شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۱۰:۳۸
متون کهن؛ پلی میان دیروز و امروز

آتوسا صالحی: قصه ضحاک مفاهیم بسیار متنوع و پیچیده‌ای را در خودش دارد. مفاهیمی که به نوعی می‌شود گفت نامیرا هستند. یعنی با گذشت زمان، آن اهمیت خودشان را از دست نمی‌دهند. و به نوعی هیچ تاریخ مصرفی ندارند. از گذشتهِ گذشته تا امروز و آینده همچنان مسائل مهم بشر هستند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) آتوسا صالحی، شاعر، نویسنده و مترجم، خرداد سال ۱۳۵۱ درتهران به دنیا آمد. او از شانزده سالگی که در مسابقه خبرنگاران افتخاری مجله سروش نوجوان شرکت کرد و برگزیده شد، سرودن شعر و نوشتن را جدی‌تر گرفت. فعالیت حرفه‌ای خود را در سال ۱۳۶۹ با سردبیری مجله در مجله آغاز کرد و در سال‌های بعد مسئولیت‌هایی چون دبیری صفحه شعر روزنامه آفتابگردان، مدیریت باشگاه کتاب افق و عضویت در شورای مباحث نظری و رمان نوجوان کانون پرورش فکری و سرویراستاری انتشارات پیدایش را بر عهده داشت. او هم‌چنین داوری جایزه‌هایی مانند پروین اعتصامی و کتاب سال وزارت ارشاد، جشنواره سپیدار، جشنواره کتاب برتر و ادبیات کودک شیراز و کتاب سال کانون پرورش فکری را نیز در کارنامه خود دارد. به مناسب بزرگ‌داشت روز فردوسی و  کتاب نوجوان «ضحاک بنده ابلیس» با او گفت‌وگویی را ترتیب داده‌ایم.
 












مطالعه متون کهن همواره توصیه شده است. شما به عنوان نویسنده‌ای که همیشه دستی بر بازآفرینی آثار کهن داشته‌اید‌ این مطالعه چه تاثیری بر کوکان و نوجوانان دارد؟
مطالعه متون کهن می‌تواند مانند پلی میان دیروز و امروز ما باشد. و همچنان که کودکان و نوجوانان بر روی این پل حرکت می‌کنند و به دورتر و عقب‌تر می‌روند، با زیبایی‌های بیشتری روبه‌رو می‌شوند. و وقتی متون کهن سرزمین‌‌های مختلف را مطالعه می‌کنند کم کم متوجه می‌شوند که ریشه‌های مشترکی در  سرزمین‌های مختلف هستند.این باعث می‌شود که آن‌ها درک خیلی بهتری از گذشته‌ خود ما و همه مردم دنیا پیدا کنیم و بدانیم که چه قدر حرف‌های مشترک بین ما وجود دارد.
به نظرم از این‌جهت می‌تواند پیام‌آور صلح و دوستی میان مردم همه کشورها باشد. در عین حال انگار که یک زندگی دوباره و چندباره‌‌ای را به ما هدیه می‌دهد. یعنی وقتی وارد گذشته شخصیت‌ها می‌شویم و داستان‌های مختلف را می‌خوانیم، می‌توانیم زندگی آن‌ها را هم تجربه کنیم و تجربیات کودکان و نوجوانان بیشتر و بیشتر می‌شود. از طرف دیگری، بر غنای زبانی بچه‌ها تاثیر می‌گذارد. دایره واژگان آن‌ها رشد می‌کند. و همانطور که در کتاب‌های درسی هم مشاهده می‌کنیم، همیشه از متون کهن استفاده شده و باعث می‌شود با خواندن متون کهن فارسی، زبان فارسی را هم بهتر بشناسند و بتوانند ارتباط بهتری با زبان مادری خود برقرار کنند.
در کنار تمام این‌ها من احساس می‌کنم که بچه‌ها انواع مختلف ادبی را هم بهتر بشناسند. مثلا وقتی متون کهن عاشقانه و یا غنایی را می‌خوانند مثل لیلی و مجنون یا شیرین و فرهاد، با سبک عاشقانه آشنا می‌شوند. وقتی شاهنامه فردوسی را می‌خوانند، با سبک حماسی اشنا می‌شوند و وقتی رستم و سهراب به نوعی ادبیات تراژیک برای آن‌ها نمود پیدا می‌کند. و به همین ترتیب با سبک‌های مختلف ادبی آشنا می‌شوند.
 
چرا باید شاهنانه خواند؟ و به عبارتی اصلا چه نیازی هست تا کودکان با فردوسی و شاهنامه آشنا شوند؟
من فکر می‌کنم که شاهنامه هم به لحاظ ساختاری و هم به لحاظ مفهومی قابلیت‌های بسیار زیادی دارد؛ از این جهت در میان تمام آثار کلاسیک ما می‌توان گفت که اثری بی‌همتاست. برای همین می‌تواند برای پدیدآورندگان ادبیات کودک و نوجوان هم می‌تواند خیلی منبع بسیار غنی برای خلق آثار ادبی به شکل‌های مختلف چه اقتباس چه باز آفرینی، چه بازنویسی و حتا در ژانرهای مختلف ادبی می‌تواند دست‌مایه کار نویسندگان و فیلمنامه نویسان و نمایشنامه‌نویسان باشد. مثلا در ژانر فانتزی، رئال، حماسی و با این نگاه فکر می‌کنم شاهنامه ،داستان‌ها و شخصیت‌های بسیاری دارد که می‌تواند دست‌مایه تولید آثار اثرگذار درقالب‌های متنوعی مثل منظومه، رمان، نمایشنامه، کتاب‌های تصویری و حتا بازی‌های کامپیوتری باشد که به خوبی کودکان و نوجوانان را با خودش همراه کند و جز آثار ماندگاری باشد که حتا می‌تواند در ادبیات امروز و معاصر ما هم برای این گروه سنی خلق شود.
از نظر مفهومی هم من فکر می‌کنم برای کودک و نوجوان جذابیت بسیاری دارد. اساطیری که در شاهنامه مطرح می‌شوند و قصه‌های شاهنامه از این جهت که کودکان و نوجوانان در دوره‌ای هستند که الگوپذیری زیادی دارند و قهرمان‌های شاهنامه می‌توانند آن‌ها را به نوعی با ریشه‌های خودشان آشنا کنند و در عین حال از جهت الگو پذیری هم می‌تواند نقش موثری بر شخصیت کودکان و نوجوانان داشته باشد، مخصوصا نوجوانان چون در یک سن هویت جویی هستند، از این نظر هم من فکر می‌کنم که قصه‌های شاهنامه می‌تواند بر آن‌ها اثر گذار باشد. همانطور که در ادبیات غرب هم ما می‌بینیم که چه قدر اساطیر رومی و یا یونان برای خلق فانتزی‌های نو و جذاب و حتا فیلم‌های سینمایی استفاده می‌شود و می بینیم که چه قدر موثر و تاثیرگذار هست در پیوند گذشته و امروز بچه‌ها و آشنا شدن آن‌ها با هویت و ریشه‌های خودشان.
 
قصه ضحاک اولین قصه از شاهنامه است. این ترتیب روایت بر چه اساسی چبده شده است؟ در واقع مفهومی که به بچه‌ها و یا مخاطب انتقال می‌دهد چیست؟
قصه ضحاک مفاهیم بسیار متنوع و پیچیده‌ای را در خودش دارد. مفاهیمی که به نوعی می‌شود گفت نامیرا هستند. یعنی با گذشت زمان، آن اهمیت خودشان را از دست نمی‌دهند. و به نوعی هیچ تاریخ مصرفی ندارند. از گذشتهِ گذشته تا امروز و آینده همچنان مسائل مهم بشر هستند. یکی از مهم‌ترین آن‌ها مثلا تاکید بر مفهوم قدرت هست که در داستان ضحاک از جنبه‌های مختلف بیان می‌شود جایی که قدرت بین ضحاک و پدرش هست که ضحاک پدرش را می‌کشد و جایی که این قدرت بین ضحاک و ابلیس مطرح می‌شود جایی که ابلیس، بر شانه‌های ضحاک بوسه می‌زند و از جای آن‌ها دو تا مار می‌روید. آن جا هست که ضحاک انگار برده‌ قدرت می‌شود و قدرت او را به دنبال خودش می‌کشد . از طرف دیگر این قدرت میان کاوه و ضحاک مطرح می‌شود که کاوه که چند پاره‌ای را به درفش می‌زند و به جنگ ضحاک می‌رود. اینجا تاکید بر قدرت می‌شود و مردم وقتی یک قدرت دیکتاتوری روبه‌روی مردم قرار می‌گیرد. از طرف دیگر وقتی فریدون وارد صحنه می‌شود یک شکل دیگری از قدرت جلوه می‌کند. حتا ارمایل و کرمایل که آشپزهای دربار ضحاک هستند و هر روز باید مغز جوان‌هایی رو خورشت  مارهای ضحاک کنند، از هوش خود استفاده می‌کنند و به جنگ قدرت می‌روند. از این جا می‌بینیم که این چرخه چه قدر بر روی آن کار شده و پله پله فردوسی شکل‌های مختلف قدرت را در این داستان به چالش می‌کشد و نشان می‌دهد که چطوری انسان همیشه با مفهوم قدرت‌طلبی مساله داشته و حتا امروزه روز هم می‌بینیم که این مساله در میان جوامع مختلف بشری بسیار پررنگ هست. از این لحاظ این داستان همچنان ماندگار هست و می‌توان‌بر اساس آن بازآفرینی‌ها و اقتباس‌های مختلفی رو انجام و به شکل‌های مختلفی این مفهوم را ارائه داد.




داستان‌های شاهنامه هر کدام علاوه بر وجه سرگرم‌کننده بودن برای کودکان و نوجوانان مسیری را به بچه‌ها نشان می‌دهند، این مسیر در داستان ضحاک بنده ابلیس به چه شکل برای کودک و نوجوان مشخص شده است؟
زیبایی داستان ضحاک برای من اینست که یک مسیر مستقیمی را طی نمی‌کند و یک نقطه مشخصی را در پایان‌بندی به مخاطب خود نشان نمی‌دهد که همه همان نتیجه‌گیری را از داستان داشته باشند.
مثل هزارتویی که فردوسی به مخاطبش اجازه می‌دهد که درون آن حرکت کند و با حرکت در این هزارتو به جاهای مختلف داستان سرک بکشد و بنابراین مخاطبان نی‌توانند تجربه‌های متعددی و نتیجه‌گیری‌های متفاوتی داشته باشند. مثلا وقتی که ابلیس در مقابل ضحاک قرار می‌گیرد و بر شانه‌های او بوسه می‌زند وارد یک مسیری می‌شود که برای ما هم با تعلیق همراه است و هم با دلهره‌. در عین حال می‌بینیم که ضحاک دیگر خودش نیست و وقتی فریفته قدرت می‌شود به مسیری کشیده می‌شود که هر مرحله‌اش شناخت متفاوتی را از شخصیت انسان برای مخاطبش می‌تواند به همراه داشته باشد و این یکی از پیچیدگی‌ها و وجه متمایز این داستان ضحاک می‌تواند باشد.
 
مفهوم خیر و شر و نبرد میان نیکی و بدی، همواره از جذابیت‌های دنیای کودک و نوجوان است. این تضاد و تقابل در داستان ضحاک بنده ابلیس چطور روایت شده است؟
خوب مثل همه آثار حماسی بزرگ دنیا من فکر می‌کنم در شاهنامه هم مفهوم خیر و شر خیلی پررنگ هست. و یکی از جاذبه‌های پررنگ داستان و دلهره و تعلیق در اثر این تقابل خیر و شر آفریده می‌شود و در داستان ضحاک هم همینطور هست. که در جای جای داستان این رنگ خودش را عوض می‌کند و تغییر شکل می‌دهد. این خیر و شری که مبان ضحاک و پدرش مرداک هست و بعد میان خودش و ابلیس و یا بین ارمایل و کرمایل با ضحاک، بعد بین کاوه و ضحاک، فریدون و ضحاک، این مفهوم خیر و شر یک مفهوم یک سویه نیست. بلکه شکل‌های مختلفی در داستان ضحاک  پیدا می‌کند و مدام تغییر چهره می‌دهد. بنابراین فکر کنم که باعث می‌شود که این تعلیق همچنان حفظ شود و تا پایان داستان ادامه پیدا کند که از جذابیت‌های بسیار زیبای داستانی ضحاک هست.
 
از نگاه شما به عنوان نویسنده‌ای که باز آفرینی‌های بسیاری انجام داده‌اید، شخصیت فردوسی به عنوان الگویی برای کودکان و نوجوانان تا چه اندازه باور پذیر است؟ 
در بازآفرینی‌ای که من از داستان ضحاک داشتم، این داستان را از نگاه هفت راوی روایت کردم، به نوعی خواستم که مفهوم قدرت را از نگاه این هفت راوی ببینم و این تعلیق و دلهره را که در عین حال که در داستان حفظ می‌کنم هم به مخاطب نشان بدهم و بگویم که می‌شود از منظرهای مختلف به قدرت نگاه کرد و این‌که خودشان ببیند که در این جایگاه کجا قرار می‌گیرند. شاید بشود با این نگاه همه چیز را سیاه و سفید ندید و از جنبه‌های مختلف وارد ذهن شخصیت‌ها شد و به نوعی این مخاطب مشاهده‌گر حرف‌های همه این راوی‌ها را گوش می‌کند و در آخر که با خود ضحاک روبه‌رو می‌شود که می‌خواهد داستانش را آن‌طوری که او دیده از مخاطب می‌خواهد ببیند، به نوعی به فکر فرو برود که داستان در ذهنش ادامه پیدا کند.
و من فکر می‌کنم که داستان‌های فردوسی از این جهت این قابلیت را دارند که مخاطب با آن‌ها به عنوان یک داستان قدیمی که حالا تمام شده، برخورد نکند بلکه ارتباطی فعال با داستان‌ها برقرار کند و از این جهت می‌تواند بر بروی بچه‌ها تاثیر بگذارد؛ به عنوان شخصیت‌هایی که به دنبال هویت خودشان هستند و الگو پذیر هستند و وارد زندگی آن‌ها بشود و در قدم‌هایی که برمی‌دارند و زندگی امروزشان و آینده آن‌ها نقش داشته باشد. از این جهت می‌شود فردوسی به عنوان الگویی برای بچه‌ها در ادبیات امروز ما مطرح شود که گذشته را به امروز آن‌ها پیوند دهد.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها