لیلا تقوی در گفتوگو با ایبنا:
خاستگاه ادبیات وهمآلود، غرب است ولی در داستاننویسی مدرن ما هم وجود دارد
باید اصطلاحات وهمآلود و فانتزی را از هم جدا کنیم. فضاهای وهمآلود معمولا فضاهای تیرهوتاری هستند که بازتاب ناهنجاریهای روانی و اجتماعی هستند و شاید بشود داستانهای گوتیک را جزو ادبیات وهمی به حساب آورد؛ اما فانتزی متفاوت است؛ فضاها و موجودات غیرواقعی هستند؛ حد و مرز مشخصی ندارد. گاهی وارد داستانهای علمیتخیلی میشود و فضاهای یوتوپیایی دارند. «بازگشت جن ملکوت» مولفههای یک داستان وهمآلود و تا حدودی فضاهای گوتیک را داشته و داستان فانتزی به حساب نمیآید.
قبل از پرداختن به «بازگشت جن ملکوت» کمی از تجربه قبلیتان « پیچک جادویی» بگویید؟
پیچک جادویی اولین کار بلندی بوده که برای نوجوانان کار کردم؛ و در سال نودوسه منتشر شد و در همان سال در جشن لاکپشتهای پرنده شهرد کتاب، برنده چند لاکپشت نقرهای شد و تجربه جدیدی برای من بود؛ چون قبل از آن دو کار در حوزه گروه سنی جیم نوشته بودم و دلم میخواست در فضایی تاریخی، افسانهای و ایرانی که برای نوجوانان جذاب باشد، کار انجام دهم. نمیدانم تا چهحد موفق بوده؛ ولی برای خودم تجربه خوبی در حوزه رمان و کار بلند بود.
کارکردن برای نوجوانان چگونه است؟ غیر از پیچک جادویی دو کتاب برای این رده سنی داشتهاید.
از بین دو کاری که برای گروه سنی جیم انجام دادم، یکی از آنها در سال 88 یا 89 در جشنواره تئاتر عروسکی در فرانسه توسط دو هنرمند هرمزگانی با عروسکهای کاغذی اجرا شد که کار جالبی از آب درآمد؛ اما در رابطه با سؤالی که پرسیدید که چه تفاوتی بین کار برای گروه سنی کودک و نوجوان با بزرگسال وجود دارد؛ من فکر نمیکنم خیلی متفاوت باشد مگر به لحاظ دقت و وسواس که سختتر است؛ اما خب شاید تفاوت در نگاه خودمان باشد وقتی کار میکنیم. یعنی نویسنده وقتی برای گروه سنی کوچکتر مینویسد باید خودش را از نظر ذهنی و روانی به گروه سنی که برایشان مینویسد نزدیک کند و ذائقه آنها را در نظر بگیرد و اینکه کار کمی جنبه روانکاوانه پیدا میکند و از تجربیات کودکی و خاطراتت استفاده و سعی میکنی تا مطالعه بیشتری داشته باشی و این به دقت عمل بیشتری نیاز دارد که در عین حال برای نویسنده لذت خاصی را به همراه دارد.
آیا «بازگشت جن ملکوت» یک ادای دین به بهرام صادقی بوده؟
در پاسخ به این سوال باید بگوییم هم بله و هم خیر. خیر به این دلیل که ما مینویسیم برای اینکه داستان گفته باشیم یا قصهای را تعریف کنیم . هدف ما دادن درس اخلاق یا دنبالکردن یک مشی سیاسی یا تاریخسازی نیست. گو اینکه از همه اینها در ادبیات استفاده میکنیم اما اگر بخواهیم قصد و غرضی داشته باشیم ادبیات را به بیراهه بردهایم؛ بنابراین من هدفم بیشتر نوشتن داستان بود و پاسخ به صداهای درونی و نیاز شخصی خودم. در مورد قسمت بله باید بگویم که بهرام صادقی یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان هم در ادبیات ایران و هم در ذهن من است. وقتی در بیست و چند سال پیش برای اولین بار ملکوت را خواندم یک داستان شوکهکننده بود که مرا میخکوب کرد.
به این دلیل که بیست سال پیش، همان موقع که ما پا به دنیای داستانخوانی گذاشته بودیم، باب بود که کتابخوان از ادبیات کلاسیک شروع کند. از برادران کارامازوف، جنگ و صلح، غرش طوفان، بلندیهای بادگیر و ... . این کتابها بخش عمدهای از وقت من را به عنوان کتابخوان میگرفت و با کار نو -با این سبک که بهرام صادقی کار کرده بود- آشنایی چندانی نداشتم و میتوانم بگویم که ملکوت اولین مواجهه من با این سبک نوشتاری بود و بعدها بهرام صادقی در خوانش من جایگاه ویژهای پیدا کرد با اینکه دو سه تا کتاب هم بیشتر از او منتشر نشده ولی جایگاه تکتک داستانهاش در ادبیات ما جایگاه خاصی است و ای کاش کتاب «بازگشت جن ملکوت» ادای دینی به ایشان کرده باشد.
ایده آن چگونه برایتان شکل گرفت؟ شما از سرقت شخصیتها نوشتهاید؟
من یک شماره مجله قدیمی کیهان هفته را از جایی میان مجلههای دور بریز برداشتم که بخوانم، خب شاید یکطورهایی آن را کش رفتم، و این مال تقریبا بیست سال پیش است و این مجلد با من بود و گهگاه آنرا ورق میزدم، آخرین بار یادداشتی نوشتم درباره آن که در اینستاگرام به اشتراک بگذارم اما آن یادداشت انگار قرار نبود پست شود. کارهای دیگری که انجام داده بودم را کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم آن را به داستان بلند یا رمان تبدیل کنم.
در مورد دزدی شخصیتها منظورتان را متوجه نمی شوم؛ اما شخصیتهای داستان ملکوت با دزدیدن کتاب یا مجله به داستان احضار میشوند؛ ولی اینکه این شخصیتها در خود داستان حاضر شدهاند یا در کابوسهای راوی به برداشت مخاطب بستگی دارد. در جایی حتی نویسنده ملکوت هم به داستان احضار میشود و به راوی معترض که تو نمیتوانی با آدمهای کتاب من، داستان خودت را بنویسی. این نوع وامگرفتن از داستان مشهور و دیدهشدهای که نقد درباره آن زیاد است و هنوز خوانده میشود و شخصیتهایش شناختهشدهاند، ریسک بزرگی است و تا اینجا بازخوردها بد نبوده، در ایران تا آنجا که من میدانم در یکی دو کار ادبی این نوع وامگرفتن انجام شده که میتوان به «پیکر فرهاد» عباس معروفی اشاره کرد.
شما به روایت پارهپاره داستان پرداختید. این فرم چگونه شکل گرفت؟
زمان برای من مقوله مهم و اسرارآمیزی است؛ و من نگاهی بریکسونیستی به زمان دارم و زمان به مفهوم خطی برای من وجود ندارد؛ و این مسئله چه در آثاری که میخوانم و چه کارهایی که مینویسم، مشهود است. در مورد کتاب اگر بخواهم بهطور خلاصه بگویم زمان به دو پاره تقسیم میشود. راوی در ابتدا میگوید: یا باید کتاب را پیدا کند یا نویسنده را و این یعنی راوی ما در حال جستوجو است و دو پاره اصلی کتاب را مشخص میکند. او هم به دنبال روایت و هم نویسنده روایت میگردد؛ اما در این دو پاره هم با زمان بازی شده و به چند پاره تقسیم شده است. همچنین با توجه به ذهنیت راوی که ذهن آشفتهای دارد پرشهای زمانی که در فصول کتاب میبینیم و کار شده قابل توجیه است.
راوی چگونه شکل گرفت. با توجه به پرشهای زمانی نوشتن اول شخص سخت نبود؟
دوست دارم در اینجا به مسئله فرم بازگردم؛ چراکه وقتی از راوی صحبت میکنیم، بحث فرم و چگونگی گفتن مطرح میشود. فلوبر در یکی از نامههایش جملهای مینویسد: «میگویی به قالب بیش از حد توجه میکنم. دریغا! قصه، قصه روان و تن است؛ شکل و محتوا نزد من یکی است». حالا در داستانهایی به این شکل که بحث فرم مطرح میشود بحث چگونگی گفتن مطرح میشود و بحث چگونگی گفتن بحث راوی و زاویه دید را مطرح میکند. در داستانهایی که با زاویه دید اول شخص روایت میشوند، نویسنده با دو مسئله روبهرو میشود؛ اولین مسئله گمان اشتباهی است که نویسنده تجربیات، خاطرات و درونیات خود را بیان میکند که در مورد بسیاری از داستانها این اتفاق افتاده است. دومین مسئله محدودشدن داستاننویس به ذهن راوی است. هر راوی شخصیت خاصی دارد و معمولا برای داستانهایی نظیر این وجه درونی مهمتر از وجه بیرونی است بنابراین راوی که با ذهن و حافظهای آشفته داستانی را روایت میکند مثل راوی «بازگشت جن ملکوت» کار نویسنده را سخت میکند. و نوشتن آن به بازگشت و بازنویسی پیاپی نیاز دارد تا آنچه به عنوان جمله مینویسی، درست باشد.
شما در توصیف شخصیتها تنها یک شبه ارائه دادهاید؟ این مسئله ناشی از فضای داستانی بوده؟
فکر میکنم اگر داستان «بازگشت جن ملکوت» را داستانی در نظر بگیریم که از ذهن راوی بیرون میآید، بنابراین به همان میزان که روایت جنبه ذهنی پیدا میکند شخصیتها در روند شکلگیری داستان کنشمندی چندانی نخواهند داشت مگر راوی که شخصیت اصلی است و تا حدودی خاتم و دیگر شخصیتها. اما شخصیتهایی که در داستان توضیحشان آمده، هرکدام به نوعی در ذهن راوی احضار میشوند و وقتی شخصیتی ذهنی احضار میشود نمیتواند آن کنشمندی خاص را داشته باشد. تا جاییکه در قسمتی از داستان بهرام صادقی اشاره میکند که تو نمیتوانی با شخصیتهایی که در کاسه سر من دنیا آمدهاند، قصه خودت را بنویسی. بنابراین به نظر من امکان اینکه شخصیتها پرداخت بیشتری شوند، نبوده و هرکدام از آنها در راستای امکانات شکلگیری فضای داستان و درونمایه داستان حرکت کردهاند و میتوان گفت بر اساس کمک به شکلگیری فضای داستان اینگونه بوده.
میتوان گفت شخصیت اصلی از بیماری روانی خاصی رنج میبرد؟
اجازه دهید قضاوت در رابطه با شخصیت راوی را برعهده خواننده و منتقدان داستان بگذاریم و من نظری راجع به آن ندهم.
فضای داستان به سمت وهمآلودی و فانتزی میل پیدا میکند کمی از این فضا بگویید.
فکر میکنم قبل از جواب این سوال باید اصطلاحات وهمآلود و فانتزی را از هم جدا کنیم. تعاریف این دو در ادبیات متفاوت است. فضاهای وهمآلود معمولا فضاهای تیرهوتاری هستند که بازتاب ناهنجاریهای روانی و اجتماعی هستند و شاید بشود داستانهای گوتیک را جزو ادبیات وهمی به حساب آورد و شاید بعضا فضاهای ترسناکی دارند. اگرچه خاستگاه این نوع داستاننویسی در غرب است ولی بهعنوان داستاننویسی مدرن ما هم در ایران وجود دارد و اتفاقا بهرام صادقی را میتوان بنیانگذار و یکی از سردمدارانش به حساب آورد. و خود ملکوت بهرام صادقی دارای فضایی وهمی است؛ اما فانتزی متفاوت است؛ فضاها و موجودات غیرواقعی هستند. حد و مرز مشخصی ندارد و گاهی وارد داستانهای علمیتخیلی میشود و فضاهای یوتوپیایی دارند. شخصیتها و موجودات وجود خارجی ندارند و خب این با ادبیات وهمی متفاوت است. اگرچه در هردو اینها از تخیل استفاده میشود؛ اما حد و مرز و مشخصات آن متفاوت است که الان فرصت بحث راجع به آن نیست. اما «بازگشت جن ملکوت» مولفههای یک داستان وهمآلود و تا حدودی فضاهای گوتیک را داشته و داستان فانتزی به حساب نمیآید.
در کارهای قبلی هم به ادبیات تخیلی پرداختید. جایگاه این ژانر در ادبیات ایران چگونه است؟
در رابطه با واژه تخیلی باز هم میتوانم به پاسخ سوال قبل بازگردم که ما ابتدا مشخص میکنیم منظورمان از تخیلی، چه نوعی است. چون بر اساس تقسیمبندیها یا اگر بخواهیم مرزبندی انجام دهیم حتی با اینکه تخیل واقعا امکان مرزبندی ندارد؛ اما گاهی در ادبیات اینها را به ادبیات فانتزی، علمیتخیلی، رئالیسم جادویی یا ادبیات شگفت و ادبیات وهمی که آن هم سرمنشأش تخیل است، تقسیم میکنند. اینکه مشخص شود داستان کدامیک از اینهاست خب داستانی مفصل است؛ اما ما در ایران داستانهای اصلی و شاهکار ادبیاتمان که با تخیل سروکار دارد، شاهنامه است که از قدیم وجود داشته؛ بنابراین به راحتی میتوانیم بگوییم خاستگاه ادبیاتی که تخیل در آن نقش مهمی دارد، ادبیات ایران است؛ اما اینکه در ادبیات امروز ما چگونه از داستانهای تخیلی استفاده میشود، من فکر میکنم در حوزه نوجوانان کارهای بیشتری انجام شده و میشود؛ اشاره میکنم به کارهای آرمان آرین که داستانهای زیبایی با استفاده از اسطوره، تخیل و فانتزی نوشته؛ و نسل نو در حال حاضر در این حوزه کار میکنند؛ ولی در ادبیات بزرگسال چیزی که من میبینم ادبیات تخیلی بیشتر به سمت ادبیات وهمی و گوتیک میل میکند در واقع در ادبیات بزرگسال فکر میکنم جایگاه ادبی که نویسنده میخواهد برای خود کسب کند و بافت زبان و عناصر درونمایه اثر که اهمیت خاصی دارد، باعث میشود داستان تخیلی به آن شکلی که در داستانهای نوجوان با آن مواجه هستیم نداشته باشیم و اگر بخواهیم خیلی به تخیل نزدیک شویم ممکن است غنای ادبی را از دست بدهیم.
در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
در حال حاضر مشغول نوشتن یک داستان بلند هستم که آن هم فضایی شبیه بازگشت جن ملکوت دارد با این تفاوت که در آن از اسطوره و تاریخ بیشتر استفاده شده. همچنین در سال گذشته با توجه به کمشدن مشغلههای شغلیام موفق شدم تمرکزم را روی ادبیات داستانی ایران بگذارم و نویسندههای مورد علاقهای که داشتم و بیشتر تمرکزم را روی اساطیر و بن مایههای فرهنگی ایران گذاشتم که ماحصل آن یکی دوتا مقاله و یادداشت ادبی بود که در آستانه انتشار در مجلات است.
«بازگشت جن ملکوت» به همت نشر حکمت کلمه و در 84 صفحه منتشر شده است.
نظر شما