مریم عرفانیفر، نویسنده و منتقد ادبی با بررسی رمان «دنیای قزقزایی» اثر نشر مجتبی تجلی، دنیای این رمان را دارای دنیایی تناقضآمیز دانست که در آن هیچ قطعیتی وجود ندارد.
در آغاز دهه پنجاه میلادی بود که عناصر کلاسیک رماننویسی از بین رفت و جنبش مکتب نگاه نو یا رمان نو شگل گرفت. گونهای که بسیاری آن را فقط یک جنبش ادبی معاصر در غرب میدانند. در این جنبشٍ ضد رمان جنبههای تاریک شخصیت انسان بررسی میشود.
«وقتی در این دنیا لااقل نیم نفر که آدم را درک کند پیدا نمیشود لابد میشود این زن و دو بچه را هم به امان خدا رها کرد و برای همیشه رفت. برای تأئید حرف خودش سرش را برای خود خودش تکان داد و باز هم با خودش گفت: «مگر تنهایی کنتور دارد که وقتی از حد معمولش بیشتر شد قبض جریمه صادر کنند؟» و باز با خودش گفت: «خب معلوم است که نه تنهایی ته و مرز و کنتور ندارد.» (ص 33)
«دستهای کاغذ منگنه شده دو و نیم خوردهای ساعت در هوا چرخید و چرخید تا وقتی قدبلندترین مرد شهر آن را از هوا قاپید و به دست کوتاهقدترین زن شهر داد.» (ص 11). «قزقزا فکرش را برای بیشمار به علاوهی دومین بار در عمرش قطع کرد.» (ص 20)
بدین ترتیب دنیای قزقزایی از آن دست رمانهای کوتاه است که جهانی تازه در برابر چشمان خوانندهاش (چه با متن خود چه با تصویرسازیاش) میگشاید.
«منبع و مرجع این نوشته هیچگاه معلوم نشد. اما واضح است که باید این دنیای عجیب را جدی گرفت هرچند آغاز دنیای قزقزایی شروعی برای پایان یک آغاز معمولی مثل شروعهای دیگر دنیا باشد.» (مقدمه کتاب)
برای نویسنده که میخواهد با طنزی تلخ و سیاه کجیها و ناراستیها را برایمان نمایان کند این دنیای عجیب، جدی است و به وسیله آن مدرنیسم را به سخره میگیرد. اهالی کجآباد از دنیای واقعیت به دنیای تخیلی و فانتزی داستانها و قصهها پناه میبرند. ادبیات فانتزی یا به قول مراد فرهادپور «ادبیات تخیلی مدرن» با ترسیم فضایی ابزورد از ابزار قدرتمندی به نام تخیل استفاده میکند تا چیزهای عجیبوغریب خلق کند.
کجآباد با اتوپیا (آرمانشهر) مورد نظر انسان امروز فاصله زیادی دارد؛ اما با این حال خواهان خلق آن است. آرمانشهری که در آن قوانین و سیاست به بهترین شکل خود اجرا میشود.
«البته آنها انسانهایی متفاوت و از شما بهتر خواهند بود خیلی خیلی بهتر از شما انسانهای کنونی.» (ص 11). «آن بیابانی که جد جد جد جدمان و شاید هم فرزندش نقاشی کرده اتوپیای زیبای قزقزایی ماست. ایناها... اینجا!» (ص 20)
نویسنده در عین حال سعی میکند نوشتههایش خالی از منطق داستانی نباشد و با آوردن عباراتی داخل پرانتز توضیحاتی میدهد تا در ذهن خواننده جای تاریک باقی نماند و مشخص است این توضیحات، برآمده از ذهن منطقی نویسنده است.
«اینکه مردم شهر چطور توانستند آن خطنوشتههای غیرمعمول را رمزگشایی کنند و بخوانند از معماهای جهان باقی ماند.» (ص 11). «دسترسی راحت قزقزاییها به گردش آزاد اطلاعات در آن برهوت یکی از ابهامات و سوالات همیشگی در مورد زندگی و تمدن آنها باقی مانده است.» (ص 68)
بیاعتمادی به ساختارهای اجتماعی مدرن نیز موضوع دیگری است که نویسنده به آن اشاره نموده است. «عصر همان روز سیاستمداران، نظامیان و مسئولان سرویسهای اطلاعاتی اعلام کردند که سفینهای در کار نبوده چیزی که مردم دیدهاند یک فضاپیمای جدید ساخت دانشمندان کشور بود. مردم همه حرف آنها را تائید کردند ولی هیچکس آن را باور نکرد.» (ص 12)
روشنفکری یا بهتر است بگوییم روشنفکرنمایی مطرح شده در قسمت دوم دنیای قزقزایی از آن دست موضوعات مطرح امروز است. نویسنده به نمایشی بودن و رفتار تصنعی اینگونه آدمها بهخوبی اشاره کرده است: «بگذار دهانم مثل زندگیام تلخ باشد. این تلخی کمک بزرگی به هدفی که در نظر داریم خواهد کرد. تلخی راستهی کار روشنفکری است... آن وقتها گاهی قرتیبازی درمیآوریم و با مادرت به کافی چای میرفتیم. آدمهای اهل قلم و روشنفکر چیزهای تلخ میخورند، سیگار میکشند و گاهی هم راجع به چاپ کتابشان حرف میزدند... و اکثرشان میگفتند از زندگی خستهاند. آه میکشیدند و بهم میگفتند دنیا عمیقاً به نظرشان پوچ میآید...» (ص 24)
قسمت چهارم فمینیسم قزقزایی نام دارد و نویسنده با زبان خاص خودش به مسائل زنان اشاره دارد. او دغدغههای مربوط به مسائل و حقوق زنان را خاص گروه مرفه جامعه میداند و این موضوع را بهطور غیرمستقیم بیان میکند. استقلال مالی زنان در جامعه مدرن هم از موضوعات مطرح شده نویسنده است.
«ساعت حدود ده و ده دقیقه یک روز کاملاً عادی گروهی از زنان کجآباد در حالیکه شاد و خندان از تمرین یوگا بیرون آمده بودند به دنبال صدای دستهای کلاغ به آسمان نگاه کردند. بعد از رد شدن دستهای کلاغ به آسمان نگاه کردند. بعد از رد شدن دسته پرندگان چند کاغد تا شده از جایی که آنها پرواز میکردند جلوی پای آنها افتاد.» (ص38)
«برای شروع از فردا کاروباری راه میاندازم و بعدش استقلال مالی خواهم داشت و بعدترش نظام حاکم بر دنیای قزقزایی زن سالار خواهد شد و... من یک استقلالی دوآتیشه بودم. همیشه لباسهای آبی با خالهای یشمی میپوشیدم ولی هیچوقت نتونستم بازی تیم محبوبم را از نزدیک ببینم. از این جهت مامان راست میگوید. استقلال خیلی خوب است.» (ص 39)
تنهایی، بیاعتمادی، احساس ناامنی و شک به همهچیز هم از دیگر ویژگیهای عصر اکنون است. این بیاعتمادی هم نسبت به آدمها و هم نسبت به جهان اطراف به قویترین شکل ممکن رخ میدهد. عنصری که انسان مدرن را از انسان پیشامدرن متمایز میکند.
شک به همهچیز حتی وجود جهان خارج را رنه دکارت فیلسوف مشهور فرانسوی و پدر فلسفه مدرن بازگو کرد. موضوع مطرح شده او این بود که من میتوانم به همهچیز شک کنم. به نظر وی هستی و آفرینش به دو قسمت کاملاً متفاوت تقسیم شده. او اذعان میکرد من میاندیشم، چون شک میکنم، چون فکر دارم و کسی هستم که میاندیشم، به این ترتیب اصل خود را به این صورت بیان کرد: «من میاندیشم، پس هستم.» بدین لحاظ دنیای قزقزایی نیز دنیایی تناقضآمیز است که در آن هیچ قطعیتی وجود ندارد. «فردای آن روز، شاید هم همان موقع، آن چهار نفر در حالی که روی دوش هرکدامشان کولهای- با کولهبار اشتباه نگیرید- بود از کجآباد خارج شدند کولهی آنها پر از خیلی چیزها و در همان حال خالی خالی بود.» (ص 20)
نظر شما