چهارشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۰ - ۱۱:۲۰
فارابی در طول تاریخ فلسفه کمتر مورد توجه است/ نویسنده کتاب یک دغدغه اجتماعی دارد

عبدالله نصری گفت: فارابی با اینکه مؤسس فلسفه اسلامی تلقی می‌شود؛ اما در طول تاریخ فلسفه کمتر مورد توجه قرار گرفته است. به قدری که در تاریخ آثار ابن‌سینا تدریس می‌شده، آثار فارابی مورد توجه نبوده و پس از ملاصدرا هم با توجه به اینکه آثار ملاصدرا مورد توجه اساتید بوده؛ ولی به فارابی توجهی نمی‌شود.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) نشست نقد و بررسی کتاب «نظام معرفت‌شناسی؛ بازخوانی بنیان‌های معرفتی فارابی» نوشته قاسم پورحسن، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی، روز گذشته با سخنرانی نویسنده کتاب، علی‌اکبر احمدی‌ افرمجانی، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و عبدالله نصری عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی به همت مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

نصری در این نشست با بیان اینکه فارابی با اینکه مؤسس فلسفه اسلامی تلقی می‌شود؛ اما در طول تاریخ فلسفه کمتر مورد توجه قرار گرفته است، گفت: به قدری که در تاریخ آثار ابن‌سینا تدریس می‌شده آثار فارابی مورد توجه نبوده و پس از ملاصدرا هم با توجه به اینکه آثار ملاصدرا مورد توجه اساتید بوده؛ ولی به فارابی توجهی نمی‌شود. در دوره جدید آثار مختلفی توسط محققان ایرانی و جهان عرب و حتی مغرب‌زمین در مورد فارابی منتشر شده است. 

او در ادامه درباره معرفت‌شناسی از دیدگاه فارابی توضیح داد: مباحث معرفت‌شناسی فلاسفه اسلامی در آثار فارابی پراکنده است. اما در این کتاب هم مباحث مختلفی طرح شده و مطالب کتاب در 15 بخش ابعاد مختلف معرفت‌شناسی را مد نظر قرار داده است. ریشه‌یابی مباحث معرفت‌شناسی در فلسفه یونان اهمیت بسیاری دارند. برخی معتقدند فلسفه اسلامی تقلیدی از یونان است و فلاسفه اسلامی در مقام تقلید بودند؛ بنابراین ریشه‌یابی این مباحث در فلسفه یونان از این حیث اهمیت دارد که به گسست معرفت‌شناسی فلسفه فارابی از فلسفه یونان اشاره می‌کند و در حقیقت یکی از مهم‌ترین بخش‌های فلسفه اسلامی، مباحث معرفت‌شناسی است.
 
نصری افزود: برخی از مباحث معرفت‌شناسی پس از فارابی هم مطرح می‌شود که با پورحسن اختلاف نظر دارم و ای‌کاش این مباحث یا مطرح نمی‌شد یا در یک باب یا فصول جدا یا در یک اثر جدایی مطرح می‌شد. به طور مثال مسئله انسجام‌گرایی برای فلاسفه اسلامی مطرح نبوده است؛ اما در این کتاب مورد توجه مولف قرار گرفته و اگر بنا بوده که مقایسه‌ای صورت بگیرد که کار مفیدی است، بهتر بود در مجلد جداگانه‌ای مطرح شود. همچنین برخی از فصول اگر تقدم می‌یافت، بهتر بود.

به گفته این استاد دانشگاه، در این اثر خوشبختانه نقل قول‌های مختصری از فارابی شده و بسیار مهم است و ای‌کاش این نقل قول‌ها با همان زبان فارابی مطرح می‌شد. به‌خصوص که اعتقاد دارم با توجه به بحث‌هایی که امروزه در باب وحی از دیدگاه فارابی مطرح می‌شود و نسبت‌های غلط به فارابی داده می‌شود و به گونه‌ای سوءاستفاده می‌شود که برخی نظرات خود را توجیه کنند، این بحث‌ها بسیار مهم است و ای‌کاش عبارات عربی و ترجمه آنها از فارابی ذکر می‌شد.
 
نصری با اشاره به اینکه نویسنده سعی کرده از منابع بسیاری استفاده کند که از امتیازات کتاب است و ذیل هر بحث به آن منبع به خوبی اشاره می‌شود یادآور شد: علاوه بر اینکه آثار فارابی مطرح می‌شود که شایسته هم بوده که به آثار فارابی توجه شود آثار افلاطون و ارسطو و ... نیز در بسیاری از موارد ذکر می‌شود و در بسیاری از موارد نیز چون استطرادا مطالب را آورده‌اند، اشاره‌ای به منابع و مآخذ نمی‌شود.
 
او گفت: خلاصه‌نویسی هر فصل نیز از مهم‌ترین خصوصیات کتاب است که گاهی حدود پنجاه مطلب یا بیشتر بیان می‌شود که بسیار مهم است و اگر کسانی بخواهند کتاب را مطالعه کنند خوب است، ابتدا خلاصه فصل را بخوانند و مجددا آن باب را بررسی کنند. کتاب حجم گسترده‌ای پیدا کرده است؛ چون مولف بنایش این نبوده که فقط آرای فارابی را بیان کند. این کتاب مجموعه چند کتاب است یا می‌شد در قالب چند کتاب درآورد؛ اما اگر مطالب در چند بخش مستقل بیان می‌شد، کار نویسنده را بهتر نشان می‌داد.
 
نصری به پورحسن پیشنهاد استفاده از آرای فارابی را ارائه کرد و عنوان کرد: همچنین در کتاب می‌توانست به تأثیرپذیری فارابی از گذشتگان اشاره شود و گسستی که فارابی از آنها پیدا کرده، مطرح شود و از سوی دیگر اینکه تأثیر فارابی بر پس از خود است که تا حدودی در لابه‌لای برخی فصول مطرح شده که اگر جدا می‌شد، تأثیرگذاری‌اش بیشتر بود. مسئله دیگر نیز مقایسه آرای فارابی با دیگران است. در آن صورت کتاب برای عده بیشتری قابل خواندن می‌شد و نه فقط اهل فلسفه.
 
این استاد فلسفه با تاکید بر اینکه فارابی فیلسوف بزرگی است و باید به نحوی مطالب او را ارائه کنیم که عظمت و مقام او برای بسیاری از اشخاص معین شود و نه صرفا برای اهل تخصص توضیح داد: گاهی مولف مطالبی را که در آثار فارابی آمده، مطرح می‌کند؛ مانند فرایند ظهور دانش که فارابی به این مطلب نیز اشاره کرده است. بنابراین هر مطلبی در معرفت‌شناسی فارابی مطرح می‌شود را ارجاع داده که در کدام منابع آمده است.
 
علی‌اکبر احمدیا فرمجانی با بیان اینکه نویسنده کتاب یک دغدغه اجتماعی دارد و این کاملاً خودش را در متن نشان می‌دهد افزود: این یک وجه مثبت در نوشتن‌ها و فکر کردن‌های ما است که انتزاعی فکر نکنیم و ننویسیم، بلکه نوشتن ما معطوف به شرایط اجتماعی و تاریخی ما باشد. لازم است که فکر کنیم و بیندیشیم و راه‌حل ارائه دهیم؛ فارغ از اینکه راه‌حل‌های ما مهم و مستحکم باشد یا نباشد، باید اهل این رویه باشیم که راه‌حل را ارائه دهیم و معطوف به شرایط تاریخی و اجتماعی خودمان باشیم.
 
او با تاکید بر پرداختن به سرچشمه‌ها یادآور شد: امروزه در معرفت‌شناسی و مطالعه اندیشه‌ها رفتن به سراغ سرچشمه‌ها یکی از تکالیف است. اندیشه‌ها از یک سرچشمه‌هایی شروع شدند و با پی‌بردن به منابع اولیه و توجه در این باب که چطور شکل گرفتند، اندیشه‌ها را بهتر می‌فهمیم و فهم بهتر رخ می‌دهد. اینکه چرا اندیشه در دنیای اسلام فعلی ما به این صورت است، سرچشمه‌هایی دارد و هرطور که فکر کنیم فارابی جزو این سرچشمه‌ها است. او سرچشمه فلسفه و اندیشه اسلامی است و توجه بیش از این را باید به فارابی داشته باشیم و کمتر کسی به این مطلب توجه کرده و خیلی کم هستند کسانی که چنین کاری کرده باشند.
 
به گفته این استاد دانشگاه، نظام معرفت‌شناسی فارابی نگاهش نگاه مقایسه‌ای و تطبیقی است و این در تمام پانزده فصل کتاب منعکس است. مولف در کتاب ابتدا بحث فارابی را دیده و بعد با آرای یونانیان مقایسه کرده و همچنین آثار متفکرین پس از فارابی را نیز مورد توجه قرار داده و حتی با برخی از افراد غربی نیز این مقایسه را به عمل آورده است.
 
احمدی افرمجانی با اشاره به نثر روان کتاب عنوان کرد: متن کتاب خوش‌خوان است و به چنین متن‌هایی نیاز داریم. دسته‌بندی مطالب نیز بسیار خوب و منظم است و طرح نیز سنجیده و محقق فکر کرده و به این نظم رسیده است. برای اینکه رابطه عقل و دین را در فارابی توضیح دهد مقدمات را به خوبی چیده و ابتدا از معرفت بحث کرده و بعد تحریر فارابی از دین را مطرح کرده است. در هر فصل نیز با یک پرسش آغاز می‌کند و آنچه در آن فصل آورده را فهرست کرده است. این نثر روان و نظم و تبویب به‌قاعده، بسیار کمک کرده که متن سهل‌الوصول باشد.
 
این محقق با بیان اینکه نویسنده در مقام یک مترجم فلسفی ظاهر شده تاکید کرد: اگر کسی امروزین بیندیشد و بنویسد و بعد به سراغ متن برود و آن را ترجمه کند باید او را قدر بنهیم. ما در دوران خودمان سیدجلال‌الدین آشتیانی را داشتیم که بسیار مسلط و محترم بود؛ اما بنده همیشه نثر استاد را فاقد این ترجمه می‌دانم. علت اینکه متون این استاد را کم می‌خوانیم، این است که زبان، ثقیل است و استاد نتوانسته این زبان را به خدمت بگیرد.
 
او با اشاره به نقادی‌های مولف کتاب یادآور شد: ما به این شجاعت نیاز داریم که محققان ما از درگیرشدن و نقادی نترسند. البته این‌طور نیست که همه نقدهای نویسنده صحیح باشد، اما این روحیه قابل ستایش است. نکته هشتم نیز عبارت از مفصل نوشتن است. البته که محقق و نویسنده باید در این متن گسترده بیشتر بر امر وحدت بخش این ابواب تأکید کند که ایده گم نشود و درخواست من این است که در چاپ‌های دیگر بر این مسئله توجه بیشتری شود و خطی که در این فصول دارد را تکرار کند.
 
این استاد فلسفه در ادامه انتقاداتی نسبت به کتاب طرح کرد و گفت: یافتن مسئله اصلی کتاب برای ما دشوار است. نویسنده گفته که مسئله او چیست، اما باید اینها را جمع کنید و از جاهای مختلف گردآوری کنید؛ بنابراین باید برای این مسئله فصلی ایجاد شود. ما نیازمند این هستیم که به «حسن السوال نصف العلم» بیشتر بپردازیم و نیاز داریم برای خوانندگان و مخاطبانمان مسئله‌ای که در ذهن داریم را پررنگ کنیم و ایرادی ندارد طرح مسئله به صورت مفصل مطرح شود و پس از آن گفته شود فارابی به فلان مسئله چطور پرداخته است.

قاسم پورحسن نیز در این نشست توضیحاتی را درباره کتاب ارائه کرد و گفت: تلقی رایجی در مورد فلسفه اسلامی وجود دارد که سبب شده غفلت بنیادینی نسبت به فلسفه اسلامی به وجود آید. یکی از آن‌ها در حیطه معرفت‌شناسی است. یعنی تلقی ما این است که چیزی که در فلسفه اسلامی وجود دارد، تنها دستگاه هستی‌شناسانه است و نمی‌تواند بنیان نظام هستی‌شناسانه بدون نظام معرفت‌شناسی شکل بگیرد، اما وقتی از فلسفه اسلامی حرف می‌زنیم، باید توجه داشته باشیم که این فلسفه در درجه اول انضمامی است؛ یعنی با آنچه که جزئیت‌های ساحات مختلف؛ مانند جامعه، اخلاق و ... است، نسبت دارد و در قلب این تفکر عقلی، انسان وجود دارد.
 
او افزود: شاید حق با هانری کربن باشد که در مورد ابن‌سینا معتقد است که اگر بخواهد تفاوت بنیادین فلاسفه اسلامی از جمله ابن‌سینا را با سنت یونانی بیان کند، این است که قلب پروژه ابن‌سینا انسان است؛ لذا نباید تصور کنیم در فلسفه اسلامی دستگاه اندیشیدن در مورد جامعه و اخلاق نداریم و آنچه در کتاب نظام معرفت‌شناسی روی آن تأکید کردم، این است که تاکنون از سایر ساحات فلسفه اسلامی غفلت کرده‌ایم. به همین دلیل است که بیان می‌کنم بازخوانی ما نسبت به میراث از اهمیت بالایی برخوردار است.

این استاد فلسفه با بیان اینکه مسئله میراث که به آن بی‌اعتنا بودیم، مهم‌ترین پرسش ما است عنوان کرد:‌ همچنان هم این پرسش اهمیت دارد. گاهی چنین تلقی می‌کنیم که اگر کتابی در مورد نظام معرفت‌شناسی نوشته شود، همین مباحث متعارف و عادی در مورد معرفت‌شناسی است، اما سخن من در این کتاب این بود که وقتی می‌گویم من دارم مباحث معرفت‌شناسی فلاسفه اسلامی را می‌خوانم، می‌خواهم نسبت آن را با سایر حوزه‌ها روشن کنم. یعنی ببینم دستگاه معرفتی فلاسفه چه تأثیری بر فرهنگ، اخلاق، جامعه و زندگی گذاشته است و اینکه آیا اینها توانسته‌اند به این مباحث بیندیشند یا خیر. تلقی بنده این است که بنیان معرفت‌شناسی فیلسوفان اسلامی هنوز هم در دنیای اسلام موثر و زنده است و این اهمیت بازخوانی را نشان می‌دهد.

او با اشاره به اینکه دنیای اسلام از عقل هراس دارد و نسبت عقل با دین پرسش بنیادین فلاسفه ما نیز بوده است یادآور شد: اتفاقاً فارابی در سال ۳۲۰ در پاسخ به مناظره ابوسعید سیرافی و متی بن یونس طرحی را شکل می‌دهد که جایگاه عقل چیست. در فصل نوزدهم کتاب الحروف نیز می‌گوید: فلسفه و تفکر برهانی ذاتاً متقدم است و همه دانش‌ها باید در نسبت با این بنیاد سنجیده شوند و آن وقت می‌بینید که عقل نزد فارابی فقط مفتاح و مصباح نیست و فارابی عقل را مؤسس می‌داند؛ بنابراین تفکر عقلی به این صورت می‌تواند به کمک ما بیاید.
 
پورحسن با تاکید بر اینکه ما تاکنون میراث و متفکرانمان را از دریچه مستشرقان خوانده‌ایم گفت: البته بنا ندارم با آنها مخالفت کنم؛ چه‌اینکه آنها در روش از ما جلوتر بوده‌اند، اما نتوانستند نسبت صحیح و بنیادینی با فلاسفه اسلامی برقرار کنند. این‌ها فارابی و ابن‌سینا را شارح ارسطو یا نیمروز سنت یونانی می‌دانند که سراسر فهم غلطی است یا اینکه اینها را نوافلاطونی مسلمان می‌دانند. ایراد چنین تفکر و مواجهه‌ای با فارابی و ابن‌سینا این است که اینها نمی‌توانند نسبت صحیح و بنیادینی با فیلسوفان مسلمان برقرار کنند و نمی‌توانند خودشان را بخوانند و عین این ایراد به ما هم وارد است. ما امروزه وقتی فلسفه اسلامی را می‌خوانیم آنچنان فهم صدرایی بر ما غلبه دارد که وقتی ابن‌سینا می‌خوانیم هم گویی که داریم ملاصدرا می‌خوانیم و همه مفاهیم ملاصدرا را بر فارابی و ابن‌سینا تحمیل می‌کنیم و اگر با آن مطابقت داشت، از آنها به تمجید می‌پردازیم.

 او در بخش پایانی سخنانش درباره کتاب «نظام معرفت‌شناسی؛ بازخوانی بنیان‌های معرفتی فارابی» توضیح داد: در یکی از بخش‌های کتاب بحث شکاکیت و معرفت را مطرح و گفتم که چطور فارابی فهم صحیحی از سوفسطائیان دارد. همچنین با توجه به اینکه فارابی فهم درستی از جریان شکاکیت داشت و لذا بحث مهمی در مورد شکاکیت مطرح کرده‌ام که چرا ما در سنت فلسفه اسلامی باید میان حیث هستی‌شناسی مسئله سوفسطائی و شکاکیت و حیث معرفت‌شناسی آن تمایز قائل شویم و فارابی در درون این تمایز است و اتفاقاً التفات دارد به اینکه پرسش اینها چه چیزی است. هرکس فارابی را بخواند، می‌بیند که غرض نهایی فارابی به‌دست‌دادن دستگاهی از معرفت است که به‌ یقین منتهی شود؛ لذا فارابی در المنطقیات بحث دقیقی در این مورد دارد که چه‌چیزی معرفت هست یا چه‌چیزی معرفت نیست.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها