اصطلاح جامعه پلتفرمی را تعریف و تفاوت آن را با زیستبوم پلتفرمی تبیین فرمایید.
جامعه پلتفرمی به نفوذ فرایند پلتفرمیشدن در تمامی ارکان جامعه اشاره دارد. ازین منظر، پلتفرمها صرفاً یکسری شرکتهای دارای نگاه اقتصادی نیستند، بلکه به عناصر و وجوه مختلف جامعه اعم از کردارهای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی شکل میدهند و تعیینکننده آنها هستند. بهعنوان نمونه، از منظر محصولات فرهنگی، کل فرایند تولید، توزیع، درآمدزایی و حتی بازاریابی محصولات فرهنگی، مبتنیبر ویژگیهای پلتفرمی خواهد شد؛ لذا وقتی از جامعه پلتفرمی صحبت میکنیم از یک عنصر کلان فناوارانه سخن بهمیان میآوریم که بهطور کلی بر شیوه زیست انسانها تأثیرگذار است. در مورد اکوسیستم پلتفرمی نیز نمیتوان پلتفرمها را جدا از هم در نظر گرفت و فرض کرد که هر یک بهصورت جداگانه خدماتی را ارائه میکنند، بلکه همگی در زمینهای آنلاین و شبکهای قرار دارند که درهمتنیدهاند و خدماتی متقابل را عرضه میکنند. همانطور که در کتاب پلتفرمهای برخط: مسائل حکمرانی و اقتصاد اشتراکگذاری هم اشاره شده است، پلتفرمها انواع متفاوتی دارند که در سطوح مختلف مشغول فعالیتاند و جامعه مبتنیبر آنها در پی شیوههای نوین خدماتی و تولیدی در قالب یک اکوسیستم است. به اینترتیب، زمانیکه از اکوسیستم پلتفرمی صحبت میکنیم، نگاهی فناوارانه به موضوع داریم، ولی جامعه پلتفرمی در سطحی کلانتر قرار دارد و بهنوعی فناوری مبتنیبر پلتفرمهایی را توضیح میدهد که به عناصر و وجوه مختلف اجتماع شکل دادهاند.
در بخشی از کتاب پلتفرمهای برخط: مسائل حکمرانی و اقتصاد اشتراکگذاری اشاره کردهاید که زیستبوم پلتفرمهای اجتماعی، ماهیتی جهانی دارند و مواجهههایی که در عرصه محلی رخ میدهند، از جنبه ایدئولوژیک برخوردارند، لطفا در اینباره بیشتر توضیح دهید.
پلتفرمها و زیستبوم آنها در یک زمینه جهانی ـ محلی مشغول به فعالیتاند. در حال حاضر، زیستبوم مسلط پلتفرمی جهان، آمریکایی تعریف شده است که بر کل مصرف رسانهای و رسانههای اجتماعی در جهان سلطه دارد. بهاینترتیب گرچه این زیستبوم در زمینهای آمریکایی، بومی تعریف میشود، اما وجهی جهانی دارد که کلیه تبادلات، تراکنشها و تعاملات ارتباطی و رسانهای را به خود وابسته کرده است، البته در مقابل این زیستبوم مسلط آمریکایی، خردهزیستبومهایی نیز حضور دارند. وجه نگرانکننده قضیه آن است که اکثر کشورهای جهان، تابع و پذیرای این زیستبوم آمریکاییاند و میتوان گفت تنها زیستبوم بدیل فناوری، زیستبوم فناوری چینیست. چنانچه میبینید این زیستبومها درگیر یک رقابت ژئوپلتیک و ایدئولوژیکاند؛ از سویی زیستبوم فناورانانه آمریکایی با وجوه سرمایهداری و از سوی دیگر، زیستبوم پلتفرمی چین که در ظاهر سوسیالیستیست، اما در عمل مدلی از سرمایهداری را تعقیب میکند. اگر به سالهای گذشته مراجعه کنید، محدودیتی که در فعالیت رسانه اجتماعی تیکتاک در دوران ترامپ وجود داشت، یا منازعاتی که در مورد شیائومی یا هوآوی بهوجود آمدند، همگی وجوهی از برخوردارهای ایدئولوژیک میان ابرقدرت فعلی و ابرقدرتیست که در آینده ظهور خواهد کرد.
تفاوت بین حکمرانی پلتفرمها و حکمرانی توسط پلتفرمها را با مثالی شفاف فرمایید.
حکمرانی پلتفرمها در ادامه حکمرانی اینترنت شکل گرفته است. طی سالهای اخیر و با پیدایش پلتفرمها، بسیاری از دانشمندانی که بر مطالعه حکمرانی اینترنت تمرکز داشتند، با توجه به نقش تعیینکننده پلتفرمها یا سکوهای فعالیت مجازی، مطالعاتشان را به سوی حکمرانی پلتفرمها سوق دادند؛ چراکه بسیاری از فعالیتهای مجازی، در پلتفرمها کانالیزه شدهاند. برای حکمرانی پلتفرمها، تقسیمبندیهای مختلفی انجام شده است و اندیشمندانی چون ژیلسپی، دیناردیس، گوروا و دیگران، بنابه رویکردشان، تقسیمبندیهای مختلفی از حکمرانی پلتفرمها ارائه کردهاند. پس حکمرانی پلتفرمها مفهومی فراگیر است و در یک تقسیمبندی کلیِ قابلارائه، دارای سه جنبه اصلیست: 1. حکمرانی بر پلتفرم که بیشتر ناظر به نقش دولتهاست؛ یعنی نظارت دولتی بر پلتفرم. بهعنوان مثال این نظارت که گاهی در قالب وضع مالیات معنا پیدا میکند، سبب شده بسیاری از پلتفرمهای آمریکایی، خود را رسانه ندانند تا از مالیات فرار کنند، حتی در ایران هم توافقنامههای کاری اسنپ از راننده و مسافر با عنوان کاربر یاد میکند؛ مفهومی خنثی که تعهدی حقوقی ایجاد نمیکند و میتوان با استناد به آن بسیاری از حقوق قانونی راننده را نادیده گرفت. بهاین ترتیب میتوان گفت، حکمرانی بر پلتفرمها دربرگیرنده یکسری قوانین و مقررات است که از سوی دولتها بر فعالیت پلتفرمها اعمال میشود و با توجه به شتاب، پیچیدگی و گستردگی فعالیت آنها، در همه جای دنیا، این سطح از نظارت، هنوز بسیار پایین است. 2. حکمرانی بهوسیله پلتفرمها که چیزی شبیهبه دولت الکترونیک است، مثل پلتفرمیشدن شهرداری یا دولت پلتفرمی و اصطلاحات مشابهبه آن. در این حوزه، بحث بر سر آن است که از پلتفرمها بهعنوان سکوهایی برای ارائه خدمات به شهروندان استفاده کنیم. 3. در حال حاضر، وجه غالب حکمرانی، حکمرانی توسط پلتفرمهاست، یعنی نظارت خود شرکتهای پلتفرمی و مدیریت آنها بر محتواهایشان. امروزه، حجم بسیار گستردهای از محتوای کاربرساخته در حال تولید است که بهسرعت به اشتراک گذاشته میشود، این درحالیست که بخش قابلتوجهای از این محتواها، غیراخلاقی، نابههنجار، مروج خشونت یا اعمال تروریستیاند. مواردی که به آنها اشاره شد، بر لزوم تعدیل محتوا تأکید میکند و این تعدیل محتوا، همان حکمرانی توسط پلتفرمهاست که دارای دو وجه انسانی و ماشینیست و هوش مصنوعی نیز به کمک آن آمده است.
خودحکمرانی یا خودتنظیمگری چه شباهت و تفاوتی با خودسانسوری در عرصه اینترنت دارد؟
خودحکمرانی یا خودتنظیمگری همان تعدیل محتواست که با میلیونها کاربر و ساعتها بررسی محتوای پلتفرمی انجام میشود. اینکه چنین مفهومی به سانسور یا خودسانسوری نزدیک باشد، بستگیبه سیاستهای هر پلتفرم دارد. مثلاً توئیتر نسبت به فیسبوک، اعتقاد بیشتری به آزادی بیان دارد. تعاریف هر پلتفرم از محتوای مجاز، متفاوت است. این تعدیل هم، عموماً پس از انتشار رخ میدهد. پس از منتشرشدن هر مطلب، بنا به نظر تیمهای نظارتکننده، گزارشهای مردمی و همچنین تضاد مطالب منتشرشده با دستورالعملهای پلتفرم یا قوانین دولتها، تعدیل و یا حذف محتوا از پلتفرم صورت میگیرد.
حکمرانی بر پلتفرمهای ایرانی، تابع چه مدلی است؟ (خودتنظیمگر، حکمرانی از بیرون و مشترک)
در ایران با توجه به نهادهایی چون ساترا و نوع نظارت بر محتوای پلتفرمهایی که عمدتاً ویدئویی هستند، میتوان نوع حکمرانی را تابع مدل حکمرانی از بیرون دانست. همچنین پلتفرمهای ایرانی، شکلی از خودتنظیمگری ولی بهصورت خیلی محدود هم دارند. مثلاً در مقایسه میان خودتنظیمگری در آپارات و یوتیوپ، تفاوتی فاحش قابلمشاهده است؛ چرا که پلتفرمی چون یوتیوب دارای صدهزار نفر نیرو، فناوری هوش مصنوعی و هزاران کارمند است که مدام در حال رصد محتوا هستند، در حالیکه آپارات احتمالاً دارای تیمی بسیار محدود است، ضمن اینکه آپارات، پلتفرمی محلیست و عموماً کسانی که ویدئوهایشان را از طریق آن به اشتراک میگذارند از حساسیتهای محلی نیز آگاهی دارند.
در کتاب از دو جبهه در مواجهه با مبحث حکمرانی سخن به میان آمده است: ملتهای اینترنت آزاد و مدافعان حق حاکمیت سایبری، از منظر شما آیا این امکان وجود دارد که در آینده نزدیک، نهادی چون اجلاس حکمرانی اینترنت یا مشابه آن چون شورای امنیت سازمان ملل، از قدرت تصمیمگیری ضمانتشده در حوزه حکمرانی بینالمللی اینترنت برخوردار شود؟
پاسخ به این سؤال، چندان آسان نیست و شاید افرادی که مسلط به دانش روابط بینالملل هستند، پاسخ دقیقتری برای آن را داشته باشند، اما رویهای که امروز آن را مشاهده میکنیم، گویای آن است که حتی در مناقشههای رخداده در جهان واقعی، نسبت به چند دهه گذشته، نقش نهادهای بینالمللی مثل سازمان ملل متحد، بسیار کاهش پیدا کرده است و عملاً خیلی از تصمیمات اتخاذشده یا قطعنامههای صادرشده، ضمانت اجرایی ندارند. با توجه به این وضعیت در فضای واقعی، به نظر میرسد در آینده، بیشازپیش از قدرت این نهادها کاسته خواهد شد و بعید نیست که در حوزه پلتفرمها و رسانههای اجتماعی، بیشتر شاهد کاستهشدن قدرت چنین نهادهایی باشیم. به نظرم چنین روندی در آینده، باعث انفکاک، انشقاق و جزیرهای شدن و حتی بهتعبیری بالکانیزهشدن حکمرانی خواهد شد و نهادهای بینالمللی بیشازپیش کارکرد خود را از دست خواهند داد. البته برخی نیز با این دیدگاه مخالفاند. از نظر آنها وارد عصری شدهایم که پلتفرمها مورد حکمرانی قرار میگیرند. برای نمونه میتوان به قوانین و مقرراتی اشاره کرد که در سطح بینالمللی و ملی تصویب شدهاند و پلتفرمها نیز ملزم به تبعیت از آنها هستند. مثلاً مقررات عمومی حفاظت از دادهها و نیز قانون خدمات دیجیتال در سطح اتحادیه اروپا از این دستاند. همچنین میتوان به قانون اجرای شبکه آلمان اشاره کرد. پلتفرمهای بزرگی نظیر فیسبوک، خود را ملزم دانستهاند که به این قوانین پایبند باشند و حتی در شرایط ارائه محتوای فیسبوک اشاره شده است که محتواهایی که برخلاف قوانین قضایی آلمان باشند، اجازه انتشار در این پلتفرم را ندارند. به دلایل متعدد از جمله حفظ کاربران و نیز ارائه یک تصویر مثبت از فضای پلتفرم برای جلب نظر آگهیدهندگان، پلتفرمها با اکره و بیمیلی به این مقررات تن میدهند.
در کتاب به اقتصاد دیجیتال نیز اشاره کردهاید، این نوع اقتصاد، در مواجهه با الگوهای مختلف اقتصادی نظیر سوسیالیسم یا سرمایهداری، چه تفاوتهایی را تجربه میکند؟
به نظر نمیرسد که چندان ارتباطی میان سیستم اقتصادی در فضای واقعی و اقتصاد دیجیتال وجود داشته باشد. اقتصاد در فضای مجازی، از مبنایی سرمایهدارانه برخوردار است و اقتصاد پلتفرمی بر پایه داده قرار دارد، یعنی شکل جدیدی از منبع برای کسب سلطه بر جهان. مثال بارز اقتصاد سوسیالیستی در جهان واقعی، چین است که در ظاهر به ارزشهای سوسیالیستی پایبند است، اما در اقتصاد دیجیتال، تابع الزامات اقتصاد سرمایهداری است. در این بین، چیزی که اهمیت دارد، منازعاتیست که پلتفرمها با یکدیگر دارند و اینکه در چه زمینه نظری اقتصادیای عمل میکنند، چندان تفاوتی ایجاد نخواهد کرد.
اثر اقتصادهای پلتفرمی بر کسبوکارهای خرد را در کوتاهمدت و سپس بلندمدت چگونه ارزیابی میکنید؟
اقتصادهای پلتفرمی بر کسبوکارها، هم دارای اثرات مطلوب و هم نامطلوب هستند. به نظر میرسد دیجیتالیشدن و توسعه پلتفرمهای خریدوفروش و همینطور هایپرمارکتهایی که در فضای مجازی نیز فعالیت میکنند، بر کسبوکارهای خرد اثرگذارند و منافع آنان را در معرض خطر قرار میدهند، اما از سوی دیگر در حال تجربه پلتفرمهایی چون «با سلام» هستیم که در فضای مجازی به کسبوکارهای کوچک کمک کرده تا بتوانند حوزه فعالیتشان را ملی کنند و دامنه مشتریانی را که در محدوده محله و شهر خود دارند، گسترش دهند. امروزه، خدماتی تحتعنوان فریلنسر شکل گرفته است، مثلاً افرادی که در سراسر جهان حضور دارند و از دانش و تواناییهای خدماتی متنوعی برخوردارند، توسط پلتفرمهایی که برای این منظور شکل گرفتهاند، به مشتریان مختلف معرفی میشوند و کسب سود میکنند. حال، شرایطی را فرض کنید که این افراد به چنین پلتفرمهای دسترسی نداشتند، بدیهیست که امکان کسب سود هم برایشان فراهم نمیشد و باید به کارهای محدود بسنده میکردند، در حالیکه امروزه بهعنوان فریلنسر فعالیت میکنند، درآمد خواهند داشت و در روند رشد تعبیهشده در پلتفرم قرار میگیرند و شاید تبدیل به برند شوند. در سویه نامطلوب این روند نیز مسائلی چون ناامنی و بیثباتی شغلی، تعریف نشدن روابط با کارفرما، عدم وجود بیمه بیکاری یا از کارافتادگی قرار دارد. بهعنوان مثال، منازعات بسیاری درباره اوبر بهعنوان الگویی که در سطح جهان مشغول فعالیت در حوزه حملونقل است، وجود دارد؛ منازعاتی که تلاش دارند تا این شرکت در مقابل رانندگانش، خود را مسئول بداند. اینکه در آینده چه رخ خواهد داد، چندان قابلپیشبینی نیست، ولی از آنجایی که شرکتها بهدنبال کسب منفعتاند، به نظر میرسد کارها بیشازپیش به سمت این جریانات مبتنیبر پلتفرم خواهد رفت و حتی بهرهگیری از فریلنسرها و سیستم مقاطعهکاری در سازمانها و نهادهای دولتی نیز دور از انتظار نیست. همچنین باید در نظر داشت، با وجود تحولاتی که نیروی کار در آینده از منظر رابطه با کارفرما تجربه خواهد کرد، حفظ حقوق کارکنان از قبیل بیمه، بازنشستگی و... یک الزام برای دولتهاست و یا اینکه باید سازمانهای واسطه دیگر این خدمات را ارائه کنند. در غیراینصورت تزلزل و عدم قطعیت به کیفیت کار سازمانها، شرکتها و نهادها صدمه خواهد زد.
نقش پلتفرمهای داخلی را در سازماندهی، شکلدهی و بازتعریف رابطه اقتصادی و حق حاکمیت و حکمرانی کشور، چگونه ارزیابی میکنید؟
به هر حال پلتفرمها تأثیرگذار خواهند بود. بهعنوان مثال، پلتفرمهای ویدئویی نظیر «فیلیمو»، مصرف ویدئو را که در انحصار صداوسیما بود، بازتعریف کردهاند که البته در مقابل، باعث راهاندازی سازمان ساترا شد. بهاینترتیب در گیرودار مناقشههایی که بین شورای عالی فضای مجازی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و صداوسیما ایجاد شده بود و خلائی که در زمینه حکمرانی و نظارت شکل گرفت، ساترا، عرصه سلطه خود را تحمیل کرده است. در اینجا میبینیم که خروج تولید محتوا و انتشار آن صرفاً از طریق نهاد امنی چون صداوسیما، چگونه میتواند برای حاکمیت چالشزا باشد و بهنظر میرسد در آینده باید در مورد قانونگذاری در این حوزه بیشتر کار شود.
نوع نظارت بر عملکرد پلتفرمهای داخلی را که زیر نظر ساترا انجام میشود، به چه میزان شبیه سازمانهای بینالمللی شاخص در عرصه تنظیمگری میدانید؟
آنچه سبب ایجاد ساترا شده است ناشی از آشفتگی نظری و مفهومی در تعاریف و نیز تعلل در سیاستگذاری و عدم ارائه قانون جامع ارتباطات و رسانهها در ایران است. به هر حال سازمان صداوسیما بهعنوان اصلیترین نهاد رسانهای کشور، خود را محق میداند تا بر هر نوع محتوای صوتی و تصویری، نظارت و برای پلتفرمهای ویدئویی نقش تنظیمگر را ایفا کند. این مسئله، نشاندهنده نوعی تناقض است و به نظر میرسد که باید ساترا کنار گذاشته شود و نهادی فراگیرتر زیر نظر شورای عالی فضای مجازی و مرکز ملی فضای مجازی ایجاد شود تا بر ابعاد مختلف فضای مجازی نظارت داشته باشد.
از نگاه شما به جز ساترا، چه فرآیند دیگری برای نظارت بر محتوای پلتفرمها وجود دارد؟ آیا میتوان در ایران از ظرفیت کاربران، کنشگران و فعالان اجتماعی بهویژه سمنها در این راستا استفاده کرد؟ به چهشکل؟
اگر قرار باشد، پلتفرمهای رسانههای اجتماعی بزرگ یا پیامرسانهایی بزرگ داشته باشیم و به بدیل خارجی آنها شکل دهیم، در چنین وضعیتی و با حضور میلیونها کاربر، دیگر نمیتوان از نظارت سازمانی چون ساترا سخن گفت و لازم است تا سازوکارهایی مشابه پلتفرمهای بزرگ شکل بگیرد. در چنین شرایطی بحث تعدیل محتوا و گزارشهای کاربران، پررنگ خواهد شد و نظارت پلتفرمی یا تفویض آن به سمنها یا سازمانهای مردمنهاد اهمیت پیدا خواهد کرد. بهاینترتیب با اهمیت پیدا کردن مسئله نظارت در بعد کلان، حتی نیازمند دیدگاهی متکثر خواهیم بود.
نظر شما