در نشست نقد کتاب «دانشگاه علوم پزشکی ایران در گذر زمان» مطرح شد؛
قاضی: کاش کتابم را قبل از چاپ میخواندید!
نشست نقد و بررسی کتاب «دانشگاه علوم پزشکی ایران در گذر زمان» با حضور مرتضی قاضی (نویسنده) و مرتضی انصاریزاده (منتقد تاریخ شفاهی) در محل کتابفروشی بهنشر تهران برگزار شد.
انصاریزاده: یکی از اشکالات رایج، خودبرتربینی منتقد است!
وی گفت: یکی از اشکالات رایج جلسات نقد، خودبرتربینی منتقد است. شاید خیلی از منتقدها اولین کاری که میکنند، این باشد که سالِ تولد نویسنده را نگاه میکنند و ضعفهای کتاب را به آن نسبت میدهند. یک سری گزارههای کلی هم دارند که با هدف جلسه نقد، همخوانی ندارد. معمولا جلسه نقد برای معرفی کتاب برگزار میشود اما عمدتاً صرف نکوهش کتاب میشود که شایسته نیست. نقد باید یاریگر باشد و در آن منتقد باید با کتاب همراه شود. من الان نکات زیادی درباره این کتاب میتوانم بگویم اما میدانم این کتاب محدودیت مالی و زمانی داشته و قرار نبوده که آقای قاضی، دائرةالمعارف بنویسد! اگر منتقد با کتاب همراه نباشد خیلی حرفها میتواند بزند که کمکی به نویسنده نخواهد کرد.
این منتقد افزود: من اگر آزادانه قرار بود این کتاب را تدوین کنم، روی برخی برهههای خاص تمرکز میکردم؛ مثلا تاسیس دانشگاه، دانشگاه پس از ادغام و... اما این را میدانم که یک مرکز سازمانی این کتاب را سفارش داده است و میخواسته دورههای مدیریتی دیده شود.
انصاری زاده ادامه داد: من به این فکر کردم که این کتاب چه نوع مخاطبهایی خواهد داشت؟ بالاخره برای دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی ایران دانستن سوابق دانشگاهشان جالب و مهم است و البته علاقهمندان به تاریخ پزشکی ایران هم میتوانند از این کتاب استفادههای زیادی کنند.
این منتقد تصریح کرد: مثلاً ما همیشه دولت آقای بازرگان را معتدل و لیبرال دیدهایم اما در مقطع پس از انقلاب و در صفحه 99 کتاب این مطلب از قول دکتر سامی، وزیر بهداری دولت آقای بازرگان میآید که: «ما دیگر این موسسات لوکس را نمیخواهیم. ما دکترهایی میخواهیم که با چکش و گوشی باشند...» این را گفتم که نشان دهم برخی علاقمندان به تاریخ ایران و انقلاب اسلامی هم میتوانند مخاطبان این کتاب باشند.
کارشناس تاریخ شفاهی گفت: با وجود این که کتاب، گزارشِ کاری است اما خواندنی است. کتابهای سازمانی را خیلی وقتها نمیشود خواند اما این کتاب، خواندنی و پیشرونده است. ظرافت هایی در کتاب هست که در جذاب بودن کتاب در نگاه اول تاثیر میگذارد؛ مثل فهرست کتاب که ورق زدن آن یک دید کلی به مخاطب میدهد و هوشمندانه تنظیم شده است. آقای قاضی میتوانستند به ترتیب مدیران، تمام حرفها را بیاورند و تمام شود اما تلفیق این روایتها و فهرستی که کتاب دارد، برای مخاطب بسیار ارزشمند است. تیترگذاری فصلها هم از این منظر بسیار قابل توجه است. این در حالی است که خیلی از کتابهای سازمانی فقط چاپ میشوند که چاپ شده باشند؛ اما این کتاب، اینگونه نیست.
مرتضی قاضی: تدوین کتاب، شش سال طول کشید
مرتضی قاضی، نویسنده کتاب «دانشگاه علوم پزشکی ایران در گذر زمان» نیز در بخش اول سخنانش در این نشست گفت: من همواره به دوستان توصیه میکنم که از هر نقدی استقبال کنند چون نقد، همیشه سازنده است.
وی در مورد نحوه ارتباطش با دانشگاه علوم پزشکی ایران گفت: من سال90 با آقای مازندرانی یکی از کارگردانان قدیمی روایت فتح آشنا شدم که در سالهای اولیه روایت فتح، با شهید آوینی همکاری میکردند. ایشان در زمینه برخی مباحث پزشکی مشغول ساختن مستندهایی بودند که برای تحقیقات آن در خدمتشان بودم. من البته نسبت دیگری هم با دانشگاه علوم پزشکی ایران دارم؛ اخوی بزرگتر من، شهید محمد قاضی ورودی سال 63 این دانشگاه بوده و در سال 65 به شهادت رسیدند؛ لذا علاقه ای به این دانشگاه و همچنین همدانشگاهیهای برادرم داشتم.
وی افزود: در آن زمان، دانشگاه دوران بحرانی داشت و از دانشگاه تهران به تازگی جدا شده بود و در دوران دولت جدید در سال 92 میخواست برای هویت خودش کاری انجام بدهد. اعضای این دانشگاه با خلا هویتی مواجه شده بودند و باید برای این معضل کاری میکردند. ما در کتاب بیش از 100 صفحه درباره ادغام این دانشگاه گفتهایم و برخی اذعان میکردند که ما از دانشگاه تهران چیزی کم نداشتیم اما ما را منحل کردند! آن زمان روسای دانشگاه این کار را به معاونت توسعه سازمانی دادند اما تدوین آن شش سال طول کشید. کار من در کنار یک مستند تصویری جلو میرفت و من مصاحبههای مفصلتری برای کتاب میگرفتم.
انصاریزاده: کتاب تاریخ شفاهی جایگزین رمان شده است
انصاریزاده در بخش دیگری از سخنانش گفت: کتابهای تاریخ شفاهی در چند سال اخیر زیاد شدهاند. حتی برخی اساتید میگویند که کتاب تاریخ شفاهی جایگزین رمان شده است. مباحث نظری حول تاریخ شفاهی خیلی کم انجام شده؛ مثلا یک کتاب جایزه میگیرد ولی میبینیم چیزهایی که مسلما باید رعایت شده باشد در این کتابها نیست. برای آموزش تاریخ شفاهی هم خوب است مواردی نوشته شود.
وی افزود: یکی از نکات این است که کتاب تاریخ شفاهی قرار است که منظر چه کسی بیان شود؟ روح این کتاب قرار است چه چیزی بگوید؟ یعنی قرار است مثلاً از منظر آقای سمیعی و مدیران دانشگاه باشد یا نویسنده از منظر خودش به موضوع نگاه کرده است. بطور مثال، اگر با یک دیکتاتور مصاحبه کنیم، کتاب قرار است نگاه او به سیاست باشد یا قرار است که کتابی نقادانه از آب در بیاید؟ این از نکاتی است که درباره کتابهای تاریخ شفاهی خیلی مهم است.
انصاریزاده ادامه داد: در این کتاب، آقای قاضی به گفتههای راویان اتکا کردهاند و آنها افرادی همجهت با دانشگاه هستند. قاعدتا حالت ایده آل این است که جنبه های مختلف دیده شود. البته این را هم توجه میشوم که نویسنده محدودیتهای زیادی داشته و سقف زمانی و مالی، این کار را با محدودیت هایی مواجه کرده است. برخی کتابها جنبه گردآوری شان بر جنبه تحلیلیشان مقدم است و در حقیقت، رسالتشان این است. ماموریت نویسنده در این کتاب، گردآوری بوده و در تاریخ هم نمونههای زیادی برای این نوع کتابها هست. با همه الزامات سازمانی، فکر میکنم میشد که نویسنده، به طور منتقدانهتری وارد موضوع شود.
وی تصریح کرد: نکات پراکنده در کتاب زیاد است؛ اما نباید همه آنها را حذف کرد. مثلا شاید برای من، این که مکان جرافیایی اولین دفاتر دانشگاه در کجا بوده خیلی مهم نباشد اما باید در چنین کتابی، به این مسائل هم پرداخت. بازه بررسی کتاب خیلی زیاد است و اتفاقات زیادی رخ داده که شاید نویسنده میتوانست برخی از این مسائل را با جزئیات بیشتری بررسی کند. البته میدانیم که اگر به همه این سئوالها پاسخ داده میشد، کتاب به یک پروژه بی پایان تبدیل میشد.
مرتضی قاضی: خواندن فصل ادغام در این کتاب، برای هر خوانندهای جالب است
نویسنده کتاب در بخش دیگری از سخنانش گفت: باید ببینیم این کتابها چه آوردهای برای الان ما دارند. آدمهای یک دانشگاه صبح بیدار میشوند و میبینند هیچ چیزی از سابقه دانشگاهشان وجود ندارد و این یک مورد منحصر به فرد است و شبیهش وجود ندارد. ما هنوز یاد نگرفتهایم که از تجربیات قبلی برای آینده استفاده کنیم. فارغ از خاطرات و مباحث نوستالژیک باید ببینیم از تجربیات گذشته برای آینده چه کاری میتوانیم بکنیم.
وی افزود: بحث ادغام دو دانشگاه در این کتاب بیشتر جنبه مدیریت دانشی دارد اگر چه ما سمت افراد دانشگاه تهران نرفتیم و البته از موضع آن طرف هم باید بررسی شود. ما در تاریخ انقلاب ادغام جهاد سازندگی را داشتهایم که باید از آن تجربه بهره میگرفتیم و تجربیات مدریتیاش را کسب میکردیم. به نظرم خواندن فصل ادغام در این کتاب، نهتنها برای هر مدیر و مسئولی لازم است، برای هر خوانندهای هم میتواند جالب باشد. من در این قسمت هیچ چیزی را حذف نکردم و روایتهای مختلف را آوردهام.
قاضی در مورد ادغام دانشگاه علوم پزشکی ایران و تهران گفت: نگاه من این است که این ادغام میتوانست ایده درستی باشد و ادغام این دو دانشگاه که خدمات پزشکی به مردم ارائه میدهند، میتوانست خدمترسانی را بهتر کند اما اجرای این ایده، اشتباهات زیادی داشته و به شیوه بسیار بدی اجرا شده است. حتی برخی از افراد دانشگاه ایران هم معتقد بودند این تصمیم جنبههای مثبتی داشته؛ اما در عمل، ناشیانه بود و منجر به بروز مشکلاتی شد.
وی ادامه داد: در بخشهایی از کتاب، روایتهای افراد مطول شده بود که تصمیم گرفتیم متن را کوتاه کنیم اما هیچ کجای کتاب دچار سانسور نشد. این کتاب اگر چه تاریخچه است اما تلاش داشتیم که رواییتر باشد تا خواندنیتر شود. ما در گردآوری همین مطالب هم با مشکلات زیادی روبرو بودیم. مثلا آقای دکتر خسروی، یکی از مهم ترین رؤسای دانشگاه، به خاطر فوت فرزندشان کلا همه دسترسیها را حذف کرده بودند و به طور معجزهآسایی توانستیم ایشان را پیدا کنیم. مدیریتهای مختلف هم در طول زمان کار نظرات مختلفی داشتند و در دورههای مختلف، افراد، نگرشهای مختلفی به کار ما و حتی لیست افراد مصاحبه شونده داشتند. اما شکر خدا با همه روسا توانستیم صحبت کنیم و حتی روسایی که انتقاداتی به آنها بود، نکاتشان را بیان کردند.
نویسنده کتاب «دانشگاه علوم پزشکی ایران در گذر زمان» افزود: من تلاشم بر این بود که بیطرف بایستم؛ اما نمیدانم این امر محقق شده یا نه. من فقط تلاش کردم مشاهده کرده و نقل کنم. سعی داشتم اگر کسی خلاف جریان روایت حاکم گفته، آن را بیاورم اگر چه حتی سند قابل توجهی برای آن وجود نداشته باشد. اسناد دانشگاه بعد از ادغام به دانشگاه تهران منتقل شده و از بین رفته بود و این، مشکلات زیادی را برای ما به وجود آورد. حتی برای تامین عکسهای دانشگاه هم با مشکل مواجه بودیم. لذا مجبور شدیم حتی به آلبوم های خانوادگی مراجعه کنیم.
انصاری زاده: مقدمه کتاب مهم است.
مرتضی انصاری زاده به عنوان نکته آخر گفت: برخی میگویند تدوینگر هر چه بیشتر تلاش کند، تلاشش کمتر دیده میشود. همه فکر میکنند که افراد آماده بودهاند که به راحتی با آنها گفتگو گرفته شود در حالی که این چنین نبوده.
وی تصریح کرد: مقدمه کتاب مهم است و خیلی از توضیحاتی که الان دادید، جایش در مقدمه کتاب خالی است. یکی از کارهایی که میتوانست به خوانندگان کمک کند، ارجاعات است که کتاب از این منظر هم با مشکلاتی روبرو است. در بخش عکسها هم برخی بههمریختگیهای تاریخی، مخاطب را با مشکل روبرو میکند.
قاضی: کاش کتابم را قبل از چاپ میخواندید!
مرتضی قاضی نیز در بخش پایانی سخنانش گفت: کاش آقای انصاریزاده کتابم را قبل از چاپ میخواندند و نظراتشان را در کتاب اعمال میکردیم. البته از آقای دکتر احمدی، مسئول روابط عمومی دانشگاه هم باید تشکر کنیم که برای انتشار این کتاب، تلاشهای زیادی کردند. البته افراد زیادی هم بودند که توفیق گفتگو با آنها دست نداد و به نظرم جایشان خالی است اما آقای دزفولی، از دوستان روابط عمومی، در دانشگاه همچنان این مسیر تاریخ شفاهی را ادامه میدهند و مشغول تکمیل این تاریخچه هستند.
نظر شما