میتوان چنین استدلال کرد که دنیایی که امروزه در آن زندگی میکنم یک «پستمدرن حادواقعیت» است، پر از نشانههایی که درباره چیزهای واقعی اطلاعات اندکی ارائه میدهند. در آستانه سال 2008، ارزش واقعی وامهای مسکن زیر لایهها ارزش نشانهها، زیر بیمهنامههای فریبکارانه و رتبهبندیهای مالی مبتنی بر هیچ پنهان بود. در اخبار مهم نیست که چیزی واقعی است، نکته مهم در عوض چگونگی بیان و گوینده آن است و اینکه آیا مطلب مورد نظر به اندازه کافی برای مخاطب تحریککننده بوده یا خیر. در مجموع میتوان گفت که ما در کارناوالی پستمدرن زندگی میکنیم که در آن چیزهایی مانند تلویزیون، دیزنی لند، فیسبوک و توئیتر زندگی ما را تعریف میکند.
بودریار حدود 40 سال پیش این رویدادها را پیشبینی کرده بود. او زمانی در «وانمودهها و وانمود» نوشت: «مردم دیگر به یکدیگر نگاه نمیکنند، اما انجمنهایی برای این کار وجود دارد. آنها دیگر یکدیگر را لمس نمیکنند، اما تماسدرمانی وجود دارد. مردم دیگر راه نمیروند، اما میروند پیادهروی و غیره. همگان تواناییها یا بدنها یا اجتماعیت یا ذائقه از دست رفته برای غذا را بازیافت میکنند.»
آدمی بیاختیار از خود میپرسد که کسی چون بودریار درباره سریال «چرنوبیل» چه میگفت؟ آنچه درباره این مینیسریال جالبتوجه بوده این است که تصویر از خود ماجرا واقعیتر به نظر میرسید: لباسها، جلوههای ویژه، زوایای دوربین و غیره همه در خدمت نوعی سیستم نشانهگذاری تعینیافته قرار داشتند. بنابراین چهبسا بتوان این پرسش را مطرح کرد که 20 سال بعد، آیا این سریال را برنامهای استودیویی خواهیم خواند یا با رویداد واقعی چرنوبیل آن را اشتباه خواهیم گرفت؟
اما آنقدرها هم نیازی نیست که رو به سوی آینده دوردست داشته باشیم. نمایشگرهای ما خودشان در حال حاضر بهعنوان یگانه واقعیت موجود در جهان بهمان نشان میدهند و همین سبب شده که این روزها کمتر و کمتر از چهاردیواری اطراف خود خارج شویم. آیا واقعا میتوانیم بگوییم که سوای کولاک دیجیتالی پیش رو، واقعیت دیگری را نیز میشناسیم؟ اگر بودریار زنده بود تا حدس و گمان ما را درباره احتمال زندگی در شبیهسازی دیگر موجودات را بشنود، مطمئنا به این نکته اشاره میکرد که ما پیشتر شبیهسازی زندگی خودمان را ایجاد کردهایم.
آنچه را تاکنون گفته شد چهبسا بتوان این چنین خلاصهبندی کرد: واقعیت کاملا وارد بازی واقعیت شده است. بیعاطفهگی ریشهای مرحله سرد و سیبرنتیکی، جانشین مرحله گرم و وهم آلود میشود. اکنون مسئله عبارت است از تبدیل امر واقعی به یک ماهواره، قرار دادن یک واقعیت غیر قابل تعریف بدون هر گونه معیار مشترکی در مدار با تخیل که یک بار آن را توضیح داده است. روزمرهترین جنبه محیط زمینی به مرتبه یک ارزش کیهانی، یک دکور مطلق، که در فضا تجسم یافته است ارتقا پیدا میکند. این پایان متافیزیک و آغاز دوران واقعیت مفرط است.
آموزه راستین بودریار برای زمانه ما این است که حیات ما عمیقا با حادواقعیت درهم آمیخته است. ما در حال جدایی سریع از طبیعت و زندگی ارگانیک خود هستیم و قدم به قلمروی صرفا فرهنگیِ حادواقعیت میگذاریم. حتی دنیای هنر نیز با رشد فناوریهای دیجیتال با مشکلی صعبالعبور مواجه شده است. ارتباط وجودی حادواقعیت مستلزم آن است که شبیهسازیها در درک زندگی مقدم بر خود واقعیت باشند. از اینها گذشته، دنیای آکنده از پیکربندیهای نمادین و هرمونتیک مشکلات بسیاری را در زمینه هویت و معنا ایجاد میکند. به گفته بودریار، «زمانی که واقعیت دیگر آن چیزی نباشد که پیشتر بود، نوستالژی معنای کامل خود را میگیرد.»
نظر شما