کتاب «یادها و دیدارها» به قلم ایرج پارسینژاد مجموعهای از خاطرات است که اسامی مهمی از اهالی فرهنگ، ادب و تاریخ را در برمیگیرد؛ نکانی ناخوانده از چهرههای مشهور که قابل تامل است.
این کتاب به سیر در زندگی میپردازد؛ زندگیای که بیشتر شرح دیدار استادان و همراهانش است که البته اسامی شناختهشده و معتبری است، شخصیتهایی که خود وزنهای در عالم ادبیات، تاریخ و سیاست و فرهنگ ایران بودند. نکته قابل توجه در شرح خاطرات پارسینژاد نگاه توام با نقد استادان، دوستان و همراهان است و این شرح با بیان نکات جالب و گاه تکراری است که البته آسیب جدی به کتاب نمیزند.
نویسنده در شرح خاطراتش ابتدا از خانواده و کودکی و شهر آبادان شروع میکند و بیش از هر چیزی درباره پدرش میرزا عبدالرحیم، مردی دنیادیده اطلاعاتی دقیقی به خواننده میدهد، پدری که تاجرپیشه است و اهل ادب و کتاب، دوستدار اهل فرهنگ و نشست و برخاست با فضلا. فضل پدر از فامیلی که برمیگزیند، پیداست. با این همه اطلاعات کمی درباره مادر، خواهران و برادرانش در کتاب وجود دارد، شاید نویسنده ترجیح داده که بیشتر از انگیزهاش به ادبیات بنویسد و کمتر از زندگی شخصی بگوید. برای همین صفحات ابتدایی کتاب شامل نقل خاطراتی از کودکی، تاثیر پدر، شهر آبادان و دوستان پدر و دوستانی که با آنها در آبادان دمخور بوده است از جمله نجف دریابندری.
غارت مجله نوباوگان ایران
یکی از مسائلی که پارسینژاد از آن به فعالیتش در کودکی در حیطه ادبیات اشاره میکند، فروش ناشیانه مجله در آبادان است: «یادم هست وقتی اولین شماره [نشریه نوباوگان ایران] را برای فروش به بچهها عرضه کردم آنها ریختند روی سرم و همه را غارت کردند..» (ص 15) هر چند پس از این تجربه به خوبی از عهده فروش شمارههای بعدی برآمد.
در عین حال پارسینژاد اشارهای هم به معلمان دوران مدرسهاش دارد و شیوه تدریس آنها که در پرورش ذوق و گرایشش به ادبیات بیتاثیر نبوده است: «دبیر تاریخ و جغرافیای ما حسن پستا بود که ما را به خواندن رمان و شعر نو تشویق میکرد. هر شاعری که از تهران به آبادان میآمد پستا برای او یک مجلس شعرخوانی ترتیب میداد. از جمله این شاعران کارو بود که در آن روزگار شهرتی به هم زده بود، اما امروز از او نام و نشانی باقی نمانده» (ص 18)
علاقه به ادبیات زیر سایه پدر
در ادامه خاطرات نویسنده به مرگ پدر اشاره میکند و مهاجرت از آبادان به تهران و ساکن شدن در خیابانی در میدان 24 اسفند (میدان انقلاب کنونی) پس از آن به سرعت از روایت خاطرات میگذرد و به دانشکده میرسد و شرح استادان و خاطراتی که با آنها دارد. روایت پارسینژاد از وضع و حال استادانش از صفحات جذاب کتاب است که خواننده را به شوق میآورد.
خاطرات پارسینژاد از استادانش با عنوان «دانشکده ادبیات تهران- استادان من» شامل وصفی از حال و تدریس پرویز ناتل خانلری که شارح علقه حاصی به او دارد و در صفحات دیگر کتاب به این علاقه تاکید میکند، جلالالدین همایی دیگر استادش است، در شرح او خوب و بد را با هم میگوید از جمله اینکه اعتقادی «به تجدد در طرح و تقریر مباحث ادبی نداشت» اسامی معروف و مشهوری در فهرست کتاب آمده که از هر کدام شرح و نکتهای گنجانده شده است.
مقایسه فورد با بدیعالزمان
اما توصیف بدیعالزمان فروزانفر با ظرافت و نکتهسنجی و هوشمندی و ارادت همراه است: «از ایرج افشار شنیدم که میگفت: وقتی عیسی صدیق اعلم وزیر فرهنگ شد، همراه با سعید نفیسی و عباس اقبال و نصرالله فلسفی رفتیم خدمت استاد فروزانفر. پیشنهاد کردیم که چون صدیق اعلم وزیر فرهنگ شده، اگر صلاح میدانید در خدمتتان سری به او بزنیم و وزارت را به او تبریک بگوییم. فروزانفر بعد از کمی تردید و تامل سرانجام راضی شد...»
گویا در این دیدار صدیق اعلم رفتاری با فروزانفر داشت که به او به شدت برخورد، به این صورت که وقتی عازم خروج از منزل وزیر جدید بودند، صدیق اعلم پالتو فروزانفر را با احترام برایش میآورد و در حالی که پالتو را به تن استاد میکند و میگوید در سفری به آمریکا هنری فورد، موسس کارخانه معروف فورد او را به منزلش دعوت کرد و «با وجود تفاوت در سن و مقام خود پالتو مرا گرفت و من پوشیدم.»
وقتی از خانه صدیق اعلم خارج میشوند، فروزانفر میگوید: نفیسی! فهمیدی این خبیث چه گفت؟ ... «او خودش را در حد فورد بالا برد و مرا در حد خودش پایین آورد.» ص (39)
خاطرات پارسینژاد در ادامه به همکلاسان، کار در موسسه فرانکلین و اسامی مشهوری چون فروغ فرخزاد، احمد تفضلی، محمدعلی جمالزاده، مجتبی مینوی، صادق چوبک، اسماعیل رایین، سیروس طاهبار و افراد نامی دیگری است که به قولی دیگر در این دنیا نیستند.
هر صفحه از خاطرات به نکاتی میپردازد که در نوع خود قابل تامل است و برای افرادی که اهل ادب و فرهنگ هستند، بسیار خواندنی است.
پارسینژاد و آغاز کار با روزنامه دیواری در آبادان
ایرج پارسینژاد متولد 1317 آبادان است. نوشتن را به جد و جهد از دوران دبیرستان آغاز كرده و از همان آغاز نیز گرایش نقد ادبی داشته است. زندهیاد سیروس طاهباز كه مدتی به همراه برادرش در آبادان زندگی کرد، از تأسیس انجمن ادبی دبیرستان رازی آبادان یاد میكرد كه مهمترین كار آن تهیه یك روزنامه دیواری بود و پارسینژاد با آن همكاری داشت. پس از پایان تحصیلات متوسطه در زادگاه، برای ادامه تحصیل در رشته ادبیات به تهران میآید و موفق به اخذ مدرك فوق لیسانس زبانشناسی دانشگاه تهران میشود.
شوق تحصیل اما ماجرای تحصیلات پارسینژاد را به این مختصر ختم نمیكند و او را ترغیب به عزیمت به انگلستان میكند. او به دانشگاه آكسفورد میرود تا در رشته ادبیات تطبیقی ادامه تحصیل دهد. پارسینژاد موفق به اخذ مدرك دكترای ادبیات تطبیقی از دانشگاه آكسفورد انگلیس میشود. پس ازبازنشستگی به آمریكا عزیمت میكند و در دانشگاه UCLA به تدریس «مروری بر ادبیات كلاسیك فارسی» به زبان انگلیسی میپردازد.
کتاب «یادها و دیدارها» به قلم ایرج پارسینژاد در 336 صفحه به شمارگان یکهزار و 100 نسخه از سوی نشر نو به چاپ رسیده است.
نظر شما