سه‌شنبه ۹ شهریور ۱۴۰۰ - ۰۸:۵۶
داگلاس در این کتاب جایگاهی برای عاملیت در نظر نمی‌گیرد/ نگاه متفاوت به مطالعات بدن

لیلا اردبیلی می‌گوید: نقدهای وارده به کار مری داگلاس مربوط به موضع ساختگرای اوست. او قدرت‌ها و خطرها را به ساختارهای اجتماعی نسبت می‌دهد و دست کم در این اثر خود تقریباً جایگاهی برای عاملیت در نظر نمی‌گیرد و او را مقهور ساختارها می‌داند. او معتقد است که بدون ساختارها و فرایندهای دخیل در برقرار نظم نمی‌توان چیزی را تبیین کرد.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) کتاب «پاکی و خطر: تحلیل ناپاکی و تابو» نوشته انسان‌شناس شهیر بریتانیایی مری داگلاس با ترجمه لیلا اردبیلی در ۲۵۵ صفحه از سوی نشر لوگوس منتشر شده است. انسان‌شناس برجسته، مری داگلاس، در این کتاب یکی از توانایی‌های شناختی انسان به نام مقوله‌بندی را در قالب تفسیری نمادین از قواعد پاکی و ناپاکی در فرهنگ‌های مختلف بررسی کرده است و با آوردن نمونه‌های مختلف از میدان‌های تحقیقاتی مردم‌شناختی به‌خوبی نشان داده است که نه‌تنها جامعه و فرهنگ بر آنچه وارد ذهن ما می‌شود تأثیر می‌گذارند، بلکه شیوه‌ای که جهان در ذهن ما سازمان می‌یابد و مرزبندی می‌شود نیز متأثر از جامعه‌ و فرهنگی است که در آن زندگی می‌کنیم. به عبارت دیگر، اقدام ما در برقراری نظم در جهان، در واقع کنشی اجتماعی است که ما نه در مقام فرد یا انسان، بلکه به‌مثابه موجوداتی اجتماعی دست به آن می‌زنیم. داگلاس در این کتاب به ما می‌گوید چگونه تخطی از مرزهای پاکی و نظم اجتماعی که در شبکه‌ای از معناها و الگوهای فرهنگی شکل می‌گیرند می‌تواند فرد را از نظر اجتماعی و روانی در معرض خطر ناپاکی و آشفتگی قرار دهد. رویکرد نویسنده در این کتاب می‌تواند ما را به فهمی از قواعد پاکی برساند که بر حیات عرفی و مذهبی تمام جوامع قابلِ‌‌ اعمال است. برای آشنایی بیشتر این اثر گفت‌وگویی با لیلا اردبیلی انسان شناس و مترجم کتاب داشته‌ایم که مشروح آن را می‌خوانید:

این کتاب یکی از متون کلاسیک انسان شناسی محسوب می‌شود که شما دست به ترجمه آن زدید. در ابتدا درباره موضوع اصلی کتاب توضیح دهید؟
کتاب «پاکی و خطر: تحلیل ناپاکی و تابو » که در سال 1966 توسط انسان‌شناس فرهنگی، مری داگلاس نوشته شد جزء یکی از مهمترین آثار داگلاس و یکی از متون کلاسیک انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی به شمار می‌رود. داگلاس در این کتاب به دنبال بررسی مفاهیم متناظر با پاکی و ناپاکی در بافت‌های فرهنگی مختلف است تا نشان دهد که چه تفاوت‌هایی میان میدان مفهومی این اصطلاحات و احساسات و باورهای ملازم با آنها وجود دارد. به این ترتیب داگلاس با بررسی مناسک، مذاهب و سبک زندگی‌های مختلف در میان اقوام و مردمان مختلف برداشت غرب از ناپاکی را به چالش کشیده و نشان می‌دهد که چگونه برای فهم مفاهیم ناگزیریم تا بافت و تاریخ اجتماعی و فرهنگی را در نظر بگیرد. در واقع داگلاس معتقد است که پدیده‌ها، اشیا و افراد بطور کلی پاک یا ناپاک نیستند، بلکه ناپاکی آنها به موقعیت‌شان درون نظامی از معانی و نمادها بستگی دارد.

داگلاس معتقد است که پدیده‌ها، اشیا و افراد بطور کلی پاک یا ناپاک نیستند، بلکه ناپاکی آنها به موقعیت‌شان درون نظامی از معانی و نمادها بستگی دارد. در همین راستا، یکی از مباحثی ارزنده‌ای که داگلاس در این کتاب مطرح می‌کند معرفی بدن به منزله نمادی اجتماعی و دینی است. درباره مطالعات بدن و بررسی آن به عنوان یک امر نمادین آثار دیگری هم منتشر شده نقطه تمایز نظر داگلاس در مطالعات بدن در این باره کجاست؟
شاید بتوان رویکرد ساختگرایانه و کارکردگرایانه مری داگلاس در این کتاب را یکی از نقاط تمایز این اثر با آثار جدیدتر در حوزه مطالعات بدن و تنانگی در نظر گرفت. برای مثال کتاب‌هایی که امروزه در حوزه انسان‌شناسی شناختی یا نشانه‌شناسی فرهنگی درباره بدنمندی و نقش بدن در شکل‌گیری مفاهیم نوشته شده است هرچند تلقی نمادین از بدن دارند اما مانند داگلاس معتقد به جدایی ذهن و عین یا تمایز قاطع میان طبیعت و فرهنگ از هم نیستند بلکه این دو را در امتداد هم می‌بینند، یا برخلاف نگاه ساختگرایانه داگلاس وزن بیشتری به عاملیت می‌دهند و منطق دیالکتیک عامیلت و ساختار را در بررسی‌ها خود لحاظ می‌کنند. اما آنچه اهمیت دارد این است که تاجایی که من در رشته انسان‌شناسی و نشانه‌شناسی اطلاع دارم اکثر آثار نوشته شده درباره بدن‌ به مثابه امری نمادین اتخاذ موضعی دربرابر کتاب پاکی و خطر داشته‌اند که این امر خود نشان‌دهنده اهمیت این کتاب کلاسیک در حوزه بدن و تنانگی است. 


درباره نگاه داگلاس نسبت به مطالعات بدن بیشتر شرح دهید؟
از نظر داگلاس بدن انسان مدلی است که می‌تواند برای هرنظام محدودی به کارگرفته شود. او در جایی از کتاب می‌نویسد «احتمالا ما قادر نخواهیم بود مناسکی که مربوط به نجاست‌ها، مدفوع، شیر انسان، بزاق و.. است را تفسیر کنیم، مگر آنکه بدن را نمادی از جامعه در نظر بگیریم و بازسازی قدرت‌هایی که به ساختار اجتماعی نسبت داده می‌شود را در مقیاسی کوچک در بدن انسان به نظاره بنشینیم». در واقع نویسنده کتاب با طرح این بحث سعی دارد تا نشان دهد چگونه در پیش‌پا افتاده‌ترین فعالیت‌های بدنی و تجربیات مشترک انسانی مانند تغذیه و عمل دفع می‌توان شاهد ساختارهای نمادین در فرهنگ و جامعه بود. به این ترتیب، برخلاف عنوان فریبنده کتاب در این اثر به هیچ وجه مسئله بهداشت مطرح نیست بلکه موضوع اصلی وضعیت نمادینی است که در آن بدن به منزله نظامی نمادین نسبت خود را با دنیای بیرون برقرار کرده و از این طریق در شبکه مفاهیم فرهنگی نظم ایجاد می‌کند. داگلاس در این کتاب با کمک نمونه‌های مختلفی که از فرهنگ‌های ابتدایی و مدرن آورده است نشان می‌دهد که چگونه تلقی مردمان از بدن‌شان، که در فرهنگ‌های مختلف متفاوت از هم هستند، بر شناخت آنها از جهان اطرافشان تاثیر می‌گذارد و حتی بر احساساتی مانند انزجار، ترس، کثیفی و تمیزی و حتی تعریف دیگری تاثیر می‌گذارد؛ آنچه که به طور ضمنی سنت دکارتی جداسازی بدن از ذهن را به چالش می‌کشد و خطای دکارت را پررنگ‌تر می‌کند. 

به این ترتیب تاکید تلویحی داگلاس به دیالکیتک میان عین و ذهن، باعث شده است که بتوانیم این اثر کلاسیک را در عصر علوم شناختی و از دریچه دستاوردهای این پارادایم فکری مورد خوانش مجدد قرار دهیم و آن را نه صرفاً به عنوان یک کتاب کلاسیک انسان‌شناسی بلکه به عنوان مرجعی در نظر بگیریم که ما را به تامل درباره این مهم وا‌می‌دارد که چگونه فهم ما از بدن که در بستر فرهنگ شکل می‌گیرد بر شناخت ما از محیط اطرافمان و مفهوم‌سازی‌های ما تاثیر می‌گذارد. از همین روست که امروزه در مباحث روان‌شناسی اجتماعی، نشانه‌شناسی و به خصوص انسان‌شناسی شناختی زمانی که به ماهیت بدن‌مندی شناخت پرداخته می‌شود این کتاب در صدر طرح درس‌های دانشگاهی قرار دارد، آنچه که در واقع انگیزه اصلی من در ترجمه این کتاب بوده است.
 
یکی دیگر از مباحث مطرح در این کتاب که می‌تواند برای مخاطبان علاقمند به مباحث شناختی و بدن‌مندی شناخت جالب توجه باشد بحث مقوله‌بندی است. نگاه داگلاس در این باره چیست و اساسا این مفهوم چگونه با پاکی و ناپاکی پیوند می‌خورد؟
ذهن انسان برای درک و مفهوم‌سازی پدیده‌های جهان اطرافش ناچار به مقوله‌بندی است. در واقع، مقوله‌بندی یکی از توانایی‌های همگانی انسان‌هاست و فرایندی است که با آن امور مجزا به‌عنوان اموری معادل و همتراز در یک طبقه قرار می‌گیرند، اما از منظر انسان‌شناختی نکته قابل تامل در مورد این توانایی ذهنی آن است که افراد در فرهنگ‌های مختلف پدیده‌ها و تجربه‌های مختلف را به شیوه‌های متفاوتی مقوله‌بندی می‌کنند. چنانکه از عنوان کتاب برمی‌آید مهمترین دغدغه‌ داگلاس در اینجا آن است که چگونه افراد با توجه به بسترهای اجتماعی و فرهنگی خود دست به مقوله‌بندی‌هایی مانند «پاکی/ناپاکی» می‌زنند و آنچه از منظر ناپاک بودن «امری خطیر» به‌نظر می‌رسد کاملاً امری موقعیت‌مند و وابسته به فرهنگ است، بینشی که مجدداً به انسان‌شناسان کمک می‌کند تا در مسیر «شناخت و درک دیگری» گام بردارند.

به این ترتیب می‌توان ادعا کرد که نه تنها جامعه بر آنچه وارد ذهن ما می‌شود تاثیر می‌گذارد، بلکه شیوه‌ای که جهان در ذهن ما سازمان می‌یابد نیز متاثر از جامعه و فرهنگی است که در آن زندگی می‌کنیم. درواقع، جامعه بر شیوه‌ای که ما جهان را مقوله‌بندی می‌کنیم تاثیر می‌گذارد و البته برعکس. و اینها همگی نشان می‌دهند که با این‌حال، مقوله‌بندی کنشی اجتماعی است که ما آن را نه به‌عنوان فرد یا انسان بلکه به‌عنوان موجودات اجتماعی انجام می‌دهیم.

یکی از حوزه‌هایی که مقوله‌بندی‌ها در آن امری مهم و خطیربه شمار می‌آید حوزه دین است. پاکی و ناپاکی در ادیان مختلف معناهای متفاوتی دارد. پاسخ داگلاس به نسبی بودن مفهوم پاکی و ناپاکی در ادیان چیست؟
دقیقاً هنر داگلاس این است که با بررسی مفهوم پاکی و ناپاکی از درون نظام اجتماعی و فرهنگی و با توجه به اسطوره‌ها و حتی گاه اشاره به شرایط زیست محیطی‌ و تاریخی‌ای که این مفاهیم در آن شکل گرفته‌اند نشان می‌دهد که علت نسبی بودن این مفاهیم در ادیان مختلف چیست و این مفاهیم نیز مانند تمام مفاهیم دیگر هستی‌مند و موقعیت‌مند و تاریخ‌مندند و در بررسی آنها باید به نظامی که در آن تناورده شده‌اند توجه کرد و به هیچ وجه در دام مغالطه جهان‌شمولی این مفاهیم درنیافتاد.

ناگفته پیداست یکی از حوزه‌هایی که مقوله‌بندی‌ها در آن به امری حیاتی و البته خطیر تبدیل می‌شود حوزه دین است. دین را در نظر بگیرید، جایی که عملاً مفاهیم ما از پاکی، ناپاکی و آلودگی در آغاز در آنجا بوجود آمده‌اند، خیلی پیش از آنکه این مفاهیم تداعی‌گر بهداشت باشند. یکی از ویژگی‌های شناختی متمایز در دین شیوه‌ای است که معمولاً براساس آن جهان را به دو قسمت"ناسوتی" و "لاهوتی" تقسیم می‌کند و آنها را به عنوان اموری ناسازگار با هم در نظر می‌گیرد. از همین روست که در اماکن مقدس و اعیاد مذهبی با ممنوعیت‌های متعددی در زمینه برقراری تماس، و حتی نگاه کردن مواجه هستیم جایی که در آنها تلاش می‌‌شود تا امر لاهوتی را از «آلوده شدن» توسط امر ناسوتی حفاظت کنند. در واقع، دین حوزه‌ای است که در آنجا واضح‌تر از هر جای دیگر مقوله‌بندی‌ها به عنوان امری بیرونی و نیرویی خارجی و قدرتمند خود را بر ما تحمیل می‌کند و با تمایز گذاشتن بین مقوله‌هایی مانند حلال/حرام، پاک/نجس، خوردنی/ناخوردنی، پوشیدنی/ ناپوشیدنی و غیره و بواسطه این دوگانه‌‌ها حتی خودی/دیگری تعیین می‌شوند.

با توجه به بحث مقوله‌بندی این دوگانه‌ها چگونه بوجود می‌‌آیند؟
 پاسخی قابل‌تاملی که داگلاس در این باره به ما می‌دهد این است که بسیاری از این دوگانه‌ها در مرز بین مقوله‌ها شکل می‌گیرند. برای مثال، داگلاس معتقد است که «اصل بنیادین پاکی در مورد حیوانات این است که آنها باید به طور کامل با طبقه‌شان تطابق داشته باشند» و گونه‌‌هایی که جزء اعضای ناقص مقوله‌شان هستند و در واقع در مرز بین مقوله‌ها زندگی می‌کنند جزء موجودات ناپاک طبقه‌بندی می‌شوند. برای مثال، در سِفر پیدایش به مومنان گفته می‌شود که در آب‌ها ماهیان بی‌فلس یا بدون باله جزء حیوانات نجس و غیرقابل خوردن هستند. یا در دین اسلام خوردن حیواناتی مانند اردک ماهی، یا مارماهی که در واقع در هیچ یک از دو مقوله‌ای که اردک/مار و ماهی به آنها تعلق دارند جای نمی‌گیرند و نمی‌توان آنها را از نظر ظاهری در یک مقوله مشخص قرار داد، از این روست که این موجودات جزء نخوردنی‌ها طبقه‌‌بندی می‌شوند، زیرا به نوعی نمایانگر بی‌نظمی هستند. با ذکر این نمونه‌ها از ادیان مختلف داگلاس به خوبی نشان می‌دهد که این سیستم ایجاد نظم و مقوله‌بندی است که پاکی و ناپاکی را مشخص می‌کند و از آنجا که ذهن بشر از بی‌نظمی و آشفتگی گریزان است، مواردی که تداعی‌گر ناپاکی هستند اموری خطرناک محسوب می‌شوند.

نکته دیگری که در مورد اندیشه داگلاس در این کتاب حائز اهمیت است آن است که او نیز مانند سایر ساختگرایان، از جمله فردینان دو سوسور یا لوی اشتراوس، نگاهی نظام‌مند و شبکه‌ای به ارتباط میان نشانه‌ها/نمادها دارد، به نحوی که در جایی از کتاب بیان می‌کند که ناپاکی به عنوان یک نماد بیانگر وجود یک نظام است و زمانی که مناسبات میان نشانه‌ها در یک فرهنگ دچار تغییر شود باید انتظار تغییر در رابطه میان سایر نشانه را نیز داشت، امری که گاه در مطالعه فرهنگ‌های دیگر با آن مواجه هستیم. و همین ماهیت نظام‌مندی و شبکه‌‌ای بودن روابط میان نشانه‌ها و نمادهاست که تفاوت‌های میان امر مقدس، امر پاک و ناپاک در جوامع و زمان‌های مختلف را رقم می‌زند. در واقع داگلاس معتقد است که پدیده‌ها، اشیا و افراد بطور کلی پاک یا ناپاک نیستند، بلکه ناپاکی آنها به موقعیت‌شان درون نظام معانی و نمادها بستگی دارد، نظامی که خود ممکن است در طول تاریخ یک جامعه دستخوش تغییر شود. 

این کتاب نشان می‌دهد که تا چه اندازه مقوله‌بندی های ما از جهان اطراف و مفاهیمی که حاصل این مقوله‌بندی‌ها هستند تحت تاثیر عوامل شناختی-محیطی و به خصوص متغیرهای اجتماعی-فرهنگی و زیست محیطی هستند. از این رو، مفاهیم تا حد زیادی هستارهایی فرهنگ بنیاد بوده و ما نمی‌توانیم آنها را مقوله‌هایی جهان‌شمول در نظر بگیریم. در واقع برای فهم مفهومی مانند ناپاکی در جوامع مختلف باید به تاثیر محیط بر ذهنیت(شناخت) و نیز تلقی‌ای که افراد از جهان پیرامون خود در ادوار مختلف داشته و دارند توجه داشته باشیم. برای نمونه، منظر زیست‌محیطی و تاریخی‌ای که نویسنده کتاب برای تبیین چرایی حرام بودن گوشت خوک در میان اعراب و یهودیان بکارگرفته است می‌تواند برای انسان‌شناسان و تمام متفکرانی که بحث‌های تنوع فرهنگی و شناختی را دنبال می‌کنند جالب توجه باشد.

داگلاس در این کتاب به خوبی نشان می‌دهد که چگونه، برخلاف نظر جهان‌شمول‌گرایان و فردگرایان، فرهنگ با تمام ملازمان خود، یعنی اسطوره‌‌ها، کهن‌الگوها، باورهای دینی و غیردینی و غیره، در شکل‌گیری مفاهیم نقشی حیاتی ایفا می‌کند. از همین روست که هرچند در میان انسان‌شناسان کتاب پاکی و خطر جزء متون مهم در انسان‌شناسی دینی است اما می‌توان گفت که مخاطبان این کتاب از این حوزه خاص فراتر می‌روند و تمام علاقمندان به سازوکارهای فرهنگی و نقش فرهنگ در شکل‌گیری نگاه انسان به جهان اطرافش را در برمی‌گیرد.
 
مهمترین نقدی که می‌توان به داگلاس درباره نظریه‌اش داشت چیست و به عبارت دیگر پاشنه آشیل نظر او چه می‌تواند باشد؟
یکی از نقدهایی که همواره به این اثر داگلاس شده است، و خود من نیز در ترجمه کتاب با آن مواجه بودم، آشفتگی‌ای است در تعریف ناپاکی آیینی یا همان نجاست دیده می‌شود. در بخش‌های مختلف کتاب این اصطلاح در قالب معانی مختلفی مانند؛ بی‌نظمی، ناپاکی، تابو، کثیفی، آلودگی و غیره به کار رفته است و باعث می‌شود که خواننده نداند نویسنده دقیقاً از چه منظری به مفهوم ناپاکی پرداخته است و پایه و اساس طبقه‌بندی‌اش در بکاربردن همه این مفاهیم که برخی از آنها مربوط به جوامع مدرن است و برخی به جوامع ابتدایی چیست.

سویه دیگر نقدها به کار مری داگلاس مربوط به موضع ساختگرای اوست و اینکه قدرت‌ها و خطرها را به ساختارهای اجتماعی نسبت می‌دهد و دست کم در این اثر خود تقریباً جایگاهی برای عاملیت در نظر نمی‌گیرد و او را مقهور ساختارها می‌داند. او معتقد است که بدون ساختارها و فرایندهای دخیل در برقرار نظم نمی‌توان چیزی را تبیین کرد. برای مثال، از نظر داگلاس تمام قدرت‌های معنوی بخشی از نظام اجتماعی هستند و قدرت جهان در نهایت دربند ساختارهای اجتماعی است. اما نکته مهم اینجاست که نمی‌توان باورهای دینی، مانند اعتقاد به قدرت‌های معنوی، را تنها از طریق ارتباط آنها با جامعه و ساختارهای آن تبیین کرد. از سوی دیگر نباید بحث کسانی مانند کلیفورد گیرتز را نادیده گرفت که فرهنگ و ساختار اجتماعی از هم متفاوتند و گاهی حتی ناپیوستگی‌هایی میان آنها وجود دارد و نمی‌توان فرهنگ را به ساختارهای اجتماعی تقلیل داد. از این رو می‌توان گفت که نظریه داگلاس می‌تواند نقطه عزیمت قابل اتکایی برای مطالعات در حوزه بدنمندی مفاهیم و تنانگی باشد ولی پژوهشگر باید بداند که باتوجه به دستاوردهای جدید در حوزه علوم احتماعی و انسان‌شناسی این نظریه تنها یک نقطه عزیمت است نه مقصد راه. 
 
 
 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها