بیست و سوم دیماه سالروز وفات علامه سید جعفر شهیدی از مفاخر کشور در عرصه ادبیات، تاریخ و لغتنامهنویسی است. به همین مناسبت محسن شاهرضایی، نویسنده و پژوهشگر، یادداشتی را در اختیار ایبنا قرار داده است که در ادامه میخوانید.
با این همه می توان این ماجرا را توفیقی دانست که سید جعفر سجادی ( بعدها شهره به سید جعفر شهیدی) را در سال 1327 و پس از اقامتی هفت ساله در نجف اشرف به ایران بازگرداند تا یک سال بعد با علامه دهخدا آشنا شود و کار در موسسه او را آغاز کند. این آشنایی به تحصیل شهیدی در دانشکده ی ادبیات دانشگاه تهران انجامید و بدین ترتیب مفخرهای بر مفاخر کشور افزوده شد و آثاری گرانبها در عرصه های تاریخی، دینی، ادبی و لغوی بر گنجینه ی ادب و فرهنگ ایران زمین اضافه گشت.
سید جعفر در سال 1297 در شهر بروجرد به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و اندکی از متوسطه را در همان شهر و بقیه را در تهران گذراند و سپس در سال 1320 برای تحصیل علوم دینی عازم عراق شد و به شهر نجف اشرف رفت. او در آن دیار از محضر اساتیدی چون سید یحیی یزدی، میرزا حسن یزدی، میرزا باقر زنجانی، شیخ موسی خوانساری و نیز آیت ا... سید ابوالقاسم خویی بهره مند گشت و چون از همان ابتدای جوانی مهارت و ذوق نوشتاری داشت کتاب «مهدویت اسلام» را پیرامون برخی از نوشته های احمد کسروی در همان ایام نوشت که چاپ اولش در سال 1324 توسط چاپخانه ی سعادت در بروجرد انجام شد. او گرچه آرای کسروی در تخریب عقاید و سنت های دینی را بر نمی تافت، اما بر خوب بودن آثار تاریخی او همچون «تاریخ آذربایجان» تاکید داشت.
دوران تحصیل در حوزه تجف که تا حد رسیدن به درجه ی اجتهاد پیش رفت، برای شهیدی دورانی پر بار بود. او خود میگفت: «با نهایت اشتیاق درس می خواندیم و من این را به صراحت می گویم که بهترین دوران زندگانی من همان سالهایی بود که سخت ترین دوران زندگی ام بوده است.» و این سختی ها مربوط به دوری از خانه و خانواده، امور معیشتی و نحوه ی زندگانی در شرایط سخت آن دوران نجف می شده است: «در آن گرمای نجف که نمی دانم چند درجه بود، من که آن وقت دما سنج نداشتم، ولی همین قدر می دانم که آب لوله را که باز می کردیم جوش بود و شب که میخوابیدم و یک طرف بدنم را به زمین می گذاشتم با حرارت آجر، فرش گرم می شد و عرق می کردم، وقتی می غلتیدم نسیم، اندکی خنکی پدید می آورد و به خواب می رفتم تا طرف دیگر عرق کند. آن مدت دو یا سه دقیقه شاید بیشتر طول نمی کشید چشم من به خواب می رفت، باز آن طرف هم داغ می شد.»
بازگشت به ایران
تحمل این سختی ها در نهایت او را بیمار کرد به طوری که باید هفتهای یک بار به پزشک مراجعه می کرد و این در نجف امکان پذیر نبود. پس به ایران آمد. میخواست مدت کوتاهی بماند و برگردد که چنین نشد. ناگزیر برای درخواست کار به وزیر فرهنگ (آموزش و پرورش) مراجعه کرد. می خواست ترجمه ی متون عربی را به او بسپارند اما تدریس در دبیرستان های تهران نصیبش شد. دکتر مهدی محقق در این باره می گوید: «من در سال 1330 پس از اخذ لیسانس از دانشکده معقول و منقول به استخدام دولت در آمدم و در دبیرستان ابومسلم واقع در بازارچه آقا شیخ هادی (خیابان ابوسعید فعلی) به تدریس عربی و فارسی پرداختم و در همان سال هم آقای شهیدی در همان دبیرستان شروع به کار کرد. من و او که هر دو فارغ البال بودیم پس از تدریس روزانه به کتابفروشی ها سر می زدیم که هم اگر کتاب تازه ای وارد بازار شده به دست آوریم و هم در آن جا به دیدار برخی از فضلا و استادان نائل آئیم.»
شهیدی البته به توصیه دوستان همزمان به تحصیل در دانشکده علوم معقول و منقول ( الهیات) مشغول می شود، این تحصیل برای او کاری سهل و ساده بود، زیرا همه ی محتوای درسی را از پیش می دانست و فقط باید در پایان هر سال برای دادن امتحان به دانشکده می رفت. او در سال 1332 موفق به اخذ لیسانس از دانشکده ی فوق شد. در همان سال ها آشنایی شهیدی با علامه دهخدا از طریق دکتر معین اتفاق می افتد. دهخدا که شهیدی را فردی مناسب برای کار در موسسه لغت نامه تشخیص می دهد از او دعوت به همکاری می کند. ولی شهیدی معلم است و طبق قوانین باید هفته ای 22 ساعت درس بدهد، پس فرصتی برای کار در لغت نامه برایش باقی نمی ماند. علامه دهخدا اما از پیشنهادش عدول نمی کند و نامه ای به وزیر فرهنگ وقت می نویسد: « نوشته بودند که به فلانی (یعنی به من) 22 ساعت درس داده اید. اگر 22 ساعت درس را در یک توپ بریزید، می ترکد. سزاوار نیست یک دفعه او را بکشید، بگذارید تدریجی بمیرد، یک مقدار درس بدهد یک مقدار هم با من کار کند.» خوشبختانه نامه افاقه می کند و شهیدی ایامی از هفته را به کار در لغت نامه می پردازد. این همکاری سرآغازی می شود برای ترغیب او به تحصیل در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، تحصیلی که تا پایان مقطع دکتری در سال 1340 ادامه یافت. در این مدت شاگردی و ملازمت با اساتیدی چون : بدیع الزمان فروزانفر، جلال الدین همایی و علامه دهخدا بر مراتب فضل و دانش شهیدی افزود و او را به نادره ای از نوادر دهر تبدیل کرد.
آثار و کتابها
عنوان رساله دکتری سید جعفر شهیدی «مشکلات دیوان انوری» بود که در نوع خود کاری سخت و سترگ به حساب می آمد. این رساله بعدها در دو جلد توسط انجمن آثار ملی به چاپ رسید. از دیگر کتاب های دکتر شهیدی می توان به سه جلد «جنایات تاریخ» اشاره کرد این کتاب همزمان سه وجه تاریخی، انقلابی و نقد برخی از کتاب ها و آثار نویسندگان ایرانی و مصری را در بر می گرفت و در به شهرت رساندن شهیدی چنان موثر بود که وقتی پس از آن کتاب «فاطمه دختر محمد (ص)» در سال 1327 چاپ شد روی جلد آن به عنوان مولف نوشته شده بودند: «سید جعفر شهیدی نویسنده جنایات تاریخ».
او صاحب آثار تالیفی فراوانی بود که از میان آنها می توان: "چراغ روشن در دنیای تاریک (زندگانی علی بن الحسین (ع)) "، "در راه خانه خذا "، "زندگانی حضرت فاطمه (س) "، "آشنایی با زندگانی امام صادق سلام ا... علیه "و "ستایش و سوگ امام هشتم سلام ا... علیه در شعر فارسی " را نام برد. " از دیروز تا امروز " همچنین مجموعه شصت و هفت مقاله و سفرنامه از دکتر شهیدی است که به کوشش هرمز ریاحی و شکوفه شهیدی ( دفتر استاد) جمع آوری شده و به چاپ رسیده است. دکتر شهیدی همچنین کار ناتمام استادش دکتر بدیع الزمان فروزانفر در شرح مثنوی معنوی را از جزو دوم دفتر اول تا پایان دفتر ششم به پایان رسانید. برخی از کتاب های شهیدی از جمله "علی بلسان علی "، "ثوره الحسین (ع) "و "حیات فاطمه (س) "به زبانهای عربی، ترکی و آلمانی ترجمه شده است. او برای ترجمه ی نهج البلاغه در سال 1369 و برای نگارش کتاب تاریخ تحلیلی اسلام در سال 1385 برنده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد.
دکتر شهیدی از تصحیح کتاب هایی گرانبها نیز غفلت نکرد و کتابهایی چون " آتشکده ی آذر " و " درّه ی نادره " را تصحیح و تحیشه نمود. نقل است که او ده سال از عمر خود را وقف تصحیح " درّه ی نادره " کرد. این کتاب که تاریخ عصر نادرشاه است نوشته ی میرزا مهدی خان استرآبادی است که با نثری مصنوع و پر از تکلف به توصیف تاریخ ایران از آغاز روی کار آمدن نادرشاه تا کشته شدن او در فتح آباد قوچان و رویدادهای یکساله ایران پس از مرک وی پرداخته است. باید دانست تا قبل از تصحیح این کتاب از آن به عنوان کتابی مغلق و غیر قابل خواندن یاد می شد اما تسلط علمی دکتر شهیدی به لغات فارسی و عربی توانست خط بطلان بر این فرضیه کشد و این اثر گرانبها را بر ذخایر فرهنگی کشور افزون گرداند.
شهیدی و لغت نامه
دیگر وجه مهم زندگی دکتر شهیدی را باید در موسسه دهخدا جستجو کرد. او که در زمان علامه دهخدا به تالیف و تحقیق در موسسه مشغول بود، در زمان ریاست دکتر معین هم به فعالیت های خود ادامه داد و بخصوص در سال هایی که استاد معین در بستر کسالتی شدید به سر می برد، نگذاشت در ادامه ی کار لغت نامه خللی وارد شود. او در همان دوران در دانشگاه تدریس داشت و کتاب مهم " درّه ی نادره " را هم در آن سالها تصحیح و تحشیه کرد. علامه شهیدی پس از فوت دکتر محمد معین رسماً به عنوان سرپرست لغت نامه دهخدا معرفی شد و این مسئولیت سنگین را به مدت چهل سال و تا پایان عمر بر دوش کشید.
«نمی گویم موسسه دهخدا بی نظیر است اما موسسه ای است که قائم به شخص نیست. خدا حفظ کند آقای حاج شیخ محمد تقی جعفری (علامه جعفری(ره)) را آن روز که تشریف آورده بودند برای جلسه ی پایان لغت نامه گفتند اگر نگویم تنها موسسه بلکه یکی از موسسه هایی است که در آن من نیست، ما است، آن جا یک نفر نیست بلکه همه هستند. همه یک نفرند و یک نفر همه. من فکر می کنم این هم یکی از خوشبختی هایی است که مرحوم دهخدا داشته است. من معتقدم که نیت او خیر بود و قصد قربت داشت که این مقدار امکان برایش فراهم شد و این عده خالصاً و مخلصاً نشستند و از خودشان مایه گذاشتند و به اسم دهخدا لغت نامه نوشتند.»
دکتر شهیدی همچنین در تکمیل فرهنگ معین نیز پس از رحلت دکتر معین اهتمام ورزید و کار ناتمام آن استاد پرآوازه را با تکمیل یک جلد و نیم باقی مانده به پایان رسانید تا فرهنگ شش جلدی معین چون ستاره ای در سپهر تابناک ادب و فرهنگ ایران بدرخشد.
از دیگر ابتکارات دکتر شهیدی تاسیس مرکز بین المللی آموزش زبان فارسی بود که در سال 1368 تحت نظارت موسسه دهخدا در دانشگاه تهران گشایش یافت. هدف این مرکز آموزش زبان فارسی به دانشجویان غیرایرانی و آموزش مدّرسان این زبان به منظور آموزش در خارج از کشور بوده است. علامه شهیدی تا پایان عمر ریاست این مرکز را نیز بر عهده داشت.
سلوک اخلاقی
هیچ نوشتهای درباره دکتر سید جعفر شهیدی را نمی توان به پایان رساند مگر آن که از فضایل اخلاقی او یاد شود. او مرد دین و تقوا بود. ساده زیست و متواضع. میگفت: «در مورد شخص خودم به هیچ وجه راضی نیستم محور بحث باشم و چیزی را بفرمایند که حاصل آن بزرگداشتی از بنده باشد. من که هستم که بخواهند از من تجلیل کنند؟» وقتی یکی از دوستان فاضلش او را فقیه، اصولی و متبحر در علم تاریخ و ادبیات نامید، در پاسخ گفت: « آن قسمت هایی که فرمودید، حسن نظر شماست و من خودم معتقدم که نه فقیه هستم و نه اصولی و نه تبحری در فقه دارم و نه در اصول و دوستان شاهد هستند که هیچ ادعایی ندارم. البته طالب علم در فقه و اصول فقه و بعضی رشته ها هستم. این را با اطمینان می توانم بگویم که طالب علم هستم.»
هنگامی هم که از او خواسته شد تا درباره ی نحوه زندگانیش صحبت کند، گفت: « اگر یک وقتی عمری بود، خودم یک سرگذشتی از خودم می نویسم و به شما می دهم که اگر خواستید چاپ کنید.» و البته صد افسوس که این زندگی نامه ی خودنوشت هرگز نوشته نشد و به دست دوستان و علاقمندان نرسید. علامه شهیدی اهل انصاف و اعتدال بود، این را می توان در لابلای مقالات و اظهارنظرهای او درباره ی اشخاص و جریان ها ملاحظه کرد. هر قدر در اظهار لطف به دیگران و بیان خوبی های آنها اهتمام می ورزید درباره ی خودش امساک می کرد و بر زبان نمی آورد. بسیاری تا وقتی که او زنده بو د نمی دانستند فرزند طلبه اش سید احسان شهیدی مفقودالاثر جنگ تحمیلی است. استاد زنده یاد دکتر سید جعفر شهیدی علاوه بر همه ی این ها اهل سخاوت و بخشش بخصوص برای اعتلای فرهنگ عمومی بود. او در زمان حیات و در سال 1374 خانه خود را به شهرداری اهدا کرد تا در آنجا کتابخانه ای برای عموم مردم تاسیس شود. این کتابخانه در محله نارمک تهران قرار دارد.
پایانی بر این جُستار
دکتر شهیدی از جمله افرادی بود که با تحصیلات حوزوی پا به عرصه ی دانشگاه گذاشت و البته به غیر از او می توان چهره های علمی دیگری را نیز یافت که با وجود تبحر در علوم حوزوی به تدریس در دبیرستان ها و دانشگاه ها مشغول شده و روش های نوین آموزش و پرورش را در کنار مهارت های مربوط به علوم قدیم به کار گرفته اند. به نظر می رسد لازم است درباره ی انگیزه این افراد، نوع کارکرد آنها و تاثیری که در روند آموزشی کشور طی دهه های اخیر گذاشتهاند پژوهشی جامع انجام پذیرد و نتیجه ی آن در اختیار علاقمندان قرار بگیرد. استاد مهدی محقق نیاز به محیطهایی بزرگتر برای انتشار دانستههای علمی و حکمی را از جمله اهداف حضور در دانشگاه ها و محیط های علمی می داند: «برخی از آنها از جمله من و فلاطوری از همان اول در صدد بودیم که گام خود را از دروازه های کشور فراتر نهیم و علم خود را در سطح بین المللی عرضه نمائیم. او در آلمان و من در انگلستان و کانادا بر کرسی تدریس علوم و معارف و فرهنگی اسلامی تکیه زدیم. دکتر شهیدی نیز همین اهداف را با عنایت و توجه به کشورهای عربی و اسلامی دنبال می کرد. از این روی از همان آغاز جوانی که به نجف رفته بود در صدد برآمد که بتواند به عربی تکلّم کند و به عربی بنویسد.» گرچه می توان و باید درباره استادی چنین نادر به تفصیل پژوهش کرد و به تطویل نوشت اما سوالی اساسی که اغلب با مطالعه ی زندگی و سیره ی بزرگانی چون او بر ذهن انسان خطور می کند این است که آیا می توان دگرباره به ظهور و بروز افرادی چون علامه شهیدی که تنها گمشده ی زندگی خود را حکمت می دانستند امیدوار بود؟ و آیا طیّ این مسیر میسّر است؟ پاسخ این پرسش را خود او چنین داده است: «امروز هم، چنین طالبانی از علم هستند، بعد هم خواهند بود. رحمت خدا که منقطع نمیشود.»
نظر شما