چندا: اساطیر هند سرشار از داستانهای اسب، در نقشها، چهرهها و نمادهای مختلف است. با توجه به این که اسبها بومی هند نیستند و بر خلاف اروپا هیچ گاه از ویژگیهای روستاهای هندی نبودهاند، این موضوع بسیار جذاب است. آیا این واقعیت که اسبها بسیار گرانقیمت، نخبهگرا و خارج از دسترس برای مردم عادی هستند، میتواند در گسترش افسانههای اسب در طول تاریخ هند نقش داشته باشد؟
دونیگر: به نظر من این واقعیت که اسبها بخشی از زندگی واقعی اکثر مردم هند نبودند، رویکردی استورهای و کمتر واقعگرایانه در زمینه هنر را القا کرده و همچنین آنها را جادویی و پر از قدرتی بینظیر و به طور کلی خارقالعاده به تمام معنا به نظر میرساند. گاهی اوقات داستانهای مربوط به آنها غیرواقعی میشود، اما حتی داستانهای جادویی در نهایت نشاندهنده شرایط واقعی هستند: این ایده که اسبها از آسمان فرود میآیند تا حدی از این واقعیت الهام گرفته شده است که بسیاری از آنها از گذرگاههای شمال غربی هیمالیا وارد شدهاند؛ به اندازه کافی نزدیک به آسمان. و این ایده که آنها از اقیانوس بیرون آمدهاند نشاندهنده این حقیقتِ درست است که بسیاری از آنها از طریق دریا از خلیج فارس وارد شدهاند و داستانهای گسترده در مورد اسب نرهای عربی کشتهشکسته که از دریا برای بارور کردن مادیان بومی هند بیرون آمدهاند، تصویری کاملاً دقیق از استفاده از اسب نر عربی است که برای بهبود نژادهای بومی با کشتی وارد شده است.
چندا: در حالی که این یک ویژگی اساسی در متون ودایی و پورانی است، اسب به طور آشکاری در مهرهای هاراپان وجود ندارد. آیا این به ما این امکان را میدهد که در مورد عدم استفاده و یا عدم وجود اسب در تمدن سند، استنباطی داشته باشیم؟
دونیگر: عدم وجود اسب در مهرهای هاراپان و همچنین سایر شکلهای کاوششده در دره سند شواهد کاملی است که نشان میدهد در تمدن سند اسب وجود نداشته است و از آنجا که اسبها هرجا که میرفتند با گویندگان زبآنهای هند و اروپایی همراه بودند، این شواهد دیگری است که نشان میدهد تمدن دره سند هیچ ارتباطی با جهان وداها، که کاملاً هند و اروپایی است، نداشته است. البته احتمالاً، وبه احتمال زیاد، عناصر تمدن دره سند در سراسر هند پراکنده شدهاند و بر اشکال بعدی هندوگرایی، از جمله متون پورانی تاثیرگذار بودهاند، اما مطمئناً بر نوشتههای ودایی تأثیر نگذاشتهاند.
چندا: در آشواشستره، آگنیپورانا، یا قسمتهای مربوطه در اَرتهشاسترَه، رسالههایی باستانی در باره اسبها به زبان سانسکریت، زبان برهمین، پادشاهان و طبقات فرهیخته، نوشته شده. پس چهگونه دانش مندرج در این متون به مردم بیسوادی که به تعلیم و نگهداری اسب مشغول بودند، نفوذ کرد؟
دونیگر: اگر چه در واقع این حقیقت وجود دارد که فقط یک گروه بسیار کوچک نخبه از مردان میتوانستند زبان سانسکریت را در دوره باستان بخوانند، اما متون سانسکریت به روشهای مختلف در اختیار غیرسانکریتیها بود. اول از همه، مردانی که متون سانسکریت را مینوشتند دارای مادران و پرستاران و سایر مخاطبان غیرسانسکریتی بودند که چیزهایی را که آنها در متن میگذاشتند به آنها میگفتند. و از طرف دیگر، همه کسانی که به زبان سانسکریت صحبت میکردند، به زبان دیگری نیز صحبت میکردند و چیزهایی را که در زبان سانسکریت میآموختند به دوستان غیرسانسکریت خود میگفتند.
بنابراین، اطلاعات مربوط به اسبها در اشواشستره و دیگر متون مربوط به اسب، تا حدی از مکالمات با غیرسنسکریتیهایی بود که در اصطبل کار میکردند و از طرف دیگر به صورت شفاهی به آنها منتقل میشد. یک قسمت عالی در کاماسوتره در مورد این وجود دارد. به جمله آخر توجه کنید.
«در سراسر جهان، در همه موضوعات، فقط تعداد کمی از افراد متن را میدانند، اما این تمرین مربوط به همگان است. و یک متن، هرچند بسیار دور باشد، منبع نهایی تمرین است. مردم میگویند: دستور زبان یک علم است. با این حال، روحانیان مراسم قربانی، که دانشمند دستور زبان نیستند، میدانند چهگونه کلمات را در دعاهای قربانی ادا کنند. آنها میگویند: «نجوم یک علم است.» اما مردم عادی مراسم را در روزهایی انجام میدهند که آسمان خوشیمن است. و مردم میدانند که چهگونه اسب و فیلسواری کنند بدون این که متون مربوط به اسب و فیل را مطالعه کنند.»
چندا: وقتی از متون پورانیک به بوداگرایی روی میآوریم، یک استحاله در مورد روایتها، نقوش و نمادهای اسبسواری وجود دارد؛ برای نمونه در حکایات جاتاکا، یا توسن شاهزاده سیذارتا با توجه به کانتاکا در بوداچاریتا، یا همین طور زنان سراسب در ماهاوامسا؟
دونیگر: متون بودایی جنبههایی از اسبها را ارائه میدهند که با با متون پورانی هم همپوشانی دارد و هم اغلب متفاوت است. در بوداچاریتا، اسب بوداسف وقتی بوداسف او را ترک میکند میگرید. اسبها همچنین در متون مسلمانان درباره اسب کربلا میگریند، اما اغلب در متون پورانیک گریه نمیکنند. زنان اسبسر در ماهاوامسا و برخی از حکایات جاتاکا نیز برگرفته از متون پورانیک و کاویاهای سانسکریت شناخته میشوند، اما به نظر میرسد این ایده که آنها از نظر جنسی حریص هستند، مشارکت متون بودایی به فولکلور مشترک است.
چندا: چهگونه قرنها حکومت مسلمانان در هند، کمیت و کیفیت اسب را تغییر داد، به ویژه از طریق واردات؟ آیا این امر باعث توجه بیشتر هندیان به اسبهای بیگانه و توجه بیگانگان به اسبهای هندی شد؟
دونیگر: پادشاهان دهلی و مغولها هزاران هزار اسب عرب و ایرانی را به هند وارد کردند و بر نژادهایی که تبدیل به مرواری و کاتیاواری و دیگر نژادهای بومی هند شدند، تأثیر بسزایی گذاشتند. با این حال، فرمانروایان مسلمان عموماً اسبهای خالص عربی را برای سوارهنظام که استفاده اصلی اسب در آن روزگار بود ترجیح میدادند؛ اگرچه آنها برای برخی از نژادهای بومی برای کارهای دیگر ارزش زیادی قائل بودند، به ویژه برای اسبچههای کوچک و خوشبنیه که برای سواری و باربریهای سنگین در تپهماهورها بسیار بهتر بودند.
چندا: تاریخ راجستان با طایفههای جنگجو راجپوتها، و شجاعت و سوارکاری آنها، پیوندی ناگسستنی دارد. اما نژادهای بومی راجستان، مرواری و کاتیاوری کمتر شناخته شده هستند. چهگونه این موارد برجسته شدند و دلیل استفاده مداوم آنها در آیینها، به عنوان مثال - مراسم ازدواج در شمال هند - حتی امروزه چیست؟
دونیگر: راجپوتها سوارکاران بزرگی بودند و حماسههای راجپوت نشاندهنده تاثیر مثبت مسلمانان است که اغلب با آنها در درگیری رسمی بودند. بنابراین، ما در آن متون، داستانهای راجپوتها را می خوانیم که بهترین دوستان آنها مسلمان بودند و بر اسبهای عرب، به ویژه مادیان سوار میشدند. سنتهای قدیمی اسب ودایی و پورانیک همیشه اسبهای نر را ترجیح داشتند (برای آن همه مردانگی، باروری و نوسانات تهاجمی)، اما مسلمانان اغلب مادیان را (به دلیل هوش و حساسیت و وفاداری) ترجیح میدادند و در حماسههای راجپوت داستانهای زیادی از قهرمانان راجپوت وجود دارد که بر مادیان جادویی سوار میشدند.
در همین زمان، راجپوتها اغلب اسبهای بومی خود را با اسبهای نر و/یا مادیانهای عربی پرورش داده و بنابراین ما تاثیر عربی را بر نژادهایی مانند مرواری و کاتیاوری مشاهده میکنیم. این نژادها همچنان برای استفاده در مراسم ازدواج، بیشتر از نژاد اصیل یا اسبچههای کوچک بومی، محبوب هستند، زیرا زیبا، با اندازه مناسب (نه به اندازه اصیل بزرگ و نه مانند اسبچه کوچک)، مقاوم و به طور کلی برای سواران بیتجربه به اندازه کافی برای سواری گرفتن مطلوب هستند. و آنها مادیان را ترجیح میدادند، به همان دلایلی که راجپوتها آنها را ترجیح دادند.
چندا: شما در مورد یک دستگاه طبقاتی سوارکاری در کتاب خود نوشتهاید. چهگونه این امر توسعه یافت و چهگونه با گذشت زمان، از روزهای اولیه، به راج بریتانیا و زمان حال ما، بیشتر تغییر کرد؟
دونیگر: متون سانسکریت اسبها را به کاست و طبقه تقسیم کردند، همان طور که مردم را تقسیم کردند، و هم در مورد اسبها و هم در مورد مردم بر اهمیت دانستن آن چه در مردم کولا، خط خانوادگی، و در اسبها نژاد نامیده میشود، تاکید کردند. بریتانیاییها این دستگاه را با مفهوم نژاد اصیل تقویت کردند که دوباره بر نسب خانوادگی تأکید میکرد، و در این مورد، از قضا، نژاد اصیل از سه اسب دانسته میشد که انگلیسیها از مستعمرات خود در انگلستان در منطقهای که آنها خاور مینامیدند، آورده بودند: ترک بایرلی، گودولفین عربی و دارلی عربی.
اما این تاکید بر زاد و رود، ایدههای نژادپرستانه در مورد انسانها را افزایش داد؛ این اعتقاد که مهمترین چیزی که شما باید در مورد یک شخص بدانید والدین اوست، و این نگرش خود رویکرد نژادپرستانه بریتانیا نسبت به مردم بومی هند را تشدید کرد. در روزگار ما فکر نژادکشی انتخابی از اسبها بیشتر به مسائل اخلاقی و سیاسی برمیگردد تا انتخاب اسبهای مرواری بر اساس استانداردهای برتری بریتانیایی و البته نه هندی. و خلاصه که اسبها در مرکز بسیاری از مسایل عمیق و اغلب دردسرساز در تاریخ هند قرار دارند.
Winged Stallions and Wicked Mares: Horses in Indian Myth and History. by Wendy Doniger. Publisher: University of Virginia Press, US. 2021
Winged Stallions and Wicked Mares: Horses in Indian Myth and History. by Wendy Doniger. Publisher: Speaking Tiger, India. 2021.
منبع: نشریهی هندی طومار (scroll)
15 آگوست 2021
نظر شما