رحیم محمدی گفت: شهریار به زمانه و زمینه خودش تعلقی نداشت و این از گرفتاریهای شهریار به لحاظ معرفت شناختی است. او به دنیای سعدی و حافظ تعلق داشت و گذشته سعادت، شقاوت و آینده را چنان میدید که حافظ میدید گرچه حافظ و سعدی با عصر خودشان معاصر بودند و معاصرت داشتند اما آیا شهریار سخنگوی عصر خودش بود؟
رحیم محمدی نیز در این نشست طی سخنانی گفت: شهریار در عصری زیست میکرد که با شاعران مشهور آن دوره میتوان اسامی چون فرخزاد، شاملو، نیما، سایه و ... را مشاهده کرد. نیما اگر شعر نو میگوید، تصویر جهان در شعر نیما تصویر کسانی مثل سعدی، حافظ و ... نیست. او تصویر جدیدی از جهان میفهمد؛ اما آیا شهریار شباهتی به این افراد داشت و آیا از جهت جهانبینی شعری، نظام فکری، تصور از جهان و ... شباهتی به افرادی چون نیما و شاملو داشت؟
او ادامه داد: ما برای اینکه دنیای فکری و شناختی شهریار را بفهمیم، او را میتوانیم با کسانی چون فروغ، سایه، شاملو و نیما مقایسه کنیم. این مقایسه به ما میگوید، او در دنیای خودش قرار داشت و فهمی از دنیای شاملو، نیما، فروغ و ... نداشت؛ چون تعلقات و جهانبینیای داشت که از سنخ این آدمها نبود. این چه نوع جهانی بود که شهریار به آن دل داده بود و انقلاب، سیاست و ... را از آن دریچه میدید. آیا انسان جدیدی که ما به آن کنشگر، سوژه و دازاین میگوییم، شهریار از این انسان تصوری داشت؟ آیا او جهان را متکثر میفهمید که همه در آن نقش دارند یا جهان را مرکزی میدید که از نقطه میتوان جهان را ساخت؟
او افزود: بنابراین شهریار با شاعران معاصر خود همسانی نداشت حتی با شاعری چون اقبال لاهوری. یکی از جاهایی که شهریار شعر میخواند زمانی بود که رزمندگان به جبهه میرفتند و برای سیاستمداران انقلابی هم شعر میگفته؛ اما آیا از این جهت شباهتی با اقبال لاهوری که احیاگر تفکر اسلامی، غربستیز و سخنگوی اسلام سیاسی بود، داشت؟
این جامعهشناس گفت: او نتوانست با زمینه و زمانه خودش نسبت بنیادین برقرار کند و نمیتوانیم بگوییم او معاصر بود. بنابراین این سوال مطرح میشود که آیا شهریار با تحولات فکری، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ... که پیدا شده بود، همعصر بود و شاعری بود که سخنگوی زمانه خود و فرزند زمانه خویشتن باشد؟
محمدی با بیان اینکه شهریار به زمانه و زمینه خودش تعلقی نداشت و این از گرفتاریهای شهریار بهلحاظ معرفتشناختی است، عنوان کرد: او به دنیای سعدی و حافظ تعلق داشت و گذشته سعادت، شقاوت و آینده را چنان میدید که حافظ میدید؛ گرچه حافظ و سعدی با روزگار خودشان معاصرت داشتند؛ اما آیا شهریار سخنگوی عصر خودش بود؟
او ادامه داد: او به نظام معنایی مهمی پرداخته و شاعر بزرگی است و ادبیت، سخن، گفتار و ... او مهم هستند؛ اما با همه اینها سوال این است که آیا او با عصر خود معاصر بود و توانسته بود گرفتاریهای انسان همعصر خود را بیان کند؟
محمدی گفت: بهعنوان کسی که فکر میکنم مال زمانه خود هستم، لطافت و سخن شهریار را میفهمم؛ اما او را سخنگوی دردهای همنسلهای خودم نمیدانم. او بخشی از مسالههای زمان را میفهمد؛ چون نمیتوانست نفهمد؛ ولی درکی از تجدد و جهان جدید و این عالم نویی که با تجدد گشوده شده بود، نداشت و حتی گاهی این را مشکل میفهمید و این را به مثابه فروبستگی میپنداشت.
به گفته این جامعهشناس، شهریار به یک نگاه اخلاقی، عارفانه و عاشقانه تعلق داشت که سخنگویانش سعدی، حافظ و مولوی بودند. او به جهان محبتی تعلق داشت که حافظ به آن تعلق داشت. او حتی درک مدرنی از محبتورزیدن انسان مدرن نداشت. او اهل نوعی صوفیسم و عشقی شبیه شعر حافظ بود؛ اما ایا این عشق و محبت شهریار بخشی از هستی معرفتی و وجودی جهان شهریار بود یا نبود؟
محمدی در پاسخ گفت: آنچه که یک شاعر را سخنگوی زمانه خودش میکند، این است که شاعر با تمام وجود، عنصری از عناصر جهان خودش باشد و این جهان اخلاق و عاشقانه شهریار جهانش گذشته بود. این دنیایی بود که دنیایش گذشته بود و او نتوانسته حتی از جهان حافظ و سعدی بازپرداختی مدرن ارائه دهد.
او با اشاره به شعر مسافرت شاعرانه شهریار گفت: ما امروز دین را به عنوان اسلام سیاسی میفهمیم؛ اما این دین مورد توجه شهریار نیست. حتی وطنپرستی و وطندوستی از نگاه او چیز دیگری است و می گوید جهان، وطن من و مذهب من، محبت است. همه میتوانند ناسیونالیستها و قومپرستان را نقد کنند؛ اما شهریار از خاستگاه عاشق شیدایی و محبت اینها را نقد میکند. این ایستادنگاه شهریار است -و البته موقف حافظ، سعدی و مولوی- اما متعلق به همعصران او نیست.
محمدی یادآور شد: اگر انسان جدید محبت میکند هم نوع مدرنی از عشق ورزی دارد؛ اما این خوانش در شهریار وجود ندارد. این خوانش از شهریار کمک میکند موضع فکری، معرفتی، عاطفی، جهانبینی و ... او را بهتر بفهمیم.
سیدجواد میری نیز در این نشست با بیان اینکه شهریار سه دوره قاجار، انقلاب اسلامی و جنگ را تجربه کرده و این دوران به انواع گوناگون تغییرات و تحولات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی در شعر و اندیشه او ردپایش را گذاشته است، گفت: در دورانی او اشعاری را سروده که میتوان گفت نسبت شهریار و ایران باستان است. در دورانی که از اواسط قاجار نوعی باستانگرایی به صورت ایدئولوژی مطرح میشود، شهریار نسبت به آن واکنشی نشان میدهد و تلاش میکند با این خوانش واکنشی داشته باشد. او شعری با «تخت جم ای سرای سراینده داستان...» دارد که در آن تلاش میکند در اقلیمی قلم و قدم بزند که ایدئولوژی و روایتهای باستانگرایانه از هویت ملی بیان میشود. این را ما در شعرهای شهریار میبینیم.
او ادامه داد: همچنین در برخی دیگر از شعرهای او نسبت او با هویت ایرانی و جهان اسلام و تفکر حکمی و تشیع دیده میشود. یکی از اشعار بسیار مهمی که نوع نگاه شهریار را نسبت به تشیع متبلور میکند و شعری است که درباره سیدالشهدا سروده است و در آن این مفاهیم دیده میشود. همچنین ساحت دیگری از اندیشه و شعر شهریار را میتوان در نسبت او با انقلاب اسلامی دید و در شعر «پناه پرچم اسلام با ماست...» مشاهده کرد.
به گفته این جامعهشناس، در این شعر هم میبینیم که باز تحولاتی که در تاریخ معاصر ایران و بین دو انقلاب افتاده توجه داشته است. شهریار در همه دورانهایی که زیست کرده، سعی کرده خوانش خود را از تغییرات و تحولات اجتماعی ارائه کند.
میری با بیان اینکه شهریار با تمدن جدید و تغییرات و تحولات تجدد با سویههای اروپامدارانه خوانش انتقادی دارد، گفت: او در شعری به ترکی میگوید که نسبت به تمدن جدید و مدرنیته و تجدد رویکرد انتقادی دارد و با عقبه فکری، حکمی، عرفانی و اسلامی گرفتهشده از گذشته مواجهه نظری و انتقادی با تمدن غرب داشه باشد و خود را استحالهشده در تمدن غرب نبیند.
او درباره نگاه شهریار به مفهوم ملیت گفت: او در یکی از اشعار خودش میگوید ملیت یکی از ارکان مهم تحولات سیاسی اجتماعی و مقابله با تهاجمات است.
میری گفت: اگر شهریار را با ملکالشعرا، نیما، شاملو، سایه و ... مقایسه کنیم میبینیم شهریار بهگونهای بالاتر از اینها قرار میگیرد و این صرفا مضامین شعر و ادبیات یا سخنان او نیست؛ بلکه نسبتهایی است که او با ظرفی به نام ایران و تمدن اسلامی برقرار کرده و دیگر شاعران معاصر نتوانستند به این حد برسند.
نظر شما