دیکتاتورها به شکل عجیبی به هم شبیهاند. ذهن پیشوایان مردم نگون بخت، به یک گونه فکر می کند و اسیر توهماتی از یک نوع است. پیشوا به کیش شخصیت خود زنده است.
در این کتاب هشت دیکتاتور(موسولینی، هیتلر، استالین، مائو، کیم ایل سونگ، فرانسوا دووالیه، چائوشسکو و منگیستو هایله ماریام» با شخصیتهای بسیار متفاوت مورد بررسی قرار میگیرند. نویسنده با زبانی ساده و روایی و نگاهی تاریخی و با تمرکز بر ویژگیهای روانی و شخصیتی این شخصیتها مسیر زمامداریشان را برای خواننده بازگو میکند. روایتی که با تمام تفاوتها، شباهتهایی که میان این اشخاص وجود دارد را نیز برای خوانندگان روشن میسازد. همانطور که مولف اثر در پیشگفتار کتاب نیز به بخشی از این تشابه اشاره میکند و مینویسد: «وجه تشابه آنان همه البته این است که تمامی تصمیمات مهمی که به ترویج وجهه شخصی آنان منجر میشود، توسط خودشان گرفته میشود. در این میان البته بعضی بیش از بقیه در این روند دخالت دارند. مثلا موسیلینی در یک سر طیف تقریبا نیمی از زمانش را صرف تصویرسازی از خود به عنوان حاکم همه چیز دان، قادر مطلق و بی جانشین ایتالیا میکرد و به این منظور زمام اداره چند وزارتخانه را شخصا در دست گرفته بود. استالین دائما در فکر هرس کردن شاخ و برگ درخت کیش شخصیت خود بود و آنچه را تمجید بیش از حد میانگاشت تنها به این دلیل کنار میگذاشت که چند سال بعد زمانی که حس کند موعودش رسیده آن را به مرکز توجهات بیاورد. چائوشسکو با وسواس خاصی شخصیت خود را تبلیغ میکرد. هیتلر هم در سالهای اولیه رسیدن به قدرت از تمامی جزییات روند انگارهسازی از خود مطلع بود هر چند در سالهای بعد اگر رویه او را با دیگر دیکتاتورها مقایسه کنیم میبینیم که این کار را بیش از حد معمول به دیگران تفویض کرده بود همگی آنها از تمام منابع در اختیار دولتشان برای ترویج کیش شخصیت خود استفاده میکردند چرا که آنها خود دولت بودند.»
اما چرا کیش شخصیت در شناخت دیکتاتورها لازم مینماید و اهمیت آن در چیست؟ «دیکاتر» این اهمیت را این طور توضیح میدهد:«هدف کیش شخصیت متقاعد یا اقناع کردن نبود بلکه گیج کردن بود و اینکه درک متعارف را نابود کند، زمینه اطاعت مطلق را فراهم سازد، افراد را به انزوا بکشاند و شخصیت آنان را خرد کند. مردم ناگزیر از خود سانسوری بودند و به نوبه خود دیگران را میپاییدند. آنان خواه ناخواه کسانی را که نمیتوانستند در حرفه تبعیت صادق باشند نکوهش میکردند اما زیر ظاهر متحدالشکل همهگیر، طیف گستردهای از نظرات وجود داشت: از آنان که خالصانه رهبر خود را تجلی آرمانها میدانستند تا معتقدین به شیوه و مرام و او، فرصت طلبان کاسهلیس، بی تفاوتها، بیانگیزهها و مخالفین سرسخت.»
با خواندن مسیر زندگی این هشت دیکتاتور همانطور که نویسنده هم اشاره میکند درمییابیم دیکتاتورها نه تنها به مردم خود که به خودشان هم دورغ میگفتند. شماری از آنان در جهان شخصیشان غرق شده و متقاعد شده بودند که نابغهاند و تعدادی دیگر بی اعتمادی بیمارگونه به ملازمان و اطرافیانشان داشتند و در نتیجه بدون مشورت تصمیماتی میگرفتند که سرنوشت گاه میلیونها نفر را تحت تاثیر قرار میداد و عده معدودی چون هیتلر نیز بر اثر ضربه محکم واقعیت گیج میشدند اما بسیاری از آنها تا پایان بر رویه خود باقی میماندند. استالین و مائو عاقبت به مرگ طبیعی مردند و تا چند دهه ستایش از آنان ادامه یافت. دووالیه اوضاع را به شکلی مدیریت کرد که قدرت به پسرش منتقل شد و در نهایت اغراق آمیزترین کیش شخصیتی که تا به حال دیده شده در کره شمالی است که در آن حکومت کیم به نسل سوم رسیده است. در نهایت کتاب نتیجه میگیرد دیکتاتورهایی که توانستند برای مدت طولانی دوام آورند عمدتا بر دو ابزار اعمال قدرت تیکه داشتند: یکی کیش شخصیت و دومی ایجاد رعب و وحشت.
کتاب «ذهن پیشوا؛ کیش شخصیت دیکتاتورهای در قرن بیستم» نوشته فرانک دیکاتر با ترجمه مهرداد ملایی در 328 صفحه، شمارگان 1000 نسخه و قیمت 69 هزار تومان توسط انتشارات حکمت شادان در اختیار علاقهمندان قرار گرفته است.
نظر شما