حسن بلخاری رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در ابتدای این برنامه گفت: یکی از نکات مهمیکه در زندگی مرحوم ارباب شیرانی وجود دارد مسئله معلمیایشان است که در صحبتهای دیگر استادان هم این نکته را خواهید شنید ؛ همچنین دربیان کسانی که با ایشان مأنوس بوده یا همکاری داشتهاند، این امر، به عنوان نکته ای مهم و برجسته در سلوک ایشان، مورد توجه واقع شده است. بنده البته توفیق همکاری با آن مرحوم در دانشگاه را نداشتم، اما آنچه که از تدریس ایشان در دانشگاه شنیدهام؛ انرژی و عشق فوقالعاده ای بوده است که به تدریس داشتهاند و همین نکته است که ایشان را به یکی از معلمان برجسته کشور تبدیل کرده بود.
او افزود: میدانید که معلمان خوب، شوق دانش و شکوفایی فطرت علمیرا در دانشجویان خود سبب میشوند، من به عنوان یکی از معلمان دانشگاه تهران عرض میکنم که شاید این شور و شوقی که استادان در جان دانشجویان خودشان بر میانگیزند، مهمتر از اطلاعاتی است که به آنها میدهند و این نکته فوق العاده مهمیاست. ازینرو سابقه علمیمرحوم ارباب شیرانی نشان میدهد که ایشان بالذات و بالفطره معلمیرا به ظهور رسانده بودند؛ تکرار میکنم: ظهور این همه شوق و شیدایی، محبت و عاشقی در حوزه کلاس و کلاس داری و تربیت دانشجویان، در جان دانشجویان ایشان حلاوت و شیرینی دیگری داشته است؛ تا مجموعه اطلاعات و معلوماتی که حضرت استاد به آنها می دادهاند و این یکی از رموز ماندگاری مردان موفق است.
استاد دانشگاه تهران ادامه داد: نکته دوم درباره استاد شیرانی، رساله فوق العاده جذابی است که ایشان برای دکتری خودشان نگاشتهاند که شامل بررسی تطبیقی داستان یوسف(ع) در متون ادبی، به ویژه دو متن مقدس تورات و قرآن است.انتخاب این موضوع از یک سو و بعد پرداخت بسیار قدرتمندانه و قَدَر به این مسئله آن هم در متون مختلف چه از لحاظ متون مقدس و چه از لحاظ متون ادبی و البته نقد و تحلیل گران قََدری که در این حوزه دارند، این اثر را به یکی از آثار فوق العاده معتبر در حوزه رویکردهای تطبیقی و تحقیق و پژوهش در شناساندن چهرههای بزرگ تبدیل کرده است. درحقیقت این اثر در حوزه شناساندن چهرههای برجسته تاریخ دین و اسطوره، بسیار ارزشمند است به ویژه یوسف(ع) که مبنای بسیاری از سرایشها و خلاقیتهای ادبی بوده است، و میدانید که در قرآن هم قصه او تنها قصه ایست که احسن القصص یعنی زیباترین داستانها نامیده شده است.
بلخاری در ادامه سخنان خود گفت: مسئله سومی که میخواهم عرض بکنم ترجمه بسیار برجسته ایشان از کتاب «تاریخ نقد ادبی جدید» رنه ولک است. این اثر فوق العاده مهم است، و البته در کشور ما دکتر ارباب شیرانی را بیشتر به ترجمه هشت جلدی این اثر گرانقدر میشناسند. ایشان حدود ۲۰ سال از عمر شریفشان را صرف ترجمه این کتاب کردند.در حقیقت این کتاب از نظر متفکران طراز اول جهان یکی از آثار واقعاً کم نظیر یا به عبارتی بینظیر در حوزه نقد ادبی است. بنابر نقل قولهایی که در مقدمه مقاله خودم بر ارج نامه دکتر ارباب شیرانی- که ان شاء لله به زودی چاپ خواهد شد؛ آورده ام، این کتاب فقط به تاریخ نقد نمیپردازد بلکه اطلاعات بسیاری در سیر جامعه شناختی تاریخی ادبی به انسان میدهد و بنا به مفهوم گستردهای که نقد دارد؛ انسان را حقیقتاً در متن ، فیلد و جهان و میدان نقد قرار میدهد و این فوق العاده مهم است.
او افزود: در همایش تبارشناسی مفهوم نقد در فرهنگ ادبی و هنری ایران مفصل از اتیمولوژی و ژنئولوژی نقد صحبت کردم، مبنی بر اینکه چگونه در فرهنگ یونانی، کرنئین به تمیز کاه از گندم در مراسم کشاورزی گفته میشد که بعد در جهان هنری و ادبی تبدیل شد به تمیز سره از ناسره.
اما، نقد در فرهنگ یونانی و اسلامی- ایرانی یک مفهوم گسترده تری یافت و آن عبارت بود از کشف باطن متن؛ به تعبیر مولانا:
بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن
در بحث گستردهای که من در گذشته درباره مفهوم وعیار نقد در دیوان حافظ داشتهام هم به این نکته مهم اشاره کردهام.
بلخاری در ادامه سخنان خود گفت: خود نقد در تاریخ فرهنگ ادبیات و هنر تمدنها و کشورها، صرفاً تمیز سره از ناسره نیست و صرفا قضاوت در باب آثار نیست؛ بلکه درحقیقت نقد، یک همنشینی و انس عظیم با تأویل یا جان و ذات متن و اثر دارد. به همین دلیل منتقد نیازمند آن است که از یک جهان فراخ و فرا سویی به متن نگاه کند و این نکته فوق العاده مهم است. اگر در تعریف نقد- به تعبیر یونانی اش- تمیز سره از ناسره یا گندم از کاه گفته میشد- یعنی بعد از این که درو میکردند و خوشهها یک جا جمع میشد؛ منتظر باد میشدند و خوشهها را به هوا میدادند و باد، کاه را از گندم جدا میکرد- منتقد باید در اینجا قدرت و اشراف و اشراق باد را داشته باشد و اینکه گفته میشود در «تاریخ نقد ادبی جدید» رنه ولک فقط با نقد به معنی تمیز سره از ناسره روبرو نیستید بلکه با جهان وسیعی از اطلاعات و عمق اطلاعات روبرو هستید، برای آن است که دقیقاً منتقد نقش آن باد را دارد و نقش اشراقی و اشرافی به هر دو حوزه را به عهده دارد تا بتواند اینها را از هم جدا کند.
او افزود: این اثر واقعاً یک اثر نابی است که در فرهنگ غرب نگاشته شد و تقریباً جهان ادبی وهنری را در حوزه نقد به صورت بسیار عالی بیان کرد. بنده در رساله دکتری ام و حتی در حال حاضر در کلاسهای درس از این کتاب بسیار استفاده میکنم و چقدر به روح بلند مرحوم دکتر ارباب شیرانی سلام و درود میفرستم که این گنجینه گرانبها را با ترجمه دقیقش در اختیار فارسی زبانان قرار داد.
بلخاری در بخش دیگری از سخنان خود گفت:اما نکته مهمیرا درباره ترجمه مرحوم ارباب شیرانی عرض کنم ؛ گرچه عظمت این اثر در حوزه ترجمه نزد همگان مشهود و مشهور است، من مطلقا مترجم را یک تکنسینی که کلمه ای را از یک زبان به زبان دیگر بر میگرداند، نمیدانم. حقیقتاً مترجمان به ویژه مترجمان آثار بزرگ، کسانیاند که خود، مسلط بر آن معنایی هستند که در قلمرو ترجمه قرار است منتقل شود. همانطور که میدانید آثار بزرگ در خودشان نوعی جوهر و ذات دارند و آن ذات و جوهر را از آن معنای بلندی گرفتهاند که آنها مفسر و مُبین آناند. آن معنای بلند، به سادگی قابل ترجمه نیست، مگر از سوی مترجمیکه با آن معنا انس و خویشاوندی پیدا کرده باشد.
او افزود: من به یقین عرض میکنم، مترجمان آثار بزرگ اول با معنای مستتر در اثر اول، انس مییابند- البته نمیگویم که سلطه پیدا میکنند چون جهان مدرن قاعده غلبه سوبژگی بر ابژگی را برنمیتابد؛ و با انس و خویشاوندی که با متن پیدا میکنند، حقیقت معنا را ترجمه میکنند نه زبان را، این نکته فوق العاده دقیق و مهم است. به عبارتی معنا به دلیل این انس، اینها را به ترجمه اثر میخواند( اگر بخواهم یک تعبیر عاشقانه ای از این مسئله را بیان کرده باشم) این را خود مترجمان بزرگ هم معتقدند و چیزی نیست که بنده در تجلیل و تکریم دکتر ارباب شیرانی به عنوان یک مترجم بزرگ با زبان اغراق آمیز بیان کنم.
استاد دانشگاه تهران درادامه بیان کرد: مترجمین آثار بزرگ ابتدا به انس با معنا میپردازند و سپس به ترجمه دست مییازند؛ اینگونه نیست که کتاب لغت را جلو خود بگذارند و کلمه به کلمه متن را ترجمه کنند. اصلاً کار به این شکل نیست! به همین دلیل در فرهنگ ما، ترجمه و ترجمان معنای مهمیدارد که بحثی مهم و جذاب است.
بلخاری ادامه داد: درباره ریشه لغوی «ترجمه» سه نظریه و ایده مطرح است: یک ایده میگوید که این کلمه صد در صد عربی است و از کلمه «رجم» گرفته شده است به معنی پرتاب کردن یا همان «رمیجمرات» که در مراسم حج انجام میدهند.(مفردات راغب اصفهانی هم بر این نکته تاکید فراوان دارد، البته وقتی از ترجمان سخن میگوید، به تندی سخن گفتن معنا میکند). اما برخی هم این معنا را قبول ندارند. لذا سراغ اصطلاح دیگری رفتهاند و ترجمه را از ترگمان میداند و بیان میکنند که این کلمه اصولاً و اصالتاً از زبان سریانی وارد زبانی عربی و به اصطلاح معرب شده و به معنی شرح و توضیح است. برخی معتقدند که اگر در آثار کلاسیک تمدن اسلامی، کتاب ترجمان القرآن را که میرسید شریف جرجانی نوشته است؛ ترجمان به معنی ترجمه قرآن نیست چون وقتی این کتاب را میخوانیم تفسیر و شرح است. بنابراین او کلمه ترجمان را از ریشه سریانی، به معنی شرح و توضیح گرفته است.
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در پایان گفت: اتفاقاً جرجانی در کتاب خودش یک ایده دیگری را درباره ترجمان مطرح میکند که فوق العاده است :میگوید ریشه ترجمه، نه سریانی است و نه عربی، بلکه از ترزفان زبان پهلوی و پیش از آن، از زبان اوستایی آمده است. بنده در مقاله ام این مبنای جرجانی را به طورکامل شرح داده ام. البته در زبان اوستایی در این باره چیزی نیافتم.اما در زبان پهلوی بحث جالبی وجود دارد: در این زبان ترزبا و ترزابا را داریم. «تر» یعنی آن سو و ماوراء، زبا به معنی کتاب و رساله است. همچنین زبا و زبائیتِن را هم به معنی خواندن و تلاوت کردن داریم. این، به مفهوم ذاتی ترجمان خیلی نزدیک است:. یعنی آنسوی مطالعه، سوی دیگر کتاب، یعنی از این زبان به آن زبان حرکت کردن. لذا ترجمه در اینجا به آنسوی کتاب و قرائت است و ارجاع شما به متنی دیگر معنی میشود.لذا ترجمه امر بسیار مهمیاست و به ما اجازه میدهد که به آن سو و ماورای مسائل بنگریم.
مترجم و پژوهشگر موفق
در ادامه مجد الدین کیوانی عضو شورای عالی بنیاد دائره المعارف بزرگ اسلامیبه ایراد سخن پرداخت و گفت: نخستین باری که سعید ارباب شیرانی را می دیدم به یکی از سالهای ۱۳۴۹-۱۳۵۱ بازمیگردد و آن زمانی بود که وی در کنار اعضای هیأت رئیسه انجمن استادان زبان انگلیسی در برگزاری یکی دو نشست از همایشهای این انجمن فعالیت می کرد. او از دانشگاه جدیدالتأسیس جندی شاپورِ اهواز می آمد، جایی که وی خدمت دانشگاهی خود را از ۱۳۴۹ به عنوان رئیس دانشکده ادبیات و علوم انسانی آغاز کرده بود. دیگر او را ندیدم تا اینکه حدوداً ۲۵ سال بعد، در «مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی» ملاقات با او دست داد. همکاری او برای مرکز دائره المعارف سخت مغتنم بود. با اینکه ارباب شیرانی پیش از مهاجرت از اهواز به تهران (۱۳۶۲) کار ترجمه، به معنای حرفهای آن، و ویراستاری و مقاله نگاری برای دائره المعارف را رها نکرده بود ـ و قرار هم نبود چنین کند، با این حال ـ در همه این عرصهها موفق بود.
کیوانی تصریح کرد: حاصل دوران اقامتِ ارباب شیرانی در تهران دو ترجمه بود که در میان اهل زبان و ادب، بهویژه علاقه مندان به نقد ادبی، نامیو جایی پیدا کرد؛ یکی کتاب کوچک یک جلدیِ «تخیـّل فرهیخته» نوشته «نورتروپ فرای» و دیگری کتاب هشت جلدی «تاریخ نقد جدید»، تألیف رنه ولِک، استاد چِک-آمریکایی در نقد ادبی که اولی در ۱۳۶۳ و دومیدر ۱۳۸۹ شمسی منتشر شد. آخرین اثری که از وی چاپ و منتشر شد، ترجمه اولین اثر قلمیاو بود که در جوانی به انگلیسی نوشته بود و پس از درگذشتش به فارسی ترجمه و در ۱۳۹۱ شمسی با عنوان اَشکال یک اسطوره: گونه گونیِ شخصیت ادبی حضرت یوسف(ع) چاپ شد. این اثر در واقع رساله دکتری و ثمره پژوهش های وی در دانشگاه پرینستون، ایالت نیوجِرزی امریکا، بود.
او در بخش دیگری از سخنان خود گفت: به بهانه پرداختن به کتاب «اَشکال یک اسطوره: گونه گونیِ شخصیت ادبی حضرت یوسف» اثر مرحوم ارباب شیرانی که بنده آن را ترجمه کرده ام باید بگویم که یوسف(ع) یکی از این چهره های پُرحرف و حدیث تاریخی ـ اسطورهای بوده است. نقطه آغازین یا منشأ تمامی این حرف و حدیث ها دو اثرِ دین محور کتاب مقدس و قرآن بوده است. به علاوه، به نظر می رسد که سهم یوسف(ع) در این دو اثر بیش از تمامیچهرههایی است که دو کتاب مذکور به آنها پرداخته اند. فصلهای ۳۹ و ۵۰ از تورات و یک سوره کامل از قرآن مجید، شامل ۱۱۱ آیه به این شخصیت خوش صورتِ حادثه ساز اختصاص یافته است.
کیوانی تأکید کرد: سرگذشت یوسف(ع) نه فقط در دو منبع اصلیِ آن، یعنی کتاب مقدس و قرآن یکسان گزارش نشده، بلکه تفاسیر و تواریخی که به این سرگذشت پرداخته اند، بر حجم تفاوتها افزوده اند. کار به دست رمان نویس ها و شاعران خیال پرداز که افتاده، شاخ و برگهای بیشتری بر قصه افزوده شده است. همین تفاوتها و گونه گونههای ادبی است که ارباب شیرانی موضوع رساله خود قرار داده است.
او در پایان گفت: «ارباب شیرانی» در کتاب خود؛ روایت های قصه یوسف در عهد عتیق و قرآن را مبنای کار خود قرار داده و تحلیل نسبتاً مفصّلی از جنبه های اساطیری، فلسفی، عرفانی، و ویژگیهای روایی و تفاوتهای این دو روایت را ارائه کرده است.
برنده جایزه کتاب سال
سومین سخنران این برنامه رضا نیلی پور استاد بازنشسته دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی بود که به ایراد سخن پرداخت. او در ابتدا گفت: یکی از ویژگی دکتر ارباب شیرانی این بود که او کار علمیخود را بخوبی انجام میداد و زیاد هم انجام میداد، بی آنکه هیچ وقت احساس کند که دارد کاری غیر از انجام وظیفه انجام میدهد. ویژگی دیگر او که در ترجمهها و نوشتههای ادبی ایشان هم مشهود است این است که با کلمات با دقت وسواس گونه و تعهد رفتار میکرد و به آنها احترام میگذاشت. با کنجکاوی و شفقت دنبالشان میکرد و به همه معانی وسر نوشتهای رنگا رنگ کلمات واقعا علاقمند بود و توجه میکرد.
او افزود: نمونههای بارز این دقت و وسواس علمیرا در همه آثار دکتر ارباب شیرانی به خوبی مشاهده میکنیم. بویژه درترجمه مجموعه بزرگ هشت جلدي«تاريخ نقد جديد» رنه ولك که با حدود بيست سال تلاش علمیهمراه بود و تا آخرين ماههاي حيات خود به اين مجموعه بزرگ نقد ادبي و ادبيات تطبيقي دل بسته بود. حتی آخرین جلدش هم درآخرین روزهای حیاتش به همت نشر نیلوفر به چاپ رسید. همین مجموعه عظیم نقد ادبی درسال 1375 برگزیده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامیشد.
نیلی پور در بخش دیگری از سخنان خود گفت: یکی دیگر از آثار برجسته نقد ادبی استاد فرزانه ما درنخستين سالهاي جدائی از دانشگاه جندی شاپور ترجمه کتاب «تخيل فرهيخته» اثر نور تروپ فرای منتقد نقد ادبی کانادایی بود که بخوبی از عهده آن بر آمد. دکتر ارباب شیرانی این نخستین اثر بی بدیل علمیخود را در سال 1363 در مرکز نشر دانشگاهی به چاپ رساند و با استقبالی که از موضوع آن شد، در سال 1367 نیز تجدید چاپ شد. به باور من دکتر ارباب شیرانی ازمنظر نقش معرفت شناختی ادبیات و پرورش «تخیل فرهیخته» خود نمونه بارز «تخیل فرهیخته» بود.
او در پایان گفت: درکتاب کوچک «تخیل فرهیخته» فرای ترجمه زنده یاد دکتر ارباب شیرانی پیامهای بسیار مهم اجتماعی- فرهنگی مطرح شده است. من به نسل جوان امروزی توصیه میکنم چند بار این اثر را بخوانند و درمورد نقش پرورشی گونه تبلیغاتی زبان روز مره که با نوعی به تعبیر او «ولانگاری» آمیخته است؛ در مقایسه با نقش معرفت شناختی و دنیای آرمانی ادبیات، خود قضاوت کنند.
سنجشگر فرهنگی
درادامه، ابوالفضل حری استادیار زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه اراک طی سخنانی گفت: یکی از کارهای ارزشمند دکتر ارباب شیرانی که میتوان آن را نمونهای از یک اثر روشمند در رشته ادبیات تطبیقی محسوب کرد، رساله دکتری ایشان است که به سال ۱۹۷۵ میلادی از آن دفاع کرده، و به همت جناب دکتر مجدالدین کیوانی با عنوان «اشکال یک اسطوره: گونهگونهگونی شخصیت ادبی حضرت یوسف» ترجمه و چاپ شده است. در این مجال کوتاه، این کتاب را بررسی خواهم کرد.
اوادامه داد: در حقیقت « اربابشیرانی» در مقام تطبیقگر یا بهتر، سنجشگر فرهنگی توانسته است گزارشهای مختلف داستان یوسف(ع) را در قرآن، کتاب مقدس و برخی منظومه های غنایی فارسی و انگلیسی به طرزی نظاممند و مبتنی بر روشهای مصطلح در ادبیات تطبیقی بررسی و سنجشگری فرهنگی کند.
حری افزود: این رساله یا کتاب در چهار فصل، به همراه یادداشتها، منابع و اعلام تنظیم شده است. استاد، در فصل اول، سیری جزیی، دقیق و تطبیقی از داستان یوسف در کتاب مقدس و قرآن ارائه کرده است. در فصل دوم، با گذار از متون قدسی به متون ادبی، بازآرایی این داستان اسطوره را در دو ادبیات فارسی و انگلیسی با نگاهی به کهنترین گزارش یوسف و زلیخای فارسی از نویسندهای ناشناس، و یوسف، یا عزیزکرده فرعون از«رابرت آیلت» که شاعری انگلیسی است، به صورت تطبیقی سنجشگری و ارزیابی کرده است. در فصل سوم با گذار از متون قدسی و ادبی، پیمایههای عرفانی را این بار در منظومه عرفانی یوسف و زلیخای عبدالرحمن جامی- شاعر سده نهم- بررسی کرده، و در نهایت در فصل چهارم، از پیمایههای عرفانی فراتر رفته، و تمثیلی از عشق را با عنوان از بصر تا بصیرت بررسی کرده و در خاتمه، مطالب را جمعبندی کرده است.
او درپایان تأکید کرد: به نظر میرسد «اربابشیرانی» توانسته است با رخنه به کنه دو فرهنگ اسلامیو غیراسلامیاز رهگذر بررسی تطبیقی داستان یوسف(ع)، الگویی خوب برای سنجشگر فرهنگی و ادبی، فراهم کند. تطبیقگر ادبی، فقط به لذتهای ظاهری حاصل از خود متون توجه میکند و متون را سوای بافتهای تاریخی و فرهنگی آنها بررسی میکنند؛ اما سنجشگر فرهنگی، علاوه بر توجه به خود متون، به لذتهای بصیرتی حاصل از تعامل متون با زمینههای تاریخی و اجتماعی شکلگیری متون هم توجه میکند. در واقع، هدف سنجشگر فرهنگی، نه فقط خود متن، بلکه کنش های و فرایندهای موجود در نظام فرهنگی متون هم هست.
دانشمندِ متواضع
پنجمین سخنران این نشست هلن اولیائی نیا استاد بازنشسته دانشگاه اصفهان بود. او طی سخنانی گفت: دراین چند سالی که هنوز سوگوار استاد نازنینم روانشاد دکتر سعید ارباب شیرانی هستم و با خاطرات او زندگی را سپری میکنم، همواره از این دلخون بودم که این مرد بزرگوار و فرهیخته را هرگز جامعه ما نشناخت و گرامیداشتی که شایسته شخصیت ویژه ی او باشد، برگزار نشد. اکنون سپاسگزارم که این فرصت به من داده شد تا شناخت خود را از این مرد نیک و فروتن روزگار بیان کرده و ذره ای از دینی را که به گردن من و امثال من داشته با بیان شخصیت ویژه او ادا کنم و به بخشی از وظیفه شاگردی خود عمل نمایم.
او افزود: از نظرمن زنده یاد استاد سعید ارباب شیرانی دانشمندی فروتن بود که سکوت،تواضع و مبرّا بودن وی ازجاه طلبی، حجابی بردانش وی کشید. آنچه در مورد وی ازدیگران میشنیدیم و آنچه ایشان درشاهکار ترجمه خود «تاریخچه نقد جدید» انجام دادند، پرده ازدانش و نبوغ وی برداشت. استادی کانادایی داشتیم به نام دکترسیوِل، که بسیار فرهیخته و شیفته شخصیت دکتر شیرانی بود. یک بار به من گفت نه تنها مردی به آقامنشی او ندیده است، بلکه هیچ ایرانی را ندیده که انگلیسی را به سلاست و درستی او صحبت کند. البته دکتر لهجه شیرین اصفهانی خود را پس از سالها اقامت درآمریکا حفظ کرده بود، ولی به قضاوت یک انگلیسی زبان، او حتا یک هجای نادرست درسخن گفتن دکترشیرانی به انگلیسی، نیافته بود.
اولیائی نیا درادامه گفت: یکی دیگر از استادان به نام دکتر اسکونووِر، که خود و همسرش در جندی شاپور درس میدادند، شبی مرا برای شام به خانه خود دعوت کردند. درضمن صحبت، ناگهان کتاب نفیس بسیار زیبایی با عکسهای فوق العاده از کتابخانه اش بیرون کشید وآن را به نشانه علاقه اش به ایران به من نشان داد. سپس شعری را به من نشان داد وگفت آن را بخوانم. با خواندن چند سطر اول گفتم نکند شکسپیر است که دارد هنر اصفهان را چنین تعریف میکند و اودر تأیید گفت درست است، این غزل یادآور غزلهای شکسپیر است. زبان وتصاویرو بلاغت شعراعجاب انگیز بود. پرسیدم شاعر کیست؟ سطر آخرشعر درصفحه دیگر بود که اسم شاعر در زیر شعر نوشته شده بود؛ در کمال تعجب نام «سعید ارباب شیرانی» را دیدم. من که باورم نمیشد دکتر شاعر هم باشد آن هم با چنین شیوایی شعری توصیفی و مفخم درباره ی هنرکاشی کاری درمساجد اصفهان، سروده باشد.
او در انتهای سخنان خود گفت: هنوزسخن درمورد خدمات شادروان دکتر سعید ارباب شیرانی بسیار است، به ویژه درزمانی که شاهد شرایط کیفی آموزش و سیستم آموزشی نامناسب برخی از دانشگاهها هستیم؛ در روزگاری که وجدان کاری و تعهد اخلاقی، از سوی خیلیها رعایت نمیشود؛ امثال استاد دکتر سعید ارباب شیرانی، کیمیا هستند و درخاطرهها جاودانه خواهند ماند.
مترجم پرکار و توانا
در پایان این برنامه نیز امید علی شهنی کرم زاده عضو هیأت علمیدانشگاه جندی شاپور طی سخنان کوتاهی گفت: ضمن ادای احترام به دوست و همکار فقیدم مرحوم استاد دکتر ارباب شیرانی؛ خاطراتی کوتاه از این استاد گرانقدر را به سمع و نظر مخاطبان فرهیخته این برنامه خواهم رساند.
او افزود: در جامعه علمیو ادبی ایران، برخی از استادان به دلیل فروتنی و تواضعی که دارند، جایگاه علمیشان نمود بیرونی پیدا نمیکند، با این وصف از مسئولان انجمن آثار و مفاخر فرهنگی قدردانی میکنم که در قالب این نشست، تلاش کردهاند تا شخصیت علمیو فرهنگی این استاد فقید را بیشتر به جامعه فرهنگی و علمیایران معرفی کنند.
کرم زاده ادامه داد: دکتر ارباب شیرانی در زمان حضور در دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه جندی شاپور خدمات فراوانی انجام داد به خصوص اینکه از استادان بزرگ خارجی برای تدریس در رشتههایی مانند زبان و ادبیات انگلیسی و فرانسه دعوت کرد و از رهگذر اقدامات او، این دانشکده فعالیت چشمگیر علمیو فرهنگی داشت. این دانشکده در آن زمان خیلی بیشتر از دانشکدههای مشابه در دانشگاههای دیگر کشور، استاد و متخصص خارجی داشت.
او اضافه کرد: من و دکتر ارباب شیرانی علیرغم هم دانشکده ای بودن، هم تخصص نبودیم، اما با تأملی در تخصص ایشان که از جمله آنها نقد ادبی و ادبیات تطبیقی بود، متوجه شدم که چقدر این رشته با ریاضیات محض نزدیک است و در نتیجه علوم انسانی به خصوص ادبیات با ریاضیات قرابت زیادی دارد.
استاد دانشگاه جندی شاپور تصریح کرد: سعید ارباب شیرانی، انسانی مهربان و دوستی خوب و خوش مشرب بود. من البته در ابتدا آن چنان که باید به عمق دانش و تخصص او اشرافی نداشتم، چون آنقدر فروتن و متواضع بود که فضل او بروز آنچنانی پیدا نمیکرد، ولی بعدها متوجه شدم که او استاد و مترجم بسیار زبردستی بوده است. به عنوان نمونه بیش از 17 سال از عمر خود را صرف ترجمه کتاب «تاریخچه نقد جدید» کرد.
او در پایان گفت: «ارباب شیرانی» با اینکه در سالهای پایان عمرش با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میکرد، اما همچنان مشغول ترجمه و فعالیتهای علمیبود و البته به خاطر همان تواضع و فروتنی فراوانی که داشت، حتی بیماری خود را نیز از بسیاری از دوستان و نزدیکانش مخفی نگه داشته بود. ارباب شیرانی، پرکار و توانا بود اما دردها و رنجهای خود را نزد خودش نگه میداشت و به دیگران انتقال نمیداد.
نظر شما