نویسنده در ابتدای این اثر آورده است: «(در این کتاب) سخن از درستى یا نادرستى آراء تأثیرگذار شیخ اشراق نیست، بلكه مقصود تأكید و اذعان به این واقعیت است كه فلسفه اشراقى، دو نظام سترگ فلسفى قبل و بعد از خود را با چالش و رویش روبهرو ساخته است، با اعتراف به این حقیقت این پرسش رخ مىنماید كه آیا نظام فلسفى با این اهمیت كه حلقه اتصال فلسفه مشائى و صدرایى به شمار میآید و تأثیرات سلبى و ایجابى بر دو دستگاه فلسفى داشته، آنچنان كه سزاوار آن است، گزارش، تحلیل و شناخت درستى از آن به جوامع علمى و فلسفى عرضه شده است یا نه؟ اینكه در مباحث رایج فلسفى گفته، شنیده و نوشته مىشود كه شیخ اشراق طرفدار اصالت ماهیت، تشكیك در ماهیت، منكر هیولى و ... مىباشد، آیا آراء وى، بدون هیچ اما و اگر این چنین است، به بیان روشنتر در خصوص آرائى كه هریك از آنها تقابل جدى با فلسفه مشائى و متعالیه دارند تا چه اندازه ارزیابى دقیقى با استناد به عبارات و كلمات شیخ اشراق انجام گرفته است؟»
ذبیحی در جایی دیگر هدف از نگارش این کتاب را چنین توصیف میکند: «به هر روى به نظر مىرسد با بازخوانى جدى و كنار هم قراردادن عبارات و جملات شیخ اشراق مىتوان افقهاى تازهاى در عرصه مسائل فلسفى مورد نزاع گشود و شاید بتوان ادعا كرد كه در صورت تحقیقات گسترده و بررسى همه اطراف مسائل مورد نزاع بتوان براى بسیارى از مجادلات پردامنه و گهگاه كمفایده به نقاطى مشترك و پایانى وفاقآمیز دست یافت.»
نویسنده در ادامه در پیشگفتار بعد از تعاریفی که از فلسفه ارائه میکند به بحث فلسفه اسلامی میپردازد و مینویسد: «در مقابل دیدگاه ارائه شده درباره شناخت فلسفى، طرفداران ایدهاى كه فلسفه را همراه با پسوند اسلامى مىدانند بر این باورند كه مقصود از عقل به عنوان یكى از منابع شناخت، عقل بسیط نیست بلكه در عقل، معنایى ارزشى و شهودى اشراب شده است «در حقیقت ما یك عقل بسیط داریم و یك عقل منور به نور شهود، حكمت اشراق مىگوید: درست است كه ما استدلال عقلى مىكنیم ولى استدلال عقلى باید با عقلى صورت پذیرد كه منور است به نور شهود، یعنى صاحب این عقل باید مراتب شهود حقایق هستى را تا یك حد نصابى پشت سر گذاشته باشد و چیزهایى را از آن عالم دیده و شهود كرده باشد.»
او در ادامه نیز آورده است: «پیامد طبیعى توسعه در منابع شناخت و تفاوتگذارى ارزشى بین شناخت عقلى حصولى و شناخت وجودى وصولى به طور اجتنابناپذیر، توسعه در غایت فلسفه را در پى دارد، غایت در فلسفه بدون پسوند، تنها كشف واقعیات خردپذیر است یعنى امورى كه عقل نسبت به رد و قبول آن توانایى دارد، اما غایت در فلسفه مضاف به قید اسلامى با تأثیرى كه مضاف از مضافالیه مىپذیرد، اثبات واقعیات خردپذیر و واقعیات خردگریز است، به عنوان مثال، معاد جسمانى كه عقل بحثى بشرى توان رد و اثبات آن را ندارد در فلسفه اسلامى شخص مستدل، با سود جستن از كشف و شهود و نقل صریح و مسلم، واقعیاتى را كه ورای طور عقل عادى بسیط است اثبات مىكند.
براساس آنچه گفته شد بین این نوع نگاه به فلسفه با آنچه در تعریف مشهور از فلسفه ارائه شده تفاوت بسیار است، در فلسفه منبع و روش شناخت، عقلى است آن هم به میزان توان بشرى، ولى در فلسفه اسلامى منابع شناخت عقل، وحى و كشف و شهود است، عامل شناسا در تعریف فلسفه بدون قید جز حقیقت انسان به عنوان یك موجود اندیشمند چیز دیگرى نیست لیكن در فلسفه اسلامى مقصود انسانى است كه در پرتو آموزههاى دینى، عقل او منور به نور شهود و نفس وى ملهم به الهام قدسى شده باشد و قادر بر دریافتهایى فراتر از عقل عادى بسیط است.»
در جایی دیگر تاکید میکند: «این ادعا سخنى درست و تا حدودى خدشهناپذیر است كه هیچ اندیشهاى بركنار از موقعیتهاى محیطى، فكرى و پیرامونى خود نیست و رهایى اندیشهها از ایدهها و الزامات پرشمار درونى و بیرونى امرى به غایت دشوار مىباشد، لیكن بسیار روشن است كه از پذیرش صددرصدى این بیان، لازم مىآید كه دیدگاه ارائه شده نیز مخدوش شود، زیرا اگر مقصود این باشد كه مطلقاً هیچ فردى و هیچ حكمى، به طور كلى، امكان رهایى از شاكله اصلى خود را ندارد، گفتار یادشده هم چون نظریهاى صادر شده از شاكله اصلى است، نمىتوان به درستى و تطابق آن با واقع اعتماد كرد و پیامد پذیرش این سخن این است كه انسان در مواجهه با هر شنیده و دیدهاى، اخطارى جدى فراروى او قرار گیرد كه آنچه مىشنود یا مىبیند چون آمیزهاى از تأثیرات محیطى و الزامات بیرونى مىباشد مطابقت آن با واقع محل تردید است.»
در جایی دیگر مینویسد: «هنر فیلسوف كه او را از دیگران متمایز مىسازد، این است كه با همه داشتههاى دینى و آموزههاى محیطى، در هنگام ارائه قیاس و برهان خود را از قید آنها آزاد كند و مبناى او براى حكم كردن و داورى، عقل قیاسى باشد و نه چیز دیگر و چنانچه عقل او از اصطیاد و رصد كردن قضیهاى عاجز شود، به كشف و الهام پناه نمىبرد چون آن را فلسفهورزى نمىداند و همچنین از قرآن و روایت بدون استدلال عقلى استمداد نمىجوید، چون در این صورت این تعبد است نه تفلسف، بر این اساس فیلسوف واقعى كسى است كه هنگام ارائه برهان از موقعیتهاى تحمیل شده بر او رها شده باشد.»
کتاب پس از یک مقدمه با عنوان کتاب حاضر و یک پیشگفتار به شیخ اشراق پرداخته و در ادامه درآمدی بر داوریهای حکمتالاشراق را در پی دارد. بعد از این موارد به فصل سوم از گفتار سوم؛ بخش نخست کتاب حکمت الاشراق میرسد و در ادامه پس از ارائه ده داوری به گفتار اول از بخش دوم کتاب حکمتلاشراق که خود شامل مباحث، نظام فلسفی نوری و درآمدی بر اثبات و ذات و صفات است ختم میشود.
چاپ دوم کتاب «فلسفه اشراق؛ داوریها، شناخت شناسی و نظام نوری» با تغییراتی نسبت به چاپ اول اثر محمد ذبیحی از سوی سازمان سمت در 361 صفحه و شمارگان 200 نسخه و با قیمت 58 هزار تومان منتشر شد.
نظر شما