جعفری آشنایی خود با بهرامی را در کتاب «در جستوجوی صبح» چنین روایت و او را چنین توصیف میکند: «با آقای محمد بهرامی در اوایل کارم هنگامی که با روزنامه اطلاعات و آقای زانیچخواه همکاری میکرد و مینیاتورهایی میکشید و در اطلاعات ماهانه چاپ میشد، آشنا شده بودم. او پس از مدتی در یکی از پاساژهای لالهزار به همت خود آتلیه پارس را افتتاح کرد که با دو سه نفر از هنرجویان دانشکده هنرهای زیبا کار میکرد و من اغلب نقاشیهای پشت جلد و متن اکثر کتابهای خود را به او سفارش میدادم. پس از چند سال هم یک گراورسازی به همان نام در خیابان شاهآباد قدیم تاسیس کرد. از آن تاریخ ساخت گراورها و کلیشههای کتابهای امیرکبیر تمام به وسیله او انجام میگرفت؛ تا زمانی که چاپ افست در چاپخانهها متداول شد. محمد بهرامی قامتی متوسط دارد، با صورتی گندمگون و استخوانی و لبخندی مهربان، خوشبرخورد و خوشقیافه است، و خیلی هم مؤدب و مردمدار. در آن ایام ورزشدوست بود و روحیهای شاد داشت. کتابخوان و اهل مطالعه بود و هر کتابی را که میخواست برای آن تصویری بکشد و یا طرحی برای روی جلد آن فراهم کند، تا آنجا که میتوانست مطالعه میکرد. چهرهاش گیرا بود، خوشبیان و شیکپوش و باسلیقه و زحمتکش. در انتخاب همکارانش هم دقیق و نکتهسنج بود. همیشه یکی از مشوقان من بود و با هم صمیمی بودیم تا حدی که روابطمان خانوادگی شد. در آن زمان بهرامی در کارگاهش با هنرمندان معروفی مانند مرتضی ممیز، آیدین آغداشلو، علیاصغر معصومی، محمد احصایی، بیوک احمری و محمد تجویدی همکاری میکرد که هر یک از آنها از ناموران هنر نقاشی و گرافیک هستند و در هنر خود مقام والایی دارند. بهرامی زبان هنرمندان را میدانست، هنرمندان ما در نقاشی هرکدام دارای صفات مشخصی هستند، اغلب به کار خود تعصب دارند، کمتر زیر بار نظر کسی میروند، رقابتهای خاص خود را دارند، زودرنج و حساسند، بدقولند؛ و این آقای بهرامی با شگرد خاص خودش با این هنرمندان کار میکرد و همه از او راضی بودند.»
پیش از تاسیس دانشکدهها و تشکیل رشته گرافیک، طراحان آن روزگار با برپایی آتلیههای خصوصی کوچک و بزرگ، پایههای طراحیِ گرافیک معاصر ایران را شکل دادند. آتلیه آرک (بهرامی) از نخستین آتلیههای مدرن طراحیِ گرافیک در ایران بود که سال ۱۳۲۵ در خیابان لالهزار تاسیس شد. مرتضی ممیز در آخرین گفتوگوی منتشرشدهاش میگوید: «من از سال ۱۳۳۵ در آتلیه آقای بهرامی و زیر دست ایشان شروع کردم به کار گرافیک کردن و یاد گرفتن آن.» آیدین آغداشلو نیز در یادداشتی درباره محمد بهرامی مینویسد: «آتلیه بهرامی مکتبی بود که همراهی و همکاری هنرمندان رشتههای مختلف گرافیک آن روزگار را ممکن و مقدور میکرد. من بخت این را داشتم که سلیقه تصویرگریام را با تماشای نمونههایی از کار او در دهه ۱۳۳۰ بنیان کنم.»
جعفری و بهرامی بهخوبی روحیات و ساختار فکری هم را میشناختد و با این پشتوانه بود که وارد راه پر فراز و فرودِ خلق این شاهنامه شدند. جعفری در دهه ۱۳۳۰ متوجه یک نسخه خطی از شاهنامه به خط روانشاد داوری شده بود. این نسخه در شیراز و نزد مرحوم نورانی وصال نگهداری میشد. جعفری به اتفاق جواد شریفی و محمد بهرامی و اسماعیل شاهرودی برای دیدن این نسخه و کسب رضایت آقای وصال برای چاپ آن، سفری را راهی شیراز شدند. جعفری مینویسد: «خط آن بسیار زیبا بود و جای تردید نمیگذاشت؛ ولی اغلاط املایی داشت. این شاهنامه را استاد داوری پسر وصال شیرازی جد دکتر نورانی وصال برای ناصرالدينشاه کتابت کرده و آقالطفعلی جد آقای دکتر لطفعلی صورتگر هم چند تصویر برای آن نقاشی کرده بود و این تصاویر در این شاهنامه آخرین نمونه مصورسازی کتاب در آن زمان است. آقای وصال هم راضی نبود که در کتاب تغییراتی داده شود و حق هم داشت، وانگهی، خودم هم میخواستم یک کتاب شاهنامه تازه و نو به وجود بیاورم. در هر صورت بدون نتیجه و با تشکر از مهر و محبت دکتر نورانی به تهران بازگشتیم.» نسخه مذکور بعدها به موزه رضا عباسی منتقل شد. این چند نفر حتی در راه بازگشت به تهران نیز دست از تلاش نکشیده و به پیشنهاد بهرامی راهی اصفهان شدند تا به دیدن «مصورالملكی» نقاش مشهور دوران بروند تا کارهای او از شاهنامه را ببینند که این دیدار نیز برای جعفری بیحاصل بود.
جعفری در سال ۱۳۳۸ اندیشه و ایدههایش را بیشتر با محمد بهرامی درمیان میگذارد. وی در همان کتاب میگوید: «بهرامی وقتی متن خوشنویسیشده را دید و با آنهمه زیبایی و ظرافت روبهرو شد، با لحنی تحسینآمیز گفت: دوست عزیز! این کاری را که انجام میدهی، دستکم نگیر، حیف است این کتاب را با این قطع چاپ کنی. شاهنامه را باید به قطع رحلی و در یک مجلد چاپ کرد. من مدتها به این فکر بودم که تابلوهایی از شاهنامه نقاشی کنم، طرحش را هم آماده کردهام، اما همهاش فکر میکردم اگر بخواهم کاری را که کردهام در یک شاهنامه معمولی چاپ کنم حیف است، ارزش کارم را پایین میآورد. حالا که تو این همت را کردهای و تا اینجا آمدهای، من هم احساس میکنم سر ذوق آمدهام. صبر کن اولین تابلویی که طرحش را هم کشیدهام تمام کنم، اگر پسندیدی، با کمال میل این کار را برایت انجام میدهم. اما کار نقاشیهای سیاه قلم میافتد به دوش همکاران.»
نام اثر: پرتره فردوسی
تکنیک: آبرنگ و گواش
سبک: پرترهسازی
تاریخ اثر: ۱۳۵۰/۲/۵
اندازه اثر:۵۰*۴۰
بهرامی در تلاش بود تا با تجربه و نگاه هنری خود شاهنامه متفاوتی را خلق کند و بسیار تحقیق کرد. قبل از این نمونه شاهنامه طهماسبی و شاهنامه بایسنقری مصور شده بود؛ اما بهرامی سعی در ساخت شاهنامهای مجلل، زیبا، باشکوه و متفاوت داشت. در این راه قبل از هرچیز مطالعه داستانهای شاهنامه را از سر گرفت. او از بسیاری از موزههای جهان بازدید کرد و تا جای ممکن کتابهایی را که درباره هنرمندان بزرگ نقاشی و هنرهای دکوراتیو ایران در سراسر جهان به طبع رسیده بود، گردآوری کرد و تاریخ و سیر تکامل هنرهای ملی را مورد بررسی و مطالعه عمیق قرار داد. برای یافتن شکل تقریبی لباسها، اسلحهها، زیورآلات، وسایل و لوازم زندگی و شخصیتهای کتاب شاهنامه، بسیاری از آثار هنری ایران را از قبیل نقوش دکوراتیو روی سفالهای ماقبل تاریخ، شاهکارهای لرستان و آثار هنری پارتها و ساسانیان و همچنین شاهکارهای هنری دوران بعد از اسلام را به دقت بررسی و مطالعه کرد. او در جستوجوی نسخ خطی و مصور و در جستوجوی هر آنچه در زمینه هنرهای ملی ایران بود، سفرهای متعددی به اصفهان و شیراز انجام داد و در پایان ساعتها با هنرمندان اصیل رشتههای مینیاتور، تذهیب و تشعیر به مشورت و تبادل نظر پرداخت. سرانجام از هنر «مینیاتور» تکنیک ساختوساز و فرمهای بینظیر سمبلیک آن را گرفت و با شیوههای کار خود که به نوعی به سورئالیسم گرایش دارد درآمیخت و نتیجه آن نقاشیها و تشعیرها و تزئیناتی است که در شاهنامه خودنمایی میکند. انجام تمامی نقاشیها ۱۲ سال به طول انجامید.
محمد بهرامی ۳ تصویر را به شکل اختصاصی در اختیار این نوشته گذاشته است. نبرد ایران و روم، پرتره فردوسی و سیمرغ و زال. در اثر نبرد ایران و روم، ایرانیان دارای ارابههای جنگی بوده و به فنون و ابزارآلات جنگ اگاهتر بودهاند و مجهز به وسایلی نظیر تیر و کمان، حال آنکه در در اشعار فردوسی سپاه روم فاقد ارابه جنگی و ابزار جنگی بوده و آنها خنجر و نیزه داشتهاند. تزئینات روی ارابه از گلهای هفتپر و دوازدهپر تخت جمشید الهام گرفته شده، بدان معنا که هفت روز هفته و دوازده ماه سال آماده دفاع از وطن بودهاند. تمام چهرهها و آناتومی و حالات سربازان در حال نبرد کاملا با هم هماهنگ و یکسان است.
سپاهی گذشت از مداین به دشت که دریای سبز اندرو خیره گشت
خروش سواران و گرد سپاه ابا دود و آتش بر آمد به ماه
به هر سو ز رومی تلی کشته بود وگر خسته از جنگ برگشته بود
نام اثر: نبرد ایران و روم
تکنیک: آبرنگ و گواش - طلا
تاریخ اثر: ۱۳۴۹/۸/۲۷
سبک: مینیاتور شیوه بهرامي
اندازه اثر : ۵۵*۴۵
نام اثر: سیمرغ و زال
تکنیک: آبرنگ و گواش
سبک: مینیاتور شیوه بهرامی
تاریخ اثر: ۱۳۴۲
اندازه اثر: ۶۰*۵۰
در آن روزهایی که جعفری همه توان خود را با همراهی این هنرمندان برای بهپایانرساندن این شاهنامه بهکار گرفته بود، ناگهان مطلع شد که دربار قصد دارد شاهنامهی معروف به بایسنقری را که در کتابخانهی سلطنتی موجود بود برای جشنهای شاهنشاهی سال ۱۳۵۰ منتشر کند. از این رو بود که این دو شاهنامه در یک زمان، از منظرهای مختلف در مقابله با یکدیگر قرار گرفتند. جعفری در ادامه خاطراتش در این باره میگوید: «شاهنامه بایسنقری اثر نفیسی بود و چاپ آن کاری مهم و ارزشمند در صنعت چاپ و نشر ایران به شمار میآمد؛ اما هرچه بود، کار تازهای نبود و صرف اینهمه وقت و زحمت و سرمایه چیزی بر آن نمیافزود. درحالی که شاهنامه امیرکبیر چیز دیگری بود: ما، با همکاری هنرمندان عصر خودمان، یک نمونه نو و نفیس از شاهنامه به وجود آورده بودیم، فارغ از خطاها و لغزشهای گذشته، و به هر حال کار ما با آنها فرق داشت و فارغ از هرگونه تنگنظری با دلگرمی کارمان را دنبال میکردیم.» سرانجام با ورود «همایون صنعتیزاده» به داستان قرار شد هردوی این نسخهها، در چاپخانه افست چاپ شود. افست برای چاپ دو شاهنامه بایسنقری و امیرکبیر یک متخصص چاپ به نام «اشنایدر» را از آلمان استخدام کرده بود. جعفری میخواست تابلوهای رنگی و تذهیبها و سرفصلها را مستقلا و خارج از متن شاهنامه چاپ کند؛ اما بهرامی که سرپرستی چاپ و فیلمبرداری را تعهد کرده بود، پیشنهاد کرد کاغذ همه کتاب همان کاغذی باشد که شاهنامه بایسنقری روی آن چاپ میشد و تابلوهای نقاشی هم جزو متن کتاب چاپ شود. برای این منظور از کارخانه زاندرس آلمان کاغذ خریداری شد. چاپ شاهنامه امیرکبیر با سفر بهرامی به آمریکا همزمان شد. اشنایدر زمینهی تمام صفحههای شاهنامه را یکجا چاپ کرد و برای صفحههایی که تابلوهای نقاشی شاهنامه در آنها مونتاژ شده بود زمینهای چاپ نکرد. زمانی که بهرامی از سفر بازگشت و تابلوهای چاپ شده را دید سخت ناراحت شد و بين او و اشنایدر، در مورد کیفیت چاپ تابلوها و رنگ زمینهی کتاب اختلاف شدیدی ایجاد شد. جعفری مینویسد که بهرامی مدعی بوده که تابلوهای چاپ شده با اصل مطابقت ندارد و رنگ زمینهی کتاب مورد نظر او نیست. این درحالی بود که پنجهزار نسخه از تمامی تابلوها و رنگ زمینهی همهی فرمها چاپ شده بود. او سرانجام تصمیم میگیرد تا تابلوهای چاپ شده را کنار بگذارد و آنها را دوباره چاپ کند. این دقیقا زمانی است که کار چاپ شاهنامهی دربار سرعت گرفته و جعفری سخت نگران است. بهرامی و معصومی و احصایی و اسلامیان تا نیمههای شب با تمام وجود کار میکردند تا انتشار شاهنامهی امیرکبیر از شاهنامه دربار عقب نماند و سر وقت منتشر شود.
شاهنامه امیرکبیر سرانجام و پس از تلاشهای ناموفق و موفق فراوان به چاپ رسید و برای فروشش نیز تلاشها شد. استقبال از این نسخه بیاندازه وسیع بود. برایش یک گزارش مخصوص تلویزیونی تهیه شد و آسوشیتدپرس، نیویورک تایمز و بسیاری دیگر از رسانههای مطرح جهان خبر انتشار این اثر نفیس را پوشش دادند. شاهنامه امیرکبیر در مجموعه آثار نفیس ایرانی در بریتیش میوزیوم لندن به چشم میخورد و سرانجام سازمان ملل در نیویورک نمایشگاهی از تابلوها و تذهیبها ترتیب داد و از محمد بهرامی تجلیل کرد. جعفری که ارزش این کار را بهتر از هرکسی میدانست، این کتاب ۷۳ کیلوگرمی را در جریان جشنواره طوس در سال ۱۳۵۵ به موزه فردوسی ارسال کرد تا اصل نوشته و کار از حوادث و تحولهای زمانه مصون بماند. او در خاطرهای جالب نقل میکند که: «سال ۱۳۶۵ بود... تصمیم گرفتم به زیارت حضرت امام رضا (ع) و فردوسی بزرگ و موزه او به طوس بروم. در بازدید از موزه، جمعی را دیدم که با چه اشتیاقی نسخهی اصل شاهنامه امیرکبیر را پشت ویترین تماشا میکردند. ولی نامی از اینکه چه کسی آن را به موزه اهدا کرده است نبود. بر بالای سطوری که مشخصات شاهنامه و اندازه و قطع صفحات و وزن آن را نوشته بودند، عنوان شاهنامه امیرکبیر بود. در آنجا به تماشا ایستاده بودم، خانوادهای به گرد ویترینی که نسخهی خطی شاهنامه در آن بود جمع شده بودند. وقتی کلمهی امیرکبیر را بالای شاهنامه دیدند، سرپرست خانواده با صدای بلند گفت: خدا رحمت کند مرحوم امیرکبیر را، چه زحمتی کشیده است!»
محمد بهرامی - عکس از بیتا شاکرین
منابع این گزارش:
- گفتوگوی نگارنده با محمد بهرامی
- در جستوجوی صبح / خاطرات عبدالرحیم جعفری / نشر نو / تهران / ۱۳۹۸
- حرف آخر / آیدین آغداشلو / نشر آبان / تهران / ۱۳۹۴
- غریزه گرافیکی / گفتوگو با مرتضی ممیز / امید قنبری / نشر آنا / تهران / ۱۳۸۵
نظر شما