهایی را به شعر امروز وارد کرده است؟
به نظر میرسد، نقد در فضای شعر امروز به معنی واقعی از جایگاه و پایگاهی درخور توجه برخوردار نیست و برخی از یادداشتهایی که بر آثار شاعران و نویسندگان میبینم رنگ و لعابی جانبدارانه دارند و توجه به گروهی بودن و چند دستگی فکری و جنبههای سیاسی نیز در ادبیات و شعر ما مشهود است. منتقد باید متعهد به خود و ادبیات و شعر باشد و خویش را کارگر بیمزد ادبیات و شعر فرض کند. نقدها به جای فنی اغلب سلیقهای و ذوقی است و از روی سلایق فردی و علایق اجتماعی نوشته میشوند که این رویکرد به کارآمدگی فرهنگ نقد کمکی شایسته و بایسته نمیکند. نقد مناسب و متناسب با جامعه نقدی است که به دور و جدا از اغراض و چند دستگی و جانبداریهای شخصی باشد و بایستی هدف اصلی منتقد در یک اثر، توجه به خود متن و مفاهیم متن و رابطه بین متن با متن باشد نه شخص با شخص.
فرق است بین نقدنویسی با نقلنویسی که در جهان امروز نقلنویسی و نقلقول نویسی چربش بیشتری نسبت به نقدنویسی پیدا کرده است. نقد یک اثر اگر حرفهای و علمی توأم با بایش فکر و زایش اندیشه باشد آن نقد کارگشا و راهگشا و کارآمد است. البته این یک نگاه کلی نیست زیرا که ما منتقدین خوب و بایستهای را هم در علم و دانش و ادب داشته و داریم که نگاهی تکنیکال و فرآرونده به آثار داشتهاند و امروزه از آنها بهعنوانِ یک کهن الگو یاد میشود. بنابراین در یک نگاه کلی نمیتوان گفت که جای نقد در فضای شعر امروز کاملا خالی است؛ اما نیمه خالی آن بیشتر از نیمه پر آن احساس میشود و این فرآیند نیاز به کار بیشتر با تلاش بیشتر در جهت پرشدن لیوان نقد به طور کامل را میطلبد. نقد مناسب نقدی است که متناسب با رفتار و بافتار جامعه باشد به طوری که در خود اثر هم منطق جامعهپذیری و فرهنگ پذیری وجود داشته باشد. نقد میتواند مناسب باشد که ارتباط خود را با جامعه درجهت گویایی و پویایی هر چه بیشتر فرهنگ جامعه برقرار میکند یا میتواند نامناسب باشد که جامعه را به مسیری نابههنجار همراه با آسیب مواجه میکند. نویسنده و منتقد هر دو در نقد مناسب و متناسب با جامعه دخیل و مسئولاند و هر چه قدر کتاب نویسنده جامعهپذیرتر باشد، منتقد هم شرحی تکمیلیتر را میتواند بر این کتاب بنویسد. رابطه نقد، منتقد و نویسنده یک رابطه مناسب و متناسب باید باشد تا که جامعه به سمت و سیاقی پالندهتر و بالندهتر هدایت شود.
نظر شما