عبدالحسین آل رسول چند روزی است که از میان مشتاقان فرهنگ و شیفتگان کتاب رفته و جایش در این گستره هماره خالی خواهد بود. یادداشت پیش رو درباره آن زندهیاد است به قلم یکی ز ملازمان ایشان در کتاب زمان.
به ناگهان فرو ریختم و ناباورانه با خود زمزمه کردم:
«دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم»
من که به مدت هفده سال، از سال 1346 تا سال 1363 در کتاب زمان در خدمت ایشان بودم، ناباورانه به این خبر، و در این پاییز غمناک، غمناک تر شدم. در یک آن، به کوتاهی آهی، تمام خاطراتم با آقای آل رسول مدیر اندیشمند و خردمند کتاب زمان وجودم را در خود فرو برد.
با عرض تسلیت خدمت خانواده محترمشان خصوصا همسر گرامیشان، فرزندانش خانم صدف و دیگری که به گمانم نامش مینا بود. صدف گاهی همراه پدرش به کتابخانه میآمد. کوچک بود و باهوش.
تسلیت خدمت اهالی منظومه سترگ ادبیات ایران و جهان و تمامی همکاران گرامی ناشر و کتابفروشان.
«دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد»
آقای عبدالحسین آل رسول، مترجم، نویسنده، معلم دبیرستان و ناشری متعهد به آثاری که چاپ و نشر میداد، بود. به ادبیات عشق میورزید. عاشق اشاعه فرهنگ بود در تمامی زمینهها، خصوصا نشر آثار ماندگار و جاودان. کتابهایی که کتاب زمان چاپ میکرد در تمامی ایران پخش میشد و خواننده گان بسیاری داشت.
آقای آل رسول تحصیل کرده انگلستان بود. یکی از آثار ترجمه ایشان، مردی برای تمام فصلها، نوشته رابرت بالت است. رضا سید حسینی، ابوالحسن نجفی و احمد میر علایی که شرکای آل رسول در کتاب زمان بودند با پس انداز حقوق کارمندی خود چراغ کتاب زمان را روشنا میبخشیدند که هر کدام به سفر رفتند، یاد و نامشان جاوید.
کتاب زمان، برای من مثل یک دانشگاه بود. چرا که نویسندگان، مترجمان، شاعران، و نمایشنامه نویسان متعهد آثارشان در کتاب زمان چاپ و نشر میشد. نظیر: احمد میرعلایی، محمد حقوقی، مصطفی رحیمی، رضا سیدحسینی، جلال آل احمد، محمد قاضی، هوشنگ گلشیری، رضا براهنی، محمد کلباسی، هرمز شهدادی، و دیگران... من از تمامی آنها نکتههایی میآموختم که در هیچ دانشگاهی تدریس نمیشد. من طی مدت هفده سال دانشجوی کتاب زمان بودم.
آقای آل رسول و شرکایشان اگر اثری برای چاپ به کتاب زمان آورده میشد، با یکدیگر مشورت میکردند. پس از تایید آنها آن اثر چاپ و نشر مییافت. آقای آل رسول و شرکایشان بر این اعتقاد بودند که اگر اثری، ترجمه، شعر، نمایشنامه و رمان قابل قبول باشد چاپ شود. آقای آل رسول میگفت: اگر اثری خوب و قابل قبول برای جامعه فرهنگی کشورمان، و حتی اهالی علاقهمند به کتاب و کتابخوان باشد؛ حتی اگر آن را نخرند؛ ما آن را چاپ میکنیم.
روزی آقای آل رسول به من گفتند: جنتی ما همگی سوار یک کشتی هستیم یا همگی به ساحل میرسیم و یا همگی با هم غرق میشویم. از دیگر خصوصیات آل رسول این بود که همیشه لبخند میزد من هرگز او را بدون لبخند بیاد نمیاورم. آقای آل رسول همیشه میگفتند: کتابخانه زمان. در دهه چهل و پنجاه کتاب زمان چونان نگین انگشتری در بین ناشران میدرخشید. چرا که آثار ماندگار از اهالی اندیشمند ادبیات ایران و جهان به بازار نشر ارائه میداد. اولین اثری که کتاب زمان روانه بازار نشر کرد کتاب اتللو اثر شکسپیر، به ترجمه ناصرالملک بود. کتاب اتللو در پاریس با حروف سربی چاپ و صحافی شده بود. ما تنها روکشی برای جلد آن تهیه و پخش کردیم. آقای آل رسول از یکی از دوستانش که در فرانسه اقامت داشته نقل قول میکرد: «شبی گروهی از اهالی فرهنگ در ملاقات با هم از هر دری سخن میگفتند. در آن میان یکی میگوید: آثار شکسپیر قابل ترجمه به زبان فارسی نیست. آقای ناصرالملک در جواب میگوید به شما ثابت خواهم کرد که اینگونه نیست من اتللو را ترجمه میکنم و ترجمه کرد و آقای آل رسول تمامی تیراژ آن را خریداری و بوسیله مترجم به ایران میفرستد. بعد از پخش کتاب اتللو و با ارتباطی که آل رسول با اهل قلم داشتند، کتاب زمان آرام آرام شکوفا شد.
باید اشاره کنم که سالهای پیش انتشارات نیل در میدان بهارستان بود با شراکت آقای آل رسول و چند تن دیگر. بعدها انتشارات نیل به میدان مخبرالدوله اول کوچه رفاهی نقل مکان کرد اما بدون آقای آل رسول و دیگر شرکا.
در سال 1344 من برای گذران زندگی و عشق به کتاب به انتشارات نیل رفتم شبها هم به کلاس شبانه میرفتم. صاحب اصلی انتشارات آقای احمد عظیمی بود که ایشان هم دبیر ریاضیات در دبیرستانهای روزانه و شبانه بود مدیر انتشارات نیل آقای محسن بخشی بود اولین معلم من ایشان بود. جهانگیر منصور هم کار نمونه خوانی و چاپ را انجام میداد. آقای آل رسول هم گاهی عصرها به انتشارات نیل سر میزد و با دوستان دیدار میکرد. بحث شعر و رمان و ترجمه، با حضور غلامحسین ساعدی، آل رسول، ابوالحسن نجفی، رضا سید حسینی و چند نویسنده دیگر همیشه برپا بود.
پس از جدایی آقای آل رسول از نیل ایشان به تدریس در دبیرستانهای مطرح آن روزگار مثل هدف و خوارزمی مشغول بودند و بعد کتاب زمان را در خیابان نادری پاساژ محسنی پایه گذاری کردند. در همان دوران به خاطر دارم که آقای شاملو کتاب پابرهنهها اثر زاهاریو استانکو را ترجمه کرده بود و برای چاپ به کتاب زمان داده بود. هنگامی که آقای شاملو دستنویس ترجمه را به کتاب زمان تحویل داد آقای آل رسول و شرکا از این ترجمه درخشان و بی نظیر در شگفت شدند. ترجمه به گونهای بود که این شبهه را بر میانگیخت که شاید شاملو خود این رمان را نوشته است. به بهانه اینکه میخواهند از جلد کتاب برای روی جلد استفاده کنند از آقای شاملو خواهش کردند اصل کتاب را بیاورد چند روز بعد آقای شاملو اصل کتاب را آورد. عصر همان روز آل رسول و ابوالحسن نجفی برای مقابله ترجمه و اصل کتاب پابرهنهها به کتاب زمان آمدند. ابوالحسن نجفی از جمله کسانی بود که به قول معروف «مو را از ماست میکشند.» متن کتاب را با ترجمه آقای شاملو واژه به واژه و سطر به سطر مقابله کردند. آقای نجفی لبخندی از شادمانی زدند و گفتند این ترجمه با اصل کتاب مو نمیزند به این علت که آقای شاملو به مصالح زبان فارسی تسلط کامل داشت.
روزی آقای محسن بخشی که پایه گذار نشر آگاه بود به آقای آل رسول پیشنهاد کرد که کتاب زمان را به روبروی دانشگاه تهران انتقال دهند از سال 1354 کتاب زمان روبهروی دانشگاه تهران افتتاح شد با دکور و قفسهبندی بسیار زیبا و ویترینی که چشم هر رهگذری را به خود جلب میکرد برخی همکاران به شوخی میگفتند بوتیک زمان!
نگین درخشان نشر (کتاب زمان) روز به روز با انتشار آثار درخشان از نویسندگان معروف بیشتر شناخته میشد. من مدیر داخلی کتاب زمان بودم جهانگیر منصور هم مسئول چاپ و صحافی و دیگر مسائل مربوط به چاپ کتاب بود. در آن سالها کتاب حروفچینی دستی، چاپ و بعد صحافی میشد. آن زمان فقط ماشین چاپ متن و جلد کتاب وجود داشت و بقیه کارها دستی انجام میشد و مراحل چاپ یک کتاب صد صفحهای حدودا دو تا سه ماه زمان میبرد تا روانه بازار نشر شود.
آل رسول معمولا غروبها پس از اتمام تدریس به کتاب زمان میآمدند با رویی گشاده و خندان گاهی هم صبحها میآمدند. میرعلایی، سید حسینی و نجفی هم عصر میآمدند. آل رسول پس از تورق کتاب تازه منتشر شده کتاب زمان از خوشحالی، چشمانش میدرخشید و دست مریزاد میگفت و نگاهی هم به کتابهای تازه دیگر ناشران میانداخت و بعد به طبقه دوم میرفت و شرکایش هم به او میپیوستند و در باره آثار رسیده برای چاپ با یکدیگر مشورت میکردند با مزه چای.
آل رسول سیگار میکشید و من احساس میکردم چقدر سیگار را دوست دارد میر علایی هم. آقای سید حسینی هم با بوی توتون پیپ فضای نیم طبقه را عطرآگین میکرد. تا ساعت 9 شب به گپوگفت بودند و تصمیم نهایی برای اثر ارسالشده برای چاپ را اعلام میکردند.
گاهی پیش میآمد که افرادی به کتاب زمان میآمدند و من احساس میکردم که کتابی را که تورق میکند دوست دارد بخرد ولی نمیتواند، کتاب را به او امانت میدادم؛ به شرطی که تمیز برگرداند و کتابی دیگر بگیرد. نوبت بعد همراه با دوستانی که آنها کتاب موردعلاقه شان را خریداری میکردند میآمد. ناگفته نماند که این حرکت فرهنگی را قبلا با آل رسول مطرح کرده بودم و او با اشتیاق تمام به من میگفت: این است اشاعه فرهنگ کتابخوانی این حرکت فرهنگی را ادامه بده حتی اگر کتاب را نیاوردند، مهم نیست، مهم نفس کار است و با لبخند همیشگی اش درودی هم به من میگفت. غروبها قصهنویسان، شاعران، مترجمان و دیگر اهالی ادبیات در کتاب زمان گردهم میآمدند و با هم بحث و تبادل نظر میکردند و من هم خوشه چین این خوان گسترده بودم.
روزی وقتی که جوان بودم با آل رسول از مقابل بانک ملی مرکز در خیابان فردوسی به طرف کتاب زمان میرفتیم ایشان به من گفت آقای جنتی در این بانک ذخیره ارزی کشور است پول و طلا. شما چاپخانه را ترجیح میدهی یا این بانک را – به گمانم میخواست مرا ارزیابی کند - گفتم چاپخانه را، بوی حروف سربی و حروفچینی، چاپ ونشر یک اثر را بر همه چیز ترجیح میدهم آل رسول سکوت کردو مرا با نگاهی مهربانانه نوازش کرد. بسیاری از قصه نویسان، مترجمان، شاعران، نمایشنامهنویسان و دیگر نویسندگان در کتاب زمان بال و پر گشودند و پرواز کردند. آل رسول چونان ققنوسی خاکستر شد و از دل خاکسترش ادیبان پر پرواز گرفتند که هر یک از آنها هم اکنون خود ققنوسی شدهاند.
آل رسول نهتنها مدیر کتاب زمان، دبیر ریاضیات و مترجم بود؛ بلکه شخصیتی چندوجهی داشت که هنوز هم نظیر ایشان را ندیدهام. در کلاس درس جدای از ریاضیات، انسان شایسته شدن برای جامعه را هم تدریس میکرد و تشویق شاگردان به خواندن کتاب خوب و معرفی کتابهای خوب به آنان- خوب را خود تعبیر کنید – از خصوصیات ذاتی او بود. از تمام نقاط ایران دست نوشته به کتاب زمان فرستاده میشد پس از بررسی آنها اگر قابل چاپ بود قرارداد بسته میشد و در نوبت چاپ قرار میگرفت. قرارداد با مؤلفین و مترجمین دائمی بسته میشد و هر نوبت که چاپ میشد حقالتالیف یا حقالترجمه آن پس از انتشار به صاحب اثر داده میشد.
آل رسول میگفت: روزی این رودخانه (کتاب زمان) خروشان میشود و اهالی کتاب و کتابخوان را سیراب میکند و چنین شد. دوستداران کتاب، وقتی آرم کتاب زمان را در پشت جلد کتاب میدیدند، آن را میخریدند چرا که میدانستند این کتاب را بیدلیل کتاب زمان چاپ نکرده است.
به قول سعدی، آل رسول وجود حاضر غایب است. با سفر آل رسول اهالی کتاب یتیم شدند و من هم.
با شعری از احمد شاملو، آل رسول را بدرقه میکنم.
سرود پنجم سرود آشناییهای ژرف تر است
سرود اندوه گزاریهای من و
اندوه گساریی او
نیز
این
سرود سپاسی دیگر است
سرود ستایشی دیگر»
نظر شما