به مناسبت 22 اکتبر، سالروز مرگ آرنولد توینبی
چرا اعتبار مورخ انگلیسی در جریان اصلی تاریخنویسی کم شد؟/ راوی داستان درسهای نیاموخته
مورخ انگلیسی، آرنولد توینبی، در فلسفه نظری تاریخ هم چهره سرشناسی بود و آثارش در اواسط قرن گذشته جزو پرخوانندهترین کتابها محسوب میشد. میگویند گذر زمان و تحولات تاریخنویسی، اعتبار بسیاری نظریههای او را مخدوش کرده است، اما هنوز هم – حداقل برخی - حرفهای او شنیدنیاند و ارزش کمی درنگ را دارند.
نزدیک به نیم سده از مرگ او میگذرد و بسیاری از نظریاتش اکنون دیگر چندان معتبر شمرده نمیشوند. البته هنوز هم – کسانی که حوصله میکنند و کتابهایش را میخوانند – دانش وسیع و ظرافت بیان او را میستایند و حتی کوششهای او برای رسیدن به درکی منسجم و نظاممند از سیر حیات بشر را لایق تحسین میدانند.
البته که نظریاتش به گذشته تعلق دارد، به دهههای 1940 و 1950 میلادی؛ و نوشتهاند که در آن سالهای یکی از پرخوانندهترین چهرههای علمی دنیا بود (جلدهای مختلف مشهورترین اثرش، یعنی مجموعه دوازده جلدی «مطالعه تاریخ» از سال 1934 تا 1961 یکی بعد از دیگری منتشر شدند). در آن مقطع در محافل دانشگاهی و پژوهشی مدام از او میگفتند و به تحلیلها و تفسیرهایش از تاریخ استناد میکردند، اما رفتهرفته از اوایل دهه 1960 اعتبار او در جریان اصلی تاریخنویسی کم و کمتر شد و دوره نقد و حتی نفی نوشتههای او فرارسید.
آرنولد توینبی در لندن متولد شد، هشتاد و شش سال عمر کرد و در یورک از دنیا رفت. گویا به جز تحصیل در زادگاهش، مدتی هم در مدرسه انگلیسیهای آتن (یونان) درس خواند و همانجا هم بود که مسأله افول و نابودی تمدنها ذهنش را درگیر کرد. بعدها در سفری به بلغارستان و مشاهده زندگی دهقانان این کشور، با مسأله دیگری از مسائل تاریخی، یعنی «تداوم» مواجه شد.
در آنجا دهقانانی را دیده بود که سبک زندگیشان تفاوت چندانی با اجداد چندهزار سال پیششان نداشت. او دید که تمدن شهری و صنعتی – که تا قبل از آن به نظرش فراگیر و مقاومتناپذیر میرسید – به اینجا (و احتمالاً به بسیاری از نقاط دیگر جهان) راه نیافته است و آن مردم هم نه مجذوب آن هستند و نه حتی اهمیتی بدان میدهند.
توینبی به جز تدریس تاریخ، مدتی طولانی هم به وزارت خارجه انگلیس خدمت کرد و به خاطر این شغل – و نیز قبل و بعد از آن از روی کنجکاوی و علاقه شخصی – سفرهای زیادی کرد و بسیاری از کشورهای گوشه و کنار دنیا را از نزدیک به چشم دید. بعد از هر دو جنگ جهانی، در کنفرانسهای صلح شرکت کرد و درباره این تجربهاش میگفت «در 1919 و 1946 به دو کنفرانس صلح رفتم و هر بار به چشم خویش دیدم چگونه گردش کار سخت به خطا رفت و دنیا دوباره دچار آشوب و پریشانی شد. اینگونه چیزها به آدمی شیوه تفکر دینی در امور بشر میدهد؛ انسان را همعقیده با قدیس فرانسیس آسیزی میکند که هر نوع موفقیت مادی را پوچ، پنداری واهی، و خیانت به طبیعت بشر میدانست.»
توینبی را یکی از چند فیلسوف سرشناس در فلسفه نظری تاریخ میشناسند و نامش را در کنار نامهایی مثل ابنخلدون و هگل و مارکس جای میدهند. البته کار او در مطالعه تاریخ و ارائه نظرات کلی درباره حیات بشر، شباهت زیادی به اسوالد اشپنگلر آلمانی (نویسنده کتاب «انحطاط تمدن غرب») داشت، اما او برخلاف سلف آلمانیاش، زوال و سقوط تمدنها را حتمی و اجتنابناپذیر نمیدید.
او درباره بیست و شش تمدن مطالعه کرد و متکی به این مطالعه میگفت زمانی تمدنها به انحطاط میافتند و رو به فروپاشی میروند که نخبگان (سیاسی، علمی، هنری) آن تمدنها – که جامعه نیز از آنان پیروی میکند – پاسخی برای پرسشها و نیازهای تازه نداشته باشند و در واکنش به مقتضیات جدید، پاسخهای قدیمی را با پناه گرفتن پشت ناسیونالیسم و نظامیگری و استبداد، مدام و بدون خلاقت تکرار کنند.
در پایان ناگفته نماند که تعدادی از آثار او و نیز چند کتاب با موضوع نقد و بررسی آرا و افکارش به فارسی هم ترجمه شدهاند، هرچند نمیدانم در بازار کتاب پیدا میشوند یا نه. اما اگر بخواهم برای خواننده علاقهمند و پیگیر کتابی از توینبی را نام ببرم، این دو کتاب را پیشنهاد میکنم: یکی «تاریخ تمدن» که چکیدهای تکجلدی از همان مجموعه دوازده جلدی «بررسی تاریخ» است و ترجمههای مختلفی از آن وجود دارد و دیگری کتاب کوچک «مورخ و تاریخ» که مجموعهای از مصاحبههای اوست و حسن کامشاد به زبان ما ترجمهاش کرده است.
نظر شما