شنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۰ - ۰۹:۱۰
ایرانشناسی که آداب و رسوم ایرانیان را مکتوب کرد/ از داستان‌های پهلوانی تا کوه‌های طلسم‌شده!

هانری ماسه برای تحقیق و گردآوری اطلاعات درباره فرهنگ و آداب و رسوم ایرانیان پنج بار به ایران سفر کرد که یکی از مهم‌ترین دستاوردهای آن تألیف کتابی با عنوان «معتقدات و آداب ایرانی» در زمینه فولکلور و آداب و رسوم محلی ایران بود.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- کوثر سامانی: هانری ماسه
(1886ـ‌1969) خاورشناس، ایران‌شناس، نویسنده، مترجم و پژوهشگر معاصر فرانسوی تحقیقات ارزشمندی در حوزه ایران و به‌ویژه ادب فارسی از خود به یادگار گذاشته است. «تحقیق درباره سعدی»، «نظام‌الملک»، «فردوسی و حماسه ملی»، «منوچهری»، «ادبیات فارسی معاصر»،  «باباطاهر شاعر ایرانی»، «تمدن ایرانی» و «معتقدات و آداب ایرانی» برخی از برجسته‌ترین آثار هانری ماسه را تشکیل می‌دهند. به مناسبت 22 آبان، سالروز درگذشت این ایرانشناس فرهیخته نگاهی گذرا به کتاب «معتقدات و آداب ایرانی» او خواهیم انداخت.

هانری ماسه برای تحقیق و گردآوری اطلاعات درباره فرهنگ و آداب و رسوم ایرانیان پنج بار به ایران سفر کرد که یکی از مهم‌ترین دستاوردهای آن تألیف کتابی با عنوان «معتقدات و آداب ایرانی» در زمینه فولکلور و آداب و رسوم محلی ایران بود.

ماسه در این اثر ارزشمند خود که در زمره جامع‌ترین کتاب‌ها در زمینه فرهنگ عامیانه ایران به‌شمار می‌رود، علاوه بر استناد به روایت‌های شفاهی سیاحانی که در طول تاریخ به ایران سفر کرده‌اند، از آثار نویسندگانی چون دهخدا، علی نوروز، صادق هدایت و آثار تاریخی همچون «سیاحت‌نامه ابراهیم‌بیگ» و «کلثوم‌ننه» بهره برده است و به موضوعات مختلفی همچون ازدواج، مرگ و میر و مراسم کفن و دفن، اسطوره‌های مربوط به طبیعت، بازی‌ها، داستان‌های عامیانه و اشعار مردمی، مناسبت‌های ویژه سال، هواشناسی، حیوانات، آب، غیب‌گویی، نمادها و فالگیری‌ها، سحر و جادو، داروهای متداول، موجودات خیالی، ساختمان‌ها و بناهای یادبود می‌پردازد.
 
کاخ‌هایی که پهلوانان ایرانی بنا کردند
فصلی از کتاب ماسه به ساختمان‌ها و بناهای تاریخی می‌پردازد و آنها را در دو دسته ساختمان‌ها و بناهای غیر مذهبی و ساختمان‌ها و بناهای مذهبی جای می‌دهد. یکی از موضوعات جالب که ماسه در این فصل به آن پرداخته کاخ‌ها و داستان‌های پهلوانی است. «گروهی از این قهرمانان در شاهنامه فردوسی فراوان به چشم می‌خورد. از باروی سرزمین بختیاری، در کوه‌های لرستان، مجموع سه توده ویرانه دیده می‌شود که در جاهای گوناگون قرار دارند. بنا به یک افسانه محلی، در آن روزگاران که تیر و کمان تنها ابزار جنگی شناخته شده بود، در سرزمین گوراب پادشاهی بود به نام فاروق با سه تن از پسرانش: سلم، تور، ایرج، چون پدرشان درگذشت با هم به جنگ پرداختند و این سه کاخ را ساختند که به نام آنان است. سپس سه امپراطوری بنیاد نهادند.

در حوالی سراسکندر (آذربایجان) مردم آن‌جا ویرانه‌های کاخی را به ضحاک منسوب می‌دارند. و نیز نزدیکی چشمه Ghaladouch در بلندی بیست متری طاق‌نماها و حوض‌ها و ویرانه‌هایی به چشم می‌خورد و همگی برآنند که این ویرانه‌ها کاخ ضحاک بوده است. در مرز سیستان، نزدیکی Sehkuha قلعه سام به نام پدربزرگ رستم است. در Pitkineh که روستایی است سر راه کرج به همدان، ویرانه‌‌ای به چشم می‌خورد که مردم آن‌جا آن‌را تخت‌کیکاوس می‌نامند. در پایین این تخت آرامگاه یکی از امامان است و اندکی دورتر تپه‌ای است به‌نام تخت رستم.»



روایت دلباختگی شاهزاده خانم به چوپان
این ایرانشناس فرانسوی با اشاره به بناهای معروف به قلعه دختر می‌نویسد: «موریه (سفر دوم، ص 310) درباره قلعه‌ای در ناحیه نخجوان خاطرنشان می‌کند که قلعه «قزقلعه» عموما به دژهایی اطلاق می‌شود که طبیعتا غیرقابل تسخیر است. با همه این، بعضی از این قلاع بیشتر به افسانه و داستان تعلق دارد. مثلا سر راه تربت حیدری به اسدآباد (خراسان) نزدیکی دره رباط سفیداج بر فراز تپه‌ای، ویرانه‌های یک دژ کهن دیده می‌شود به‌نام قلعه دختر. در پایین یک تالار گنبدی است. بنا به روایات اجدادی، این قلعه خلوتگاه یک شاهزاده خانم زیبایی بوده است و خواستگار (عاشق) بدبخت آن در این تالار مسکن گزیده بود. و نیز در نزدیکی میانه در تخته سنگی مشرف به رودخانه قزول‌اوزن ویرانه‌های قلعه‌ای باقی است به‌نام قلعه دختر و پل دختر بنا بر روایتی، چوپانی گوسفندان خود را در ساحل مقابل رودخانه نگاه می‌داشت و پیش از احداث پل هر روز شناکنان از رودخانه می‌گذشت و شاهزاده خانم که دلباخته وی بود این پل را بنا نهاد تا دیدار آسان شود. اما از آن‌روز مهر چوپان کاستی یافت و سرانجام شراره عشق فرونشست.»

کوه‌های طلسم‌شده
افسانه‌های مربوط به مظاهر طبیعت یکی دیگر از سرفصل‌های جذاب کتاب «معتقدات و آداب ایرانی» ماسه است. «کوهستان و افسانه پهلوانی»، «کوه‌ها و روایات دینی»، «کوه‌های معجره‌گر»، «گودال‌ها و غارها و گنج‌ها» و «تخته‌سنگ‌ها» عناوین خواندنی این فصل را تشکیل می‌دهند.

ماسه در بخش «کوهستان و افسانه پهلوانی» درباره افسانه‌های موجود درباره برخی از کوه‌های ایران چنین می‌نویسد:  «گزارش‌های جهانگردان نشان می‌دهد که افسانه مربوط به کوه طلسم (در ناحیه قم) خیلی قدیمی است. «از طول کوه کوچکی گذشتیم به‌نام کوه طلسم... انسان هرقدر که به این کوه نزدیک‌تر می‌شود شکل دیگری به خود می‌گیرد و عظمت و صورت ظاهر آن دگرگون می‌شود. عقیده مردم بر این است که کسانی‌که بخواهند بالای کوه بروند در آن‌جا گم می‌شوند و در زمین فرو می‌روند.

می‌گویند روزی شاه عباس کبیر یکی از نوکران خود را با فانوس بزرگ روشن به آن‌جا فرستاد. فانوس بی‌درنگ خاموش شد و آن مرد دیگر بازنگشت. این کوه هنگام رفتن به قم در دست چپ جای دارد.»(شادرن، ج2 ص 415). کوه خوجا (خواجه) یا کوه رستم در مرز سیستان واقع شده و می‌گویند این کوه عرصه نخستین کارزار رستم پهلوان بوده است، ان‌جا که رستم دژی را می‌گشاید و شاه کوک (Kouk) را می‌کشد.

در جنوب کویر لوت، حدود مرز افغانستان، قاراقا یکی از شکارگاه‌های اختصاصی بود که رستم از آن خوشش می‌آمد. در همین‌جا بود که بهمن کوشید رستم را زیر تخته سنگ‌ها که از کوه فرود می‌آمد خرد و نابود کند ولی این پیش‌آمد مانع از آن نشد که رستم با پای خود سنگ‌ها را به کنار زند و گورخری را در آن‌جا بریان کند و بخورد.»

این ایرانشناس در بخش «گودال‌ها، غارها و گنج‌ها» به داستان رستم و دیو سپید اشاره‌هایی می‌کند و می‌نویسد: «داستان رستم و دیو سپید در ذهن مردم اثر عمیقی گذاشت. در چلندر (مازندران) گودالی را نشان می‌دهند که بر اثر شمشیر رستم پدید آمده است، هنگامی‌که دیو سپید را کشت. از سوی دیگر برنس (ج3، ص92) وقتی‌که از کوه البرز می‌گذشت و از فیروزکوه عبور می‌کرد چنین نوشت: «غار دیو سپید را به ما نشان دادند و جایی را که رستم پهلوان وی را کشت. ملکم (طرح‌های ایرانی، ج2، ص 104) این شرح را می‌افزاید: در دماوند غاری بوده است که دیو سپید در آن مسکن گزیده بود و این دیو سپید به دست رستم کشته شد. دختر دیو هنوز هم در آن‌جا زندگی می‌کند و بر فراز تخته سنگی جای دارد که رسیدن بدان غیرممکن است و در آن‌جا سرگرم دوک‌ریسی است. حتی بعضی‌ها خیال می‌کنند که مسکن ضحاک نیز بالاتر از آن جای دارد و هنوز هم جادوگران دور و بر او را گرفته‌اند.»

غارها و گودال‌های دیگریست که می‌گویند مسکن پریان است. در دوآب (مازندران) بر فراز کوه غاریست که دسترسی بدان مشکل است. در پایین قسمتی از زمین سرخ‌رنگ است. مردم آن‌جا این داستان را روایت می‌کنند: به روزگاران پیشین یک پری در این غار می‌زیست. این پری بسیار زیبا بود با گیسوان بلند و هنگامی‌که دم دهنه غار می‌آمد، مردم او را می‌دیدند.

روزی چوپان جوانی گوسپندان خود را به پایین غار بیاورد تا بدان‌ها آب بدهد و شروع کرد به نی زدن و پری گوش داد، پایین آمد، چوپان را دید و دل بدو باخت و شب را با وی به‌سر برد. سحرگاهان که از خواب بیدار شدند دیدند زمین برابر غار سرخ شده است. چوپان پری را با خود بسرد و خانه‌ای ساخت و اکنون سال‌هاست که با هم می‌زیند و کودکان فراوان دارند. این مکان اهمیتی به خود گرفت و آباد گردید و شاه‌مرزاد نامیده شد.

همان‌طوری‌که در کشورهای دیگر مرسوم است، در ایران نیز مردم برآنند که گنج‌هایی در غارهای نواحی کوهستانی و یا در ویرانه‌ها پنهان شده است. چنان‌که یکی از بانوان گزارشگر به من می‌گفت: در ایران گنج‌های فراوان نهفته است و هرکدام را ماری پاسبانی می‌کند. اگر گنج به‌وسیله کسی کشف شود که بدو تعلق داشته است، مار بی آن‌که آزاری برساند از آن‌جا می‌رود وگرنه پیداکننده گنج را از آن‌جا فراری می‌دهد.»



کارهایی که آمد نیامد دارند!

ماسه در فصل «علایم و پیش‌بینی‌ها» درباره برخی از پیش‌گویی‌های مردم چنین می‌گوید: «تخیل و تصور عوام با نتیجه‌گیری‌های اخترشناسان به هم می‌پیوندد تا معلوم سازد که آینده چه نیک و بدی برای آدمی آماده کرده است... از نظر مقایسه‌ای، این پیش‌بینی‌ها که سینه به سینه منتقل شده و در میان عوام معمول و مرسوم است، خالی از فایده نمی‌باشد.

بعضی کارها آمد نیامد دارد یعنی نسبت به اوضاع و احوال نیک است یا بد، به‌طور کلی این بیان تا حدی مبهم است. مثلا بذرافشانی، نگاه داشتن بعضی اشخاص و حیوانات در خانه خود، اقدام به بعضی کارها برای بعضی‌ها «آمد» و برای برخی‌ها «نیامد» دارد، یعنی برای بعضی‌ها خوب است و برای بعضی‌ها بد و این آمد و نیامد معلوم نمی‌شود مگر پس از تجربه. از این قبیل است کاشتن بادمجان، سیب‌زمینی، جو، شبدر، سرکه انداختن و نگاه‌داشتن مرغ و خروس و خرگوش در خانه که آمد نیامد دارد.»

این خاورشناس درباره عقیده مردم نسبت به برخی تخته‌سنگ‌ها نیز چنین می‌آورد: «مردم عقیده دارند که بسیاری از صخره‌ها (و بعضی حجاری‌ها) در ابتدا غول‌هایی بوده‌اند که به‌وسیله نیروی مرموزی تبدیل به سنگ گردیده‌اند و یا آدم‌هایی بوده‌اند که حضرت محمد [ص] و یا خاندان حضرت علی [ع] آنان را تنبیه کرده و به سنگ مبدل ساخته‌اند. اگر تخته‌سنگ سیاه رنگ باشد معلوم می‌شود آن شخص یک مرد زنگی و یا یک زن زنگی بوده است.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها