همایش «شهید مطهری و امتداد اجتماعی حکمت و فلسفه اسلامی» برگزار شد؛
داوری اردکانی: مطالعه آثار شهید مطهری میتواند به درک تاریخی ما مدد برساند/ تاکید لاریجانی بر مبارزه با تحجر و قشریگری در آثار مطهری
داوری اردکانی گفت: استاد مطهری همواره به مسائل و پرسشهای زمان میاندیشیده و آنها را در آثار و گفتارهای خود آورده است و آنچه در مورد زبان و قوم ایرانی گفته شد یکی از آنهاست. به این جهت مطالعه آثار ایشان میتواند به درک تاریخی ما مدد برساند.
حضرت استاد مطهری فضیلتها و مزیتهای بسیار داشت. ایشان فقیه و اصولی و مفسر و حدیثدان و دانای فلسفه بود و این جامعیت به دشواری و به ندرت نصیب اهل علم میشود اما آقای مطهری چیزی بیش از این جامعیت داشت. او فیلسوف بود. فیلسوف کیست؟ فیلسوف از چیزها و نسبتشان با هستی میپرسد. پرسش فلسفی چیستی با پرسشی که همه ما از شئ و امر ناشناخته میکنیم تفاوت دارد. فیلسوف نمیخواهد بداند چیزها به چه کار میآیند و با آنها چه میتوان کرد. کار فیلسوف این است که در نظر به چیزها و قضایا به آغاز و مبادی میرود و در آنجا چیزها را چنان میبیند که به چشم عادی نمیآید.
مثالی بیاورم؛ ما و همه اقوام در مورد گذشته خود با تصورات و تصدیقات امروزی میاندیشیم و این تصورات و تصدیقات را ملاک حکم در باب گذشته قرار میدهیم چنانکه اگر از ما بپرسند زبان فارسی چرا پدید آمد و چرا ایران مثل بقیه ممالکی که اسلام آورده بودند زبان عربی را نپذیرفت، پاسخهای مشهور را تکرار میکنیم. از جمله پاسخهایی که دادهاند و به دل نیز مینشیند یکی این است که ایرانیان فرهنگ و زبان خود را میخواستند و آن را یافتند و با آن خدمات بزرگ به اسلام و فرهنگ اسلامی کردند. این پاسخ نادرست نیست اما فیلسوف میتواند با نظر جامعی که به قضایا دارد آن را طور دیگر و به معنایی دیگر بیابد. آقای مطهری تصدیق کرده است که «هرچه استقلال سیاسی (در ایران) بیشتر شد روح ایرانی با اسلام آمیزش بیشتری یافت» اما در مورد زبان فارسی رأی و نظری متفاوت با رای شایع و مشهور دارد. به نظر ایشان «این یکی از موفقیتهای اسلام است که عدهای از مسلمانان یک زبان دیگر داشتند که توانستند معارف اسلام را در ذوق و قالب آن بیاورند. اگر زبان فارسی احیا نشده بود ما امروز دیوان مولوی و مثنوی نداشتیم. کتاب گلستان نداشتیم. دیوان حافظ نداشتیم …» (کتاب اسلام و مسئله ملیت، ص ۸۸)
در این باب که چرا زبان فارسی احیا شد و کوشندگان راه احیای آن چه کسانی بودند نظر غالب و شایع این است که روح ملی و قومی ایرانی راهبر این راه بوده است. یعنی ایرانیها با فرهنگ و زبان قوم عرب مخالف بودند و زبان خود را در برابر زبان عربی قرار دادند. این معنی چندان با مذاق ما که ایران را دوست میداریم خوش میآید که در پی تحقیق در درستی و نادرستی آن بر نمیآییم اما فیلسوف که از شواهد و دلایل و قرائن درستی این حکم میپرسد و با نظر تحقیقی به تاریخ مینگرد ملتفت میشود که عباسیان به احیا زبان فارسی اهتمام داشتهاند و دربار سلطان محمود غزنوی و غزنویان مجمع دوستداران زبان فارسی بوده است. در مقابل طاهریان و سامانیان و آل زیار و دیلمیان که ایرانی بودهاند علاقهای به احیای زبان فارسی نشان ندادهاند. شواهد این حکم چنان پیداست که جای چون و چرا ندارد.
امیران و شاهان ایرانی که تاج خسروانی بر سر مینهادند خطبه به زبان عربی میخواندند. شاید گفته شود که این مطالب ربطی به فلسفه ندارد بلکه به تاریخ و ادبیات مربوط است ولی قضیه پیدایی و قوام زبان، مسئله فلسفی است و آقای مطهری هم به عنوان یک ادیب یا مورخ در این قضیه وارد نشده است. ایشان به عنوان فیلسوف میپرسد که چه شد و چرا زبان عربی زبان مردم ایران نشد و زبان فارسی و زبانی که اسلام با آن به شرق رفت، چرا و چگونه آمد. پیداست که در جان ایرانیان همت و اهتمام به احیا و تقویت زبان فارسی وجود داشت و اگر این نبود شاعران بزرگ در این زمان ظهور نمیکردند. پدید آمدن زبان نه یک مطلب نژادی و قومی است و نه ایرانیان آگاهانه و با قصد و نیت مقابله با زبان عربی به ترویج زبان خود اهتمام کردند. چنانکه استاد مطهری نشان میدهد ایرانیان توانایی این کار را داشته و قدرتهای سیاسی هم به پیشرفت کار مدد رساندند. التفات و توجهی از این سنخ که مثلاً روحانیت چه مقامی دارد یا ایران و اسلام با هم چه نسبتی دارند و زبان در تاریخ چه شأنی دارد پرسش فیلسوف است. اینکه چرا زبان فارسی قوّت گرفت و چرا آثار بزرگ در آن پدید آمد مطلب فلسفی است و بخصوص پرسش زمان ماست.
استاد مطهری همواره به مسائل و پرسشهای زمان میاندیشیده و آنها را در آثار و گفتارهای خود آورده است و آنچه در مورد زبان و قوم ایرانی گفته شد یکی از آنهاست. به این جهت مطالعه آثار ایشان میتواند به درک تاریخی ما مدد برساند. عصبیت قومی میتواند در تاریخ منشاء آثار باشد اما فرهنگ را راه نمیبرد. روان ایشان شاد باد که آموزگار زمان خود بودند و دریغا که رشته عمر و تعلیمشان خیلی زود و در زمانی که در اوج شکفتگی بودند قطع شد.
غلامحسین ابراهیمی دینانی نیز در ادامه این مراسم با بیان اینکه ایران تنها کشوری است که هیچ وقت امتداد فلسفه در چه پیش و چه بعد از اسلام قطع نشده گفت: فلسفه همیشه از دوران باستان تاکنون در ایران مطرح بوده است. به همین خاطر شیخ اشراق حکیم سهروردی از حکمت خسروانی صحبت میکند و منظور او از حکمت خسروانی، حکمتی است که در ایران وجود داشته است. در طول تاریخ، فلسفه نشیب و فراز زیادی داشته است. زمانهایی مخالفان فلسفه زیاد بودند و فلسفه را در تنگنا قرار دادند ولی رشته فلسفه در ایران منقطع نشد.
او با اشاره به اینکه شهید مطهری از فلاسفه عصر ماست افزود: ایشان از شاگردان علامه بود و علامه سمبل فلسفه در عصر ما بود. شهید مطهری این راه را ادامه داد. کاری که مطهری انجام داد این بود که در زمان ایشان حوزه و دانشگاه از هم جدا بودند ولی شهید مطهری از کسانی بود که از حوزه با تحصیلات کامل وارد دانشگاه شد و فلسفه اسلامی را در دانشگاه مطرح کرد و از این جهت خیلی مدیون خدمات ایشان هستیم.
او یادآور شد: خوشبختانه در ایران فلسفه همیشه وجود داشته و مرحوم مطهری یکی از شاخصهای فلسفه بود که در عصر ما کارهای خوبی انجام داد، کتابهای خوبی نوشت و آثاری از ایشان بر جای مانده است.
غلامرضا اعوانی نیز در ادامه این مراسم با بیان اینکه تمام اصلاحات اجتماعی به دست حکما انجام شده است عنوان کرد: در تاریخ فلسفه همواره فساد رواج داشته ولی کسانی که در ابعاد مختلف به مخالفت با این فساد پرداختند حکما بودند. خود فلسفه هم نظرش اصلاح است، هم عملش اصلاح است. زمان مرحوم مطهری با ابنسینا فرق میکند. زمان سهروردی و ملاصدرا زمان دینی بود و گرایش به غرب نبود ولی زمان شهید مطهری زمان بدعتها بود و گرایشهای ضد دینی و سکولار و ضد الهی در ایران رواج داشت. آن زمان حزب توده بود که پشت آنها شوروی بود. الآن که آن وقایع را از نظر میگذرانم تصور میکنم کم نمانده بود ایران مثل افغانستان شود. از طرف دیگر گرایشهای سکولار از طرف متفکران جدید زیاد بود و انواع تفکرات ضد دینی رواج پیدا کرد. از طرف دیگر با اینکه ایران مملکت شیعه بود، رضاخان ایران را سکولار کرد. آن دوره دورهای بود که گرایشهای ضد دین رواج داشت. بنابراین شهید مطهری در محیطی با گرایشات ضد دین بود که سابقه نداشت. در حوزه هم علمای قشریگرا بودند که ضد حکمت بودند و مطهری پاسخ آنها را هم میداد.
این استاد فلسفه با بیان اینکه شهید مطهری نمونه بارز پیوند دادن علوم مختلف با حکمت بود گفت: مسائل دانشهای مختلف را روزآمد کرد و به زبان روز بیان کرد. ایشان مسائل را طوری روزآمد کرد که برای همه قابل استفاده باشد. این امر از دستاوردها و شاهکارهای ایشان است. از طرف دیگر علوم حوزوی را با دانشگاه جمع کرد. او مظهر و تجسم این وحدت بود. علوم حوزوی را به کمال داشت و از طرفی با روش دانشگاهی آشنا بود. در بیشتر مسائل معتنابه کتاب نوشته است.
او درباره عدم التقاطی بودن شهید مطهری سخن گفت و یادآور شد: ما در اسلام تفکر التقاطی زیاد داریم. کسانی بودند که به غرب رفتند و برگشتند و خواستند اسلام را از آن نگاه تفسیر کنند. بیشتر مصلحان جهان اسلام اینگونه بودند، ولی او التقاطی نبود و سعی میکرد از موازین حکمت اسلام و حکمت دینی تجاوز نکند. اگر او بود وضع فرهنگ ما، هم در حوزه و هم در دانشگاه به گونه دیگری بود. الآن افراط و تفریطهای زیادی دیده میشود ولی اگر ایشان بود از بسیاری از این کجرویها جلوگیری میکرد.
علی لاریجانی رئیس بنیاد شهید مطهری در این نشست با اشاره به اینکه شهید مطهری از چند جهت به مسائل اجتماعی ورود داشتند، چون ایشان هم فقیه بودند، هم مصلح و مبارز بودند و هم حکیم بودند لذا از وجوه مختلف تاثیرگذاری اجتماعی داشتند توضیح داد: شاید تصور شود تاثیرگذاری فلسفی ایشان در حوزه مسائل اجتماعی نسبت به تاثیرگذاری ایشان از منظر اصلاحگری و فقهی وزن پایینتری داشته ولی اگر عمیق نگاه کنیم، خواهیم دید تاثیرگذاری وجه فلسفی ایشان بیشتر بود. وقتی آثار ایشان را ملاحظه میکنید، میبینید تقرب ایشان به موضوعات فقهی و اصلاحگری رویکرد عقلانی و فلسفی دارد. مثلا در مسئله حجاب، در فضایی که آن روز در حوزه وجود داشت چنین رویکردی وجود نداشت ولی ایشان نظر جدایی را مطرح کردند و این به خاطر رویکرد عقلانی بود که در مسائل دینی داشتند. بنابراین باید گرایش عقلانی و فلسفی ایشان را در مرتبه نخست دانست. همینطور در مبانی توسعه اقتصادی باب نبود علما نظر بدهند ولی موضوعاتی که ایشان مطرح کرده از منظر یک فیلسوف است لذا نوآوریهایی داشت.
او با بیان اینکه اگر به تاریخ فلسفه نگاه کنیم غالب فلاسفه در حوزه مسائل اجتماعی صاحب رای بودند افزود: از ابتدای شکلگیری تفکر فلسفی در یونان میتوان از افلاطون یاد کرد. ما کمتر رسالهای از افلاطون داریم که به موضوع عدالت و تربیت نپرداخته باشد. تقریبا همه آثار افلاطون یک نظام تربیتی شهروندی را توجیه کند. بنابراین کسی که مبدع تفکرات فلسفی بوده، امهات آثارش متاثر از موضوعات فلسفه سیاست و امور اجتماعی بوده است. همچنین اگر کانت را در نظر بگیرید، او از ساختار نقد عقل نظری بهره جست تا نقد عقل عملی را سامان دهد.
لاریجانی با تاکید بر اینکه شهید مطهری شاگرد مکتب علامه طباطبایی است گفت: ایشان نیز مانند علامه بیشتر به مسائل اجتماعی توجه کرده و تقربش به موضوعات دینی با گرایش عقلانی است. اولین وجهی که امتداد تفکر فلسفی ایشان را در حوزه اجتماعی نشان میدهد قرائت عقلانی از دین است. ایشان یک رکن مهم فهم اصیل اسلامی را در فهم عقلانی دین دانسته است.
به گفته لاریجانی، شهید مطهری در آثارشان بر مبارزه با تحجر و قشریگری تمرکز دارند و تصریح دارند تحجرگرایی مانع جدی در شکوفایی اندیشه دینی است. عبارت ایشان این است: «طبقه متنسک جاهل، طبقه متعبد جاهل، طبقه خشکه مقدس در دنیای اسلام به وجود آمد که باتربیت اسلامی آشنا نیست ولی علاقهمند به اسلام است، با روح اسلام آشنا نیست ولی به پوست اسلام چسبیده است، محکم هم چسبیده است». ایشان نتیجه این مسئله را چنین توصیف میکند: «حیات و مرگ یک جامعه به حیات و مرگ فکر آن جامعه بسته است. اگر فکر یک جامعه مُرد یعنی فکر نداشت و یا فکرش کج و انحرافی و غلط بود آن جامعه مرده است و اگر فکر جامعه زنده بود آن جامعه زنده است». امروز هم در جامعه ما برخی به اسلام علاقه دارند ولی با روح و تربیت اسلام آشنا نیستند.
او با بیان اینکه شهید مطهری با تقسیم علوم به دینی و غیر دینی موافق نیستند و تصریح میکنند تحصیل هر علمی که برای اسلام و مسلمین نافع باشد لازم است و باید جزء علوم دینی شناخته شود گفت: از نظر ایشان اساسا تقسیم علوم به دینی و غیر دینی تقسیم درستی نیست. بنابراین مرحوم مطهری نه تنها علوم را به دو نوع تقسیم نکردند بلکه معتقدند حکومت باید به دنبال کسب علوم از هر جهت باشد.
نظر شما