ششمین نشست مجازی از مجموعه برنامه سخن؛ جستاری در ادبیات و شعر پارسی با موضوع «اوضاع و مسائل شعر معاصر فارسی»، عصر روز سهشنبه، نهم شهریورماه در صفحه اینستاگرام خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
در این نشست وحید عیدگاه طرقبهای در تعریف شعر امروز بیان کرد: اگر معاصربودن به معنای معمول یعنی کسانی که در یک دورهای با هم زندگی میکنند را کنار بگذاریم، در مفهوم دیگر یعنی تحولاتی در سخن رخ بدهد که مطابق با حال و هوای زندگی ما باشد، معاصربودن یا کسانی که معاصر ما هستند را اینطور میتوانیم بشناسیم که چقدر حاضر شدند زندگی را به شعرشان راه بدهند. چیزی که در گذشته به این اندازه نبوده است. در گذشته شعر ما بسیار درگیر قراردادها بوده و این بر خلاف چیزی که فکر میکنند، منحصر به دورههای متأخر هم نبوده است که ما فکر کنیم در قرن سیزدهم و دوازدهم اینطور شده است.
وی افزود: شعر فارسی از آغاز تا مثلاً روزگار نیما یوشیج بسیار درگیر قراردادها و کلیشهها بود. شاعرانی موفقتر بودند که میتوانستند با این قراردادها و کلیشهها بهتر کنار بیایند و هنرشان را از زیر بار این قراردادها تا اندازهای بیرون بیاورند یا با پذیرش این کلیشهها خودشان را سانسور نکنند و این توانایی را بروز دهند. به بیان دیگر کسانی که اجازه ندادند فردیتشان از بین برود. افرادی مثل ناصر خسرو، فردوسی، مسعود سعد سلمان، سنایی غزنوی و... در دورههای بعدی هم بعضی شاعران مانند حافظ و در دورههای متاخر مثل طالب آملی که وقتی شعرشان را میخوانید، حضور زندگی در شعرشان محسوس است. یعنی خیلی از وقایع زندگی و تاثر خودشان از آن را سانسور و حذف نکردهاند. بعد وارد دوران صدساله اخیر میشویم و به این ویژگی تاکید میشود. معاصر بودن یعنی شاعرانی که حال و هوای تازه را به اثرشان راه میدهند و صافیهای مختلف در برابر تجربیات خودشان نمیگذارد و آنها وارد شعر میکنند که در شعر نیما یوشیج بیشتر دیده شد. این بدین معنا نیست که دیگران این تجربه را نداشتند، احتمالا زندگی آنها هم بسیار فرازوفرود و حال و هوای مختلف داشته؛ ولی آنها وارد شعر نمیکردند. نیما این کار را کرد و به فردیتی رسید که ما میتوانیم بگوییم که نیما معاصر است. ولی بعضی از معاصران نیما با ما معاصر نیستند. چون به جای آن میشود آثار شاعران دیگر را خواند.
رامک رامیار در ادامه پرسید: این فردیت با قالب نیمایی و قالبهای بعدی گره میخورد و نمیشود در قالب غزل و قصیده حرف زمانه و اوضاع و احوال شخصی را بیان کرد؟
عیدگاه در پاسخ گفت: اینکه فردی حال و هوای تازه زندگی و تجارب خود را حاضر شده که وارد شعر کند و از قضا این را در قالب نیمایی سروده، الزاما از نظر منطقی نمیتواند به این معنا باشد که این تجارب فقط در این قالب قابل بیان بوده است. این حرف غیرمنطقی است. چهکسی میتواند ثابت کند که حال و هواهای قدیمی که در شعر سعدی، ناصرخسرو، رودکی و... بوده، به قالب ربط دارد؟ چهکسی میتواند اثبات کند که قالب قدیمی مخصوص آن حرفها بوده است؟ اصلاً چه ربطی بین پیکره و فیزیک کار با محتوای کار است؟ یعنی اگر رودکی از پیری در یک قصیده میگفته، پیری چه ربطی به قصیده دارد؟ اگر سعدی از عشق میگفته، عشق چه ربطی به غزل دارد؟ اگر خیام از اندیشههای فلسفی سخن میگفته، آن اندیشهها چه ربطی به رباعی دارد؟ هیچ ربط الزامی ندارد. این ثابتشدنی نیست و فقط گروهی ادعا کردند. وقتی نمیتوانیم ثابت کنیم که یک محتوای سنتی مخصوصی یک قالب سنتی بوده، حالا هم نمیتوانیم بگوییم یک حال و هوای جدید مخصوص یک قالب است.
وی ادامه داد: حال و هوای معاصر را دیگران در قالبهای مختلفی بروز دادند. مهدی امیری گاهی در چهارپاره، فریدون توللی گاهی در چهارپاره، سیمین بهبهانی در چهارپاره و بعضی از غزل هایش و... این کار را کردهاند. کسی نمیتواند بگوید نمیشود؛ چون این کار را کردهاند. حسین منزوی در غزلهای درخشانش در دهه ۶۰ و ۷۰ این کار کرده است. کسی نمیتواند چیزی که شده را انکار کند.
وی اضافه کرد: کسانی که امروز غزلهای نو میگویند و یا اسمش را غزل پستمدرن گذاشتهاند که نشان میدهد که در غزل هم میتوانیم حال و هوای امروزی را بگنجانیم.
رامیار پرسید که آیا تعریف شعربودن به قالب گره خورده و آیا متن باید در قالبی بگنجد تا به آن شعر گفت؟
عیدگاه در بخشی از پاسخ به این پرسش عنوان کرد: تعریفهای قدیمی اگر ناکارآمد باشند، باید کنار بگذاریم. اینکه سخن موزون و مقفی شعر شناخته میشده، اگر الان هم همینطور باشد، ما چه چیزی را از دست میدهیم؟ ظاهراً چیزی را از دست نمیدهیم. اخوان، شاملو (نیماییهایش)، نیما و هرکس سخن موزون و مقفی میگوید سرجایش است. برای دیگران باید وارد بحث شویم که شعر منثور چیست و چه تفاوتی با نثر ادبی دارد. آشکار است که شعر منثور، شعر منثور است و نثر ادبی چیز دیگری است؛ اما ظاهراً شعر منثور همان نثر ادبی است که بعضیها چون به اسم شعر علاقه دارند، دوست دارند آن اسم را رویش بگذارند. نثر ادبی یعنی شما در نثر فعالیت ادبی کنید. نظم ادبی یعنی شما در نظم فعالیت ادبی کنید. من فکر میکنم این مسئله از آنجا شروع شد که یک عده از این که شاعر نباشند بدشان میآید، به این اکتفا نمیکنند که هنرمند هستند و در نثر میتوانند زیبایی بیافرینند و دوست دارند لقب شاعربودن را داشته باشند.
وی اظهار کرد: برداشتی شد که ما برای آزادی، قالبهایی را آوردیم که به سرآینده امکان بسیار وسیعی میدهد. از این نتیجه گرفتند که اگر این آزادی خوب است، چرا کاملش نکنیم؟ مگر نمیگویید که شاعر حالا مجبور نیست که مصرعها را هماندازه بگوید، این را هم برداشته و گفتند که مجبور نیستید موزون بگویید، کلا هرچه خواستید و هر طور که خواستید و به آن سپید گفتند که این قالب نیست. ما این را قبلا داشتیم که سخن اگر موزون نباشد، ناموزون است. اینکه چقدر شیرین باشد، حرفهای قشنگ زده شود، تعبیرهای زیبا استفاده شود و... محتوای سخن است. بسته به این است که شما انسان هنرمندی باشید یا نگاه تازهای به جهان داشته باشید، سخنتان زیبا میشود. اگر هنرمند نباشید، نگاه تازه نداشته باشید و کلمات را خیلی هنرمندانه کنار هم نچینید، سخنتان زیبا نیست. این قالب نیست و همیشه بوده است. هر سخنی پرمایه و زیبا باشد، زیباست. هر سخن پرمایه و زیبا نباشد، زیبا نیست. از این آزادی یک برداشت نادرست شد. یک ارزش بسیار خوب اجتماعی وارد ادبیات شد و تبدیل به یک چیز کاذب شد و از ان یک برداشت نادرست شد.
وی ادامه داد: این که شما در جامعه دوست دارید آزادیهایی داشته باشید، ربطی به این ندارد که در شعر بخواهید از آزادیهای بیکران استفاده کنید. آزادی بیکران برای هر فرد در سخن موجود است. آزادیهای خوب اجتماعی ربطی به آزادی در نوشتن ندارد. شما در نوشتن خیلی آزاد هستید؛ ولی این ارزش اثر شما را تضمین نمیکند. شما میتوانید کاغذ را خطخطی کنید و این برای شما آزادی بیکران است؛ اما تولید چه میکند؟ هنرمند دستش بسته است و اگر از یک اصول پیروی نکند، افت میکند. بیهنر دستش باز است. هنرمند خیلی محدود است. شما به کیهان کلهر بگویید آزاد است که هر کاری که میخواهد انجام دهد، او نمیتواند از این آزادی استفاده کند و باید دستش را یک طور خاصی روی سازش حرکت دهد. نمیتوانید به یک نقاش بگویید که هر رنگی را که میخواهی هرطور میخواهی روی صفحه بپاش! این نقاش نه میتواند این کار را کند و نه برایش مطلوب است، او با هر حرکت دستش نکات و قواعد خاصی را رعایت میکنند. یک نویسنده دستش باز است که آخر داستان را هرطور خواست تمام کند؛ حتی او هم آزاد نیست. آزاد است که هر کاری کند ولی چون هر کاری زیبایی ایجاد نمیکند مجبور است به یک محدودیتهایی تن دهد. هنرمند کارش سراسر محدودیت است و هنر این است که از این محدودیتها تولید زیبایی کنیم.
در بخش دیگری از این نشست وحید عیدگاه مطرح کرد: اوضاع شعر معاصر خراب نیست و بهخاطر رسانهها خراب به نظر میرسد. برای مثال الان هرکسی میتواند آوازی بخواند و ضبط کند و برای همه جهان بفرستد. این به این معنی نیست که خوانندگی افت کرده است. ما خوانندهها و موسیقی خوب همیشه داشتیم و الان هم داریم. این که رسانهها در دسترس است و هرکس میتواند هر حرفی بزند و اثری تولید کند، به این معنی نیست که اوضاع خراب است. ما شاعران خوب هم چنان داریم. وقتی که در انجمنها شرکت می کنیم و شعر ها را در قالبهای گوناگون میشنویم و شعرهای خوب میشنویم.
وی ادامه داد: وضعیت بد نیست. اینکه تعداد شعر بد زیاد است، به خاطر رسانهها است. اوضاع خیلی بد نیست؛ فقط رونق ندارد؛ چون چیز دیگری هم رونق ندارد. اگر اجتماعات فرهنگی رونق بیشتر داشته باشد، شعرخوانی و انتشار شعر و نشر آثار بیشتر رونق پیدا میکند و به جریان میافتد. در قدیم شعر بد نمیتوانست به وجود بیاید. اینطور نبوده که هرکسی خودش را صاحب یک اثر بداند و عرضه کند، باید کمالاتی را طی کرده و شاگردی میکرده است.
در ادامه رامک رامیار نیز گفت: الزامات کتابت در آن زمان کم بوده است و به دست اساتید میرسید و آثار آنان کتابت میشد. چهبسا اگر آن زمان هم بیشتر آثار صبط و ثبت میشدند، ما الان شاهد آثار ضعیف قدما هم بودیم.
نظر شما