تعهد در ادبیات کشورمان در گذشته معنای زیباتری داشته و آن هم تعهد به انسانیت است و امروز هم باید به این معنا بازگردیم و خطکشیها را تغییر بدهیم؛ کاری که در این کتاب تلاش کردم، انجام دهم.
بر زنانی که سالهای 1364 تا 1367، قسمتی از جوانی خود را در ساختمان کیانپارس زیستهاند، سالهای زیادی گذشته است. آنها در سالهای پس از جنگ، زنان زیادی را زیستهاند؛ همسر شهید، همسر جانباز، همسر آزاده، همسر پاسدار، همسر فرمانده، همسر نماینده مجلس، یا همسر یک کاسب گمنام. ازدواج فرزندان را دیدهاند و برخی، روزهای شیرین نوهداری را میگذرانند.
آنها همواره همسر و مادر دیده شدهاند؛ اما وقتی پای بازگویی روایت خاطرات کیانپارس مینشینند، در خود، زنی را میبینند که قسمت شیرینی از زندگی و وجودش را در اهواز جا گذاشته و آرزو میکنند «کاش آن روزها برگردد». در این کتاب، راویان ساختمان کیانپارس، لحظات خوش آن روزها را حسرتآمیز با همه ما قسمت کردهاند.
با زهرا حیدری که آثاری همچون «از راست نفر سوم»، « تکدرختی در کویر»، «گزارش سفر» و «نخلها تو را میخوانند» را در کارنامه خود دارد، به بهانه انتشار کتاب «ساختمان کیانپارس» به گفتوگو پرداختهایم که شرح آن را در ادامه میخوانید.
چه شد که این موضوع را برای نوشتن انتخاب کردید؟
شاید علاقهام به ادبیات، روایات زنانه و سوژههای زنمحور از یک سو و نگاه مردمشناسی به جنگ از سوی دیگر، مرا در مسیر نگارش این کتاب قرار داد. قرار بود خاطرات جمعی از زنان کرمانی که به فواصل مختلف از سال 64 تا کمی بعد از قطعنامه 598 در تابستان 67، در ساختمانی در محله کیانپارس اهواز ساکن بودهاند، جمعآوری و تدوین شود. این ساختمان از ساختمانهای اجارهای سپاه در دوران جنگ در اهواز بود. علت حضور زنان در این ساختمان از آن جهت بود که لشکر 41 ثارالله، ساختمان را در اختیار فرماندههانش قرار داده بود تا همسر و فرزندان خود را به اهواز ببرند تا با توجه به مسافت بین اهواز و کرمان که خاستگاه اغلب نیروهای لشکر ثارالله بود، نیاز به مرخصی و تردد بین دو این شهر که در آن زمان با توجه به نوع وسایل نقیله و وضعیت جادهها حدود 20 ساعت بود، کمتر کند.
در روند نوشتن کتاب با چه سختیها و چالشهایی روبهرو شدید؟ مسیر مصاحبه در ژرفنای خاطرات چگونه شکل گرفت؟
چالش اولیه با صورت مسأله بود؛ اینکه زنان ساختمان بهعنوان نیروهای امدادی و نظامی در جنگ شرکت نداشتند و برای کارهای پشت جبهه نیز به اهواز نرفته بودند و حضورشان در اهواز تنها به واسطه موقعیت همسرانشان بوده است.
مصاحبه کوتاهی در اواخر دهه هشتاد با برخی از این زنان در کرمان انجام شده بود و در اختیارم گذاشته شد. با شنیدن مصاحبهها احساس کردم گفتوگوها با خودسانسوری راویان همراه بوده است. بیست سال از جنگ گذشته بود و فراموشی و برخی ملاحظات دیگر را نیز باید به همه آنها افزود. با این حال برخی نشانهها و فکتها در مصاحبهها حکایت از آن داشت که موضوع و اشخاص، پتانسیل یک اثر پژوهشی و روایتمحور را دارد. مصاحبههای قبل را کنار گذاشته و برای مصاحبههای جدید به کرمان رفتم با این امید که در مسیر گفتگو و ثبت خاطرات، پرسوجو از جزئیات و حوادث جانبی، نیرو محرکه بازگویی خاطرات خواهد بود.
حالا بیش از 30 سال از پایان جنگ گذشته بود و فراموشی و به دنبال آن تحریف میتوانست چالش دیگر باشد و از ارزش خاطرات بکاهد. گفتوگوها را به صورت گروهی و تکصدایی از سر گرفتم. از مزایای گفتوگوهای گروهی، خاطرات هزارتویی بودند که خاطرات دیگری را میگشودند و نام افراد جدیدی را به میان میآوردند که خود روایتی جدید به دنبال داشتند. خاطرات مشترک از زوایای دید راویان مختلف بیان شد. بسیاری از اتفاقات، وقایع عادی روزمره بود، ولی آنچه متمایزشان میکرد، زاویه دید انسانی به جنگ، سیر سریع حوادث و زندگی در شهری جنگی به دور از خانه بود. انتخاب زندگی در چنین شرایطی، نه از سر کمالطلبی و زندگی زیباتر، بلکه بر پایه همان فرهنگ زنانه و فرهنگ مراقبت بود. بیشتر زنان ساکن ساختمان داوطلبانه همراه همسر به اهواز رفته بودند تا هم دلتنگی را بتارانند و هم خاطر همسر را از خود و فرزندان آسوده کنند.
از خاطرات شیرین و تلخ نوشتن این کتاب چه بود؟
علاوه بر لذتی که در گوش سپردن به روایات و تاریخ شفاهی وجود دارد، در پروسه گفتگو با زنان راوی کتاب، از آنجا که از جنس خود راویان بودم، توانستم بیواسطه، غیررسمی و غیر ایدئولوژیک خاطراتشان را بشنوم و از احساسات زنانهشان در جزئیات روایتشان که اغلب پارادوکسی از لحظات ملتهب، غمانگیز و طنز بود سخن بگویند؛ طنز و شوخی جهت گریز از تلخی و ضروریات و نگرانیهای روزمره زندگی در شهر جنگی و غمانگیز، از آن جهت که لحظات تراژیک رسیدن خبر مجروحیت، اسارت و شهادت همسران زنان ساختمان را کم ندیده بودند و در هراس جمعیشان مؤثر بود.
آنچه نویسنده متعهد را از نویسنده غیرمتعهد جدا میکند چیست؟ چه میشود نویسندهای به موضوعی همچون ادبیات پایداری علاقمند میشود و دیگری نمیشود؟ این تفاوت زاویه دید از کجاست؟
من، هم تاریخ خواندهام و هم نویسندهام و از این منظر میتوانم پاسخ بدهم. تعهد در ادبیات کشورمان در گذشته معنای زیباتری داشته و آن هم تعهد به انسانیت است. امروز هم شاید باید به این معنا بازگردیم و خطکشیها را تغییر بدهیم. کاری که در این کتاب تلاش کردم انجام بدهم. زنان جوان و نوعروسانی در سالهای ابتدایی زندگی مشترک به همراه همسرانشان به اهواز رفتهاند و در یک ساختمان شش واحدی با حریم شخصی بسیار محدود منزل کردهاند. هر یک قصه خودش را داشته و وقتی نوبتش رسیده روایتش را بازگو کرده است. با اینکه سختترین دوران زندگی آنها بوده ولی در روزهایی که با آنها نشست و برخاست کردم و حرفهایشان را شنیدم و ضبط کردم، همگی با افتخار از آن دوران یاد میکنند. این نه از سر ستایش جنگ است، بلکه به سبب جهانبینی و تجربه خاصی است که در آن شرایط کسب کردهاند. نویسنده چه در ادبیات مقاومت و چه در ادبیات روستایی یا ادبیات کودک و نوجوان باید به دنبال چنین سوژههایی باشد. ادبیات با چنین سوژههایی زنده است.
اصلا کتاب نوشتن از برهههای تاریخی یک ملت و جانفشانیها و سیاستهای پیدا و پنهان آن ضرورتی دارد؟ کارکرد آن چیست؟
مثل این است که بگویید دانستن تاریخ به چه درد میخورد! رویارویی راستین با تاریخ میتواند انسان منصف بسازد و چه چیز بالاتر از این. همه اتفاقات بزرگ سیاسی، اجتماعی و تاریخی در بستر زمان تأثیر خود را بر ادبیات خواهند گذاشت. انقلاب اکتبر روسیه، جنگهای جهانی، جنگ ویتنام، انقلاب 57 ایران و جنگ ایران و عراق نمونههایی از آن دست هستند که به خلق صدها کتاب رمان و ژانرهای دیگر ادبی انجامیده است.
شخصیتها، قهرمانها و راویان این کتابها اگر با جهتگیری و سمت و سویی خاص نگارش نیافته باشند و بر مبنای حقیقت باشند، میتوانند نشانه و نماد یک کل اجتماعی در دوره خود باشند. امروزه با انبوهی از کتب در همین ژانرها روبهرو هستیم. اگرچه به قول بیهقی بزرگ هیچ نوشته نیست که به یک بار خواندن نیرزد اما گاه در ارائه نوشتهها و کتابهایی با موضوعات تاریخی و سیاسی و به ویژه ژانر زندگینامهنویسی و مستندگاری با سیاهمشقهایی روبهروییم که میکاهند و نمیافزایند. در چنین شرایطی تشخیص سره از ناسره را برای مخاطب عادی دشوار میکنند که نیاز به آسیبشناسی و نگاه سختگیرانهتری دارد که در این مجال نمیگنجد.
این کتاب چه نیازی از مخاطب را رفع میکند؟ چه شد که این حوزه از ادبیات را برای نوشتن برگزیدید؟
همیشه واکنش مخاطبان مختلف، به روایتی واحد، متفاوت است. از طرفی، تنها صدای افراد مشهور نیست که باید به عنوان بخشی از هویت فرهنگی ثبت و ضبط شود، گاه روایات افراد عادی نیز میتواند سندی برای تاریخ اجتماعی و فرهنگی در دورهای خاص باشد. در این کتاب راویان و روایتهایشان مستقل در نظر گرفته شد و نقیبی به گذشته راویان نیز زده شد و روایت زندگیشان قبل از زندگی در کیانپارس به روایت زندگی آنها در کیانپارس افزوده شد. زنان راوی کتاب، جز چند مورد اهل کرمان هستند. از این منظر، روایتها به لحاظ فولکلور و مردمشناسی بازتابی از شرایط فرهنگی و زیستبوم مردم کرمان از دهه 40 تا 60 نیز هست.
نظر شما