«فلسفه دین و افقهای پیش رو» برگزار شد؛
جوادی: عواطف دینی در میان فیلسوفان دین کمتر مورد توجه قرار گرفته است/ آیا فلسفه دین به پایان رسیده؟
محسن جوادی درباره اینکه چرا عواطف دینی در میان فیلسوفان دین کمتر مورد توجه قرار گرفته است گفت: یکی از دلایل را سلطه پارادایم نظر بر عمل در اسلام و ادیان دیگر میدانند. از سوی دیگر بحثهای عاطفی مورد تأمل فلسفی قرار نمیگیرد هرچند مورد جدل قرار میگیرد.
حمیدرضا آیتاللهی، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در این مراسم با بیان اینکه در زمینههای مختلف فلسفی همانند معرفت شناسی وارد تحولاتی شدهایم گفت: معرفت شناسی دیدگاههای بسیار جدیدی را به وجود آورده است بنابراین میتوانیم در میدانهای زیادی کار فلسفی کنیم و متأثر از سایر حوزهها همانند زیست شناسی تکاملی، کیهان شناسی، تحلیلهای فلسفی تاریخ و جغرافیایی، در فلسفه دین زمینههای بحث جدیدی را به وجود بیاوریم لذا فیلسوفان دین باید مترصد اینگونه تحولات باشند تا بتوانند کارهای جدیدی انجام دهند.
او با اشاره به اینکه هنوز مباحث سنتی فلسفه دین کار خود را ادامه میدهد و در مقالات مختلف میبینیم که نظریات جدیدی در این حوزه نیز مطرح میشود اما بعید میدانیم دیگر شخصیتهای بزرگی در زمینه فلسفه دینِ سنتی به وجود بیایند. در جریان فلسفه دین، ایدههای بسیار خوبی مطرح شده و ما به شدت نیازمند کتابهایی در این زمینه هستیم که مجموعهای از مقالات و اندیشهها باشد. اقدام ارزشمند در فلسفه دین اسلامی نیز اینگونه است که باید به فکر چنین مجموعههایی باشیم.
آیتاللهی عنوان کرد: این اقدامات را فیلسوفان دین ما از مدتها پیش شروع کردهاند و ما باید با شدت بیشتری ادامه دهیم تا فلسفه دین در جامعه ما پویایی لازم را داشته باشد. یکی دیگر از کارهایی که باید انجام دهیم این است؛ افرادی که در فضای علمی کار میکنند همدیگر را در جریان مطالعات و نتایج تحقیقات خود قرار دهند تا از تحقیقات علمی در سطح جهان عقب نباشیم. این ضرورتی برای همه کسانی است که در حوزه فلسفه دین کار میکنند.
امیرعباس علیزمانی نیز در ادامه با بیان اینکه یکی از مسائلی که متن دین را تشکیل میدهد تجربیات دینی است گفت» فرقی که زندگی معنادار و اصیل با زندگی روزمره دارد این است که میتواند از زندگی روزمره فراتر رفته و آن را مورد سؤال قرار داده و افقهای دیگری را فراتر از زندگی روزمره بگشاید. یکی از خطاهایی که در بحث معنای زندگی وجود دارد خلاصه کردن آن در یک کلمه است اما اگر هم بخواهیم در یک کلمه خلاصه کنیم میتوان آن را تعالی یا فراتر رفتن از زندگی هر روزی دانست.
او ادامه داد: قرآن هم به زیبایی توضیح میدهد آنهایی که اصیل هستند از زندگی روزمره فراتر میروند. من به موضوع نیایش هم اشاره میکنم که مولانا نیز به خوبی به آن آن پرداخته است. نیایش واقعی آن لحظاتی است که شما به دلیل داشتن عشقی، از زندگی هر روزی فراتر میروید. گاهی اوقات در نیایش، چیزی را طلب میکنیم اما ممکن است همان چیز ما را به زندگی هر روزی بازگرداند اما نیایش واقعی برای برقراری ارتباط است و در اینجا چیزی از خدا نمیخواهیم بلکه اعلام میکنیم که فقط تو را میخواهیم.
به گقته این استاد دانشگاه تهران، یکی از خطراتی که فلسفه دین پیش رو دارد بیارتباطی آن با خانه ماست. هانری کربن میگوید ما یک خانواده معنوی هستیم و اساس این خانه بر همین معناست و این چراغی است که خانه را روشن میکند و اگر بتوانیم معنا را در چهارچوب سنت خودمان بازخوانی کنیم آن وقت میتوانیم فلسفه اسلامی خودمان را داشته باشیم نه اینکه صرفاً سنتهای غربی را بازخوانی کنیم.
محسن جوادی، عضو هیئت علمی دانشگاه قم سخنران دیگر این مراسم بود. او با طرح این موضوع در معرفتشناسی جدید بحث این است که آیا میتوان معرفتهای مؤمن را توجیه کرد یا خیر و دیگر بحث ثابت کردن خدا در میان نیست توضیح داد: این نقطه شروعی برای تأملات جدیدتری در فلسفه دین شد که ساحتهای دینورزی مؤمن را مورد تأمل فلسفی قرار دهیم. فلسفه دین در تکوین خود مفهوم غنی و بالاتر از باورهای دینی دارد و احساسات و عواطف دینی را نیز شامل میشود و افرادی نظیر کییرکگور، مسائلی فراتر از باورهای دینی را مورد توجه قرار دادهاند.
او با طرح این سوال که چرا عواطف دینی در میان فیلسوفان دین کمتر مورد توجه قرار گرفته است گفت: یکی از دلایل را سلطه پارادایم نظر بر عمل در اسلام و ادیان دیگر میدانند. در زندگی بسیاری از ما، عمل امری حاشیهای محسوب میشود بنابراین هویت دینی و ایمانی ما بیشتر از راه اعتقادات و نظر مورد توجه قرار میگیرد و ما مؤمن را کسی میدانیم که مجموعهای از باورها را دارد و عمل را چندان مورد توجه قرار نمیدهیم. نکته دیگر اینکه بحثهای عاطفی مورد تأمل فلسفی قرار نمیگیرد هرچند مورد جدل قرار میگیرد. ارسطو میگوید ما در مورد غایات فکر نمیکنیم بلکه غایات برای ما گذاشته شده و ما قرار است به آن برسیم و مثلاً طبیعت آن را برای ما گذاشته است. فارابی نیز میگوید ما در مورد غایات، نظر میکنیم بنابراین تفسیر دیگری ارائه میدهد که طبیعتا متفاوت است لذا یک خوانش قوی در غرب وجود دارد که ما در مورد عواطف و احساسات، بحث نظری نداریم و فقط میتوانیم پدیدارشناسی کنیم و نمیتوانیم بحث فلسفی در مورد آن داشته باشیم و این هم یکی از دلایل دیگری است که فلسفه دین به بحث باورها ورود پیدا کرده است. یکی دیگر از دلایل اینکه حوزه نظری مورد توجه فیلسوفان بوده این است که حوزه عمل، شفافیتِ نظر را ندارد. این سه مورد دلایل چرخش اولیه فلسفه دین به بحث باورها است.
جوادی با اشاره به اینکه چرا باید فلسفه دین در بحث اعتقادات غنی شود؟ عنوان کرد: این مسئله چند دلیل دارد؛ نخست اینکه پارادایم دینورزی به صورت هویتبخشی عوض شده است. دعوایی که در گذشته بین عقلانیت و دین بوده مباحث اخلاقی را در بر نگرفته بلکه بحثهای اعتقادی در میان بوده است و این را در بحثهای ابن رشد و غزالی به خوبی مشاهده میکنیم. اما الان دعوا در زمینه اخلاق و دین است و اکنون هویت دینی با اخلاق تعریف میشود. از سوی دیگر وقتی روی باورهای دینی تمرکز میکنیم تصور ما این است که همه مردم باورهای دینی را از طریق توجیه و امثالهم به دست آوردهاند در حالیکه بسیاری از باورهای دینی مردم ناشی از عواطف و عمل آنهاست و لازم است آنها را مورد توجه قرار دهیم.
مهدی عباسزاده، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی هم در ادامه درباره رویکرد وجودی به فلسفه دین در نسبت با آینده فلسفه صحبت کرد و افزود: ما امروزه در همه دانشها نیاز به آیندهپژوهشی داریم و این مسئله تبدیل به دانشی تخصصی با شاخصها و ملاکهای خاص خود شده و ما در این زمینه مقداری عقب هستیم و در فلسفه دین نیز غربیها از ما جلوتر هستند.
او ادامه داد: مدتی است که فیلسوفان در غرب ایدهای با عنوان پایان فلسفه دین مطرح کردهاند و مدعای آنها این است که فلسفه دین بر بستر دین مسیحیت و فلسفه تحلیلی شکل گرفته است. روشی هم که استفاده شده عمدتا روش فلاسفه تحلیلی است و استدلالهایی که بر اثبات وجود خدا بوده را مورد بحث قرار دادهاند. این بحث از هیوم شروع شده و کانت آن را ادامه داد تا در قرن بیستم با قوت بیشتری دنبال شد. واقعیت این است که ادیان متکثر هستند و فلسفه دین هم فقط منحصر به مسیحیت نیست و روش نیز فقط مبتنی بر فلسفه تحلیلی نیست. اما عدهای معتقدند باید از این پارادایم خارج شده و به مکاتب و ادیان دیگر نیز بیاندیشیم. در همین راستا بحث فلسفه قارهای به میان آمد و یکی از مکاتب بسیار مهم و پیشگام در فلسفه قارهای، اگزیستانسیالیسم است که امکانات بسیاری زیادی در خروج فلسفه دین از رکود دارد. ما در فلسفه اسلامی هنوز نتوانستهایم از فلسفه صدرایی به خوبی استفاده کنیم لذا بنده اندیشه زیادی کردم که از فلسفه وجودی یا اگزیستانسیالیستی در چه عرصههایی میتوانیم استفاده کنیم؟
او با اشاره به اینکه الهیات اگزیستانسیالیسم و اینکه متألهین غربی چه استفادهای از فلسفه وجودی در الهیات غربی کردهاند را مورد بحث قرار داده عنوان کرد: در این باره به این نتیجه رسیدم که کارهای مفصلی صورت گرفته و از این اوصاف وجودی که فلاسفه وجودی برای انسان بر میشمردند استفاده کردهاند. در اینجا بحث این است که میتوانیم مفاهیم دینی را در بافت اوصاف وجودی درک کنیم و فهم جدیدی از این مقولات به دست بیاوریم. فاز دوم این بود که آیا میتوانیم کلام اسلامی را در فاز وجودی ببریم؟ به نظرم کلام افرادی نظیر خواجه نصیر را میتوان در این زمینه مورد توجه قرار داد و معتقدم رویکرد وجودی، جای پایی هم در فلسفه اسلامی دارد.
به گفته عباس زاده، آنچه در فلسفه وجودی به مثابه روش مورد توجه است توصیف پدیدارشناسانه است. در اینجا اثبات و استدلال را کنار میگذارند و انسان را در مقام تحقق و نه در مقام مفهوم، آنگونه که در سنت نظری فلسفه دین داریم مورد توجه قرار میدهند. خودشان هم میگویند ما صرفاً توصیف میکنیم و ممکن است کسی با ما موافق باشد یا خیر؟ در فضای اسلامی هم رویکردهای وجودی وجود داشته است که از جمله آنها آثار اشراقی سهروردی و گاه در فلسفه صدرایی است اما متأسفانه چندان آنها را مورد توجه قرار ندادهایم.
او در پایان اضافه کرد: در قرآن و حدیث نیز فضاهای وجودی زیادی وجود دارد و برخی از فضاهای وجودی که در قرآن وجود دارد ما را به استدلال فرا میخواند. لذا باید به این فضاهای انضمامی که در مقام تحقق هستند و با انسان زیسته سر و کار دارند توجه بیشتری داشته باشیم.با توجه به زمینهای که در فلسفه اسلامی داریم میتوانیم به سمت فلسفه دین وجودی برویم و با رویکرد وجودی به دین خودمان نگاه کنیم و این یکی از راهکارها برای بقای فلسفه دین است.
امیرمحمد امامی در بخش دیگری از این مراسم با بیان اینکه فلسفه دین با الهیات تمایز دارد و این موضوع را میتوان در کتبهای فلسفی دید گفت: یکی از تمایزها این است که فلسفه دین، به بررسی یک دین خاص با مفروض دانستن مسائل اعتقادی آن دین خاص نمیپردازد بلکه همه ادیان را مورد بررسی قرار میدهد اما وقتی بررسی دقیقتر داشته باشیم متوجه میشویم پیوندی جدی و عمیق با باورها و آموزههای مسیحی و مخصوصا الهیات مسیحی وجود دارد.
او با بیان اینکه خدایی که در فلسفه دین تصویر شده یک خدای واحد است و خیلی روشن، اوصافی که برای این خدا تصویر میشود تحت تاثیر آن تلقی است که در دین مسیحیت از خدا وجود دارد توضیح داد: اگر سراغ ادیان آسیایی و شرقی برویم تصویری دیگر از خداوند دارند که در فلسفه دین مسیحی چنین تلقیهایی از خداوند مورد توجه قرار نگرفته است. وقتی هم بحث اثبات خدا پیش میآید آن براهینی که مورد توجه قرار گرفته نیز براهینی همانند پنج برهان آکوئیناس هستند که در سنت مسیحی مورد توجه هستند. از سوی دیگر مسئله شر در فلسفه دین محوریت زیادی دارد و تحت تأثیر تعالیم مسیحیت معتقد است که خداوند خیر مطلق است و هیچ شری را برای بشر نمیخواهد اما اگر به کلام اسلامی بپردازیم شاید نگاه متفاوتی به پدیده شر داشته باشد.
امامی با اشاره به زندگی پس از مرگ در فلسفه دین گفت: این موضوع نیز تحت تأثیر دین مسیحیت است اما در ادیان شرقی کاملا تلقی متفاوتی از زندگی پس از مرگ و اتفاقات پس از آن وجود دارد. مسئله دیگر عقل و ایمان است که ریشه جدی در نزاعهای الهیاتی در مسیحیت دارد. این مسائل سبب شده که فلسفه دین کمکم، هم در موضوع و هم روش تبدیل به نوعی از الهیات شود و در نتیجه زاویه نگاه آن به مسائل، محدود شود و همین امر، ادبیات موجود در فلسفه دین را نیز محدود کند و به همین دلیل در فلسفه دین توجه چندانی به ادیان دیگر صورت نمیگیرد.
او گفت: از سوی دیگر این باعث تضعیف فلسفه دین میشود و فلسفه دین در خدمت الهیات قرار گیرد و مواردی را از باورهای دینی ارائه دهد که سازگار با متون مقدس مسیحی باشد و در نتیجه تعارض فلسفه و الهیات از بین میرود در حالی که قرار نیست فلسفه چنین پیش فرضهایی را نسبت به متون مقدس یک دین خاص داشته باشد. اگر بخواهیم این مشکل را برطرف کنیم باید از این فضای الهیاتی مسیحی فاصله گرفته و فلسفه دین را عامتر در نظر گرفته و درباره ادیان دیگر پژوهش کرده و با آنها آشنا شویم و این سبب میشود از حوزه الهیاتی جدلی نیز فاصله بگیریم.
سیدعلیمحمد موسوی، پژوهشگر فلسفه در این نشست با موضوع «چرایی نیاز به فلسفه دین با وجود علم کلام اسلامی» به سخنرانی پرداخت و گفت: با توجه به برخی از تعاریف که از فلسفه دین وجود دارد و آن را تبیین فلسفی باورهای دینی و دفاع عقلانی از آن میدانند اگر قرار است فلسفه دین، از باورهای دینی، دفاع عقلانی کند پس علم کلام اسلامی چه کارایی دارد؟ چراکه اساساً رسالت علم کلام نیز دفاع از آموزههای دینی با براهین عقلی و استدلالی است و متکلمان ما پیش از آنکه علم فلسفه دین تأسیس شود چنین کاری را مخصوصاً در کشور خودمان انجام میدادند.
او با اشاره به اینکه در علم کلام، وحی اصل و اساس است و به همین دلیل هرچیزی را که معارض وحی ببینیم بلافاصله کنار میگذاریم اما فیلسوف دین، به عنوان یک ناظر بیرونی چنین نگاهی ندارد چون غایت فلسفه، دفاع از حقیقت و کشف آن است یادآور شد: فلسفه دین رویکرد عام به ادیان دارد اما کلام به دین خاصی همانند مسیحیت یا اسلام و .. میپردازد. البته معتقدم فلسفه دین و علم کلام میتوانند منجر به توسعه همدیگر هم بشوند چراکه مباحث فلسفه دین منجر به ایجاد برخی شبهات میشود و متکلمان میتوانند وارد میدان شوند و همین به رشد علم کلام هم کمک میکند.
این محقق فلسفه گفت: باید توجه داشت فیلسوفِ دین حتی در صورت دفاع عقلانی از یک دین خاص، اما برخلاف متکلمان به دنبال آموزش و تبلیغ آن نمیرود. امروزه با توجه به فضایی که در جامعه ما به وجود آمده، اعتماد دانشجویان و نسل جدید به یک فیلسوف دین به عنوان یک قاضی بیرونی که جویای حقیقت است بیشتر از متکلم است، چون نسل جوان آن را یک قاضی میداند که دنبال حقیقتی همانند وجود خدا یا مسئله شر میگردد و این با نگاه یک متکلم که در ساحت یک مبلغ برای نسل جوان سخن میگوید کاملا متفاوت است.
نظر شما