البته در این روند چیزهایی هم درباره خودتان میآموزید. اینکه چگونه واکنشهای تدافعیتان شما را هرازگاهی به آدمی خودشیفته تبدیل میکند؛ چطور گرایشهای خودشیفتهواری را که تمامی ما آدمها گاهوبیگاه بروز میدهیم در خودتان تشخیص دهید؛ و چگونه آسیبها به زندگی خصوصی و روابطتان را به حداقل برسانید.
امروزه در رسانههای اجتماعی و فرهنگ سلفیمحوری، ما در دوران خودشیفتگی به سر میبریم و در جامعهای زندگی میکنیم که اغلب این ویژگی بالقوه مضر را جشن میگیرد نه اینکه آن را به عنوان یک اختلال روانی درک کند. یافتههای جدید دانشمندان نشان میدهد که خودشیفتگی در یک طیف وجود دارد - دقیقا مانند اوتیسم - و بیشتر ما برخی از گرایشهای خودشیفتگی خفیف را از خود نشان میدهیم. اما از هر بیست نفر یک نفر در گروهی قرار میگیرد که نویسنده از آن به عنوان خودشیفتگی افراطی یاد میکند، که در آن این ویژگیهای خودبینی منجر به یک رفتار مخرب میشود که نه تنها به فرد بلکه به همه اطرافیان از جمله دوستان، خانواده و همکاران آسیب میرساند.
فصلهای این کتاب شامل: خودشیفته قلدرمآب، والد خودشیفته، خودشیفته اغواگر، خودشیفته خودبزرگ بین، خودشیفته همه چیزدان، من برحقام و تو برخطا، خودشیفته خودبرحق بین، خودشیفته انتقام جو، خودشیفته دچار اعتیاد و طرف شدن با خودشیفتهای که میشناسید است.
در «مقدمه» کتاب آمده است: «در سالهای اخیر، استفاده بیش از اندازه از واژه «خودشیفتگی» این واژه را حسابی از وزن و معنا تهی کرده است. در فرهنگ امروز خودشیفتگی کم و بیش هم معنا با «تکبر و نخوت» شده است. یاد کردن از کسی به عنوان «خودشیفته» تبدیل شده به تشخیص غیر حرفهای باب روز و محبوب کارشناسان و گزارشگران رسانهها که مشتاقانه آن را درباره فلان آدم مشهوری که به تازگی درگیر ماجرای رسوایی شده یا بهمان سیاستمداری که هنگام عملی ناپسند در تله افتاده به کار میبرند. بیشتر آدمها از این واژه به عنوان توهین استفاده میکنند، با آن میخواهند کسانی را که به نظرشان زیادی خودبزرگ بین میرسند خیط و کنف کنند. این واژه را برای اشاره به مردان و زنان از هر گروه اجتماعی به کار میبریم، از هنرپیشگان معروفی که جلو چشم مردم رفتار ناپسندی از آنان سر زده تا دوستانی که مدام عکسهای خوش نمای خود را در اینستاگرام میگذارند. این روزها گویی تقریبا همه خودشیفتهاند. وقتی این برچسب را به این همه آدم میزنید، معنیاش گنگ میشود و بیش از اندازه تعمیم مییابد. اشاره کردن به کسی تحت عنوان «خودشیفته» تبدیل شده به کلیشه، و آن چنان رایج شده است که دیگر فکر نمیکنیم واقعا معنیاش چیست.
خودشیفتگی طیفی از حالتهای ممکن را شامل میشود، از عزت نفس سالم و طبیعی بگیرید تا خودشیفتگی بیمارگونه. بیشتر کتاب اختصاص دارد به آدمهایی که ترجیح میدهم از آنان با عنوان خودشیفتههای حاد یاد کنم. آنان به آستانه تشخیص ابتلا به اختلال شخصیت خودشیفته نمیرسند، ولی از جنبههای مهمی با خودشیفتههای معمولی که کمی بیش از اندازه خود را خوب و بیعیب تصور میکنند فرق دارند. خودشیفتههای حاد نه تنها آدمهایی خودپسند و اعصاب خردکن هستند، بلکه خطرناکند. معنای روانشناختی در برابر تشخیص بیماری این کتاب درباره تشخیص بیماری نیست. از نظر من برچسب بیمار زدن به آدمها ارزش چندانی ندارد، زیرا فردیت پیچیده آنان را به تصوری قالبی و کلیشهای فرومیکاهد، و درباره اینکه چرا خودشیفتههای حاد فلان یا بهمان طور رفتار میکنند، یا درباره درد و رنج روانیای که پشت رفتارهای مخربتر و اغلب عمده آسیب رسان آنان هست چیز به دردبخوری به ما نمیگوید.»
جوزف بورگو مولف کتاب با بیش از سی سال تجربه در مطالعه اختلالات شخصیت و درمان خودشیفتگیهای شدید، یک کتاب راهنمای مفید برای شناسایی، درک و مدیریت شخصیتهای خودشیفته ارائه کرده است. کتاب «خودشیفتهای که میشناسی» با تکیه بر نمایههای دقیق برداشتهایی از تجارب نویسنده و زندگینامه افراد مشهور، ابزارها و راه حلهای قابل فهمی را ارائه میدهد که میتوانید برای خنثی کردن موقعیتهای خصمانه و در امان نگه داشتن عزت نفس خود از حملات این افراد، در صورتی که خود در چنین شرایطی قرار گرفتید، درک کنید.
کتاب «خودشیفتهای که میشناسی» اثر جوزف برگو با ترجمه کوروش کامیاب از سوی نشر کرگدن در 264 صفحه و با قیمت 65000 تومان روانه بازار نشر شده است.
نظر شما