چهارشنبه ۸ دی ۱۴۰۰ - ۱۵:۳۰
بحث و بررسی درباره «ابن‌مقفع و فرهنگ ایرانی»

علی بهرامی، پژوهشگر و معاونت علمی و عضو شورای عالی مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی از طریق صفحه سایت نیمر‌وز از ابن مقفع و فرهنگ ایرانی سخن می‌گوید.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، نشست ابن مقفع و فرهنگ ایرانی با سخنرانی علی بهرامیان، معاونت علمی و عضو شورای عالی مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی پنجشنبه 9 دی ساعت 20 برگزار خواهد شد.

این نشست از سوی سایت نیم‌روز nimruz.ir@ به دبیری احمدعلی شیخ به صورت برخط برپا می‌شود.



ابن مقفع تا زمانی كه اسلام نياورده بود، همچنان به روزبه نامور بود و ابوعمرو كنيه داشت. پس از تشرف به اسلام، نام عبدالله و كنيه ابومحمد برگزيد (بلاذری، ابن نديم، همانجاها؛ درباره قرائت ديگر لفظ مقفع، نك‍ : ابن مكی، ۱۳۹؛ ابن خلكان، همانجا).
ظاهرا روزبه در جور (=گور) كه همان فيروزآباد فارس باشد، زاده شد (نك‍ : جهشياری، ۷۵؛ EI2؛ قس: ابن نديم، همانجا). او هنوز كودك بود كه با پدر به بصره رفت. پدر به تربيتش همت گمارد، ادبا را گرد او جمع می‌آورد يا او را به مجالس ايشان می‌برد (نك‍ : بلاذری، همانجا)، سپس دو مرد بدوی به نامهای ابوالغول و ابوالجاموس را كه از فصحای عرب بودند و پيوسته به بصره می‌رفتند، به آموزش او گمارد (همانجا؛ ابن نديم، ۵۰). ابن مقفع علاوه بر دانشِ ظاهراً گسترده‌ای كه از زبان پهلوی در فارس كسب كرده بود (اقبال، ۱۰-۱۱)، عربی را از زبان فصيحان و اديبان پاكيزه زبان عرب چنان آموخت كه خود در صف فصيحان نشست. چند نكته مزاح‌آميزی كه بلاذری به او نسبت داده (همان، ۳ / ۲۲۰)، بيشتر بر توجه او به لغات و فصاحت دلالت دارد.

ظاهراً پيش از ۱۲۶ق / ۷۴۴م مسيح بن حواری، حكومت شاپور داشته و ابن مقفع نزد او به دبيری مشغول بوده است. سپس عبدالله بن عمر بن عبدالعزيز، والی عراق (۱۲۶ق) مسيح را از حكومت عزل كرده، سفيان بن معاويه مهلبی را به جايش گماشت و سفيان عازم مركز مأموريت خود شد. اما مسيح كه از مسلط نبودن خليفه بر آن ديار و آشوب‌های بخش شرقی آگاه بود، از واگذاشتن ولايت به سفيان سرباز زد و پيشنهاد كرد كه يا پانصد هزار درهم بستاند و بازگردد، يا همين مال را بپردازد و بر كرسی حكومت نشيند. سفيان نپذيرفت، ولی ابن مقفع كه ظاهراً رابط ميان اين دو بود، كار را چندان به درازا كشاند تا مسيح توانست با كردانی كه در اين شهر قدرت داشتند و نيز ياران خود مكاتبه كرده، گروهی گرد خود جمع كند. چون نيرومند شد، از سفيان خواست كه باز گردد. در نزاعی كه ميان دو مرد در گرفت، مسيح توانست به ضربه‌ای، ترقوه سفيان را بشكند. سفيان به دورق در مرز خوزستان گريخت و كينه ابن مقفع را به دل گرفت. اين اطلاعات دقيق را جهش‌ياری داده است (ص ۷۲) كه در هيچ جای ديگر يافت نمی‌شود و ملاحظه می‌شود كه در توضيح قتل ابن مقفع چقدر سودمند خواهد بود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها