رضا غلامی در نشست تخصصی «چشمانداز تکامل و اثربخشی علوم انسانی اسلامیدر ایران»:
برخی وجود نظریات گوناگون درباره علوم انسانی اسلامی را نشان دهنده شکست آن میدانند!
حجت الاسلام رضا غلامی گفت: بعضی، وجود نظریات گوناگون درباره علوم انسانی اسلامی را نشان دهنده شکست ایده علوم انسانیِ اسلامی دانستهاند! من تنوع و تکثر نظریات را نه تنها عیب تلقی نمیکنم بلکه حُسن تلقی میکنم.
غلامی در این نشست درباره «سوء تفاهمات موجود در باب علوم انسانی اسلامی» سخن گفت. او در ابتدای سخنانش با بیان اینکه بدفهمیها درباره علوم انسانی اسلامیفراوان است و چه بسا بخشی از بدفهمیها ناشی از ضعف ما در بیان مقصودمان از علوم انسانیِ اسلامیباشد افزود: در عین حال، نمیتوان سهم بالای عدم مطالعه دقیق منابع، بی اعتنایی به سنت گفتگو و از همه مهم تر تأثیرپذیری شدید از ژورنالیسم سیاسی را در این بدفهمیها در نظر نداشت. برای کسانی که اسلام اجتماعی را قبول ندارند؛ برای کسانیکه به اثر شفابخش دستگاه فکری اسلام در مواجهه با مسائل فردی و اجتماعی بی اعتقاد هستند، و یا برای افرادی که معتقدند که برای پیشرفت میبایست از فرق سر تا ناخن پا غربی شد، علوم انسانیِ اسلامینه تنها ایده مقبولی نیست بلکه باید با آن مقابله نمود. در اینجهت، نباید نقش این افراد را در رواج بدفهمیها، یا دروغ پردازی درباره علوم انسانیِ اسلامینادیده گرفت.
او با اشاره به اینکه نظرش به عنوان یک طلبه و دانشجوی کوچک، درباره مفهوم و شاکله دستگاه علوم انسانیِ اسلامی، با نظر بعضی از دوستانی که به دنبال طرح و عینیت بخشی به علوم انسانی اسلامیهستند یکسان نیست ادامه داد: از سوی دیگر، نه فقط نظرات اینحقیر در این ساحت، روشن اندیشانه و بر خلاف تفکرات متحجرانه در حوزه و دانشگاه است، بلکه نظر من در سالهای گذشته با تطور و تکامل روبرو بوده و ان شاء الله همچنان خواهد بود. از این منظر، شاید بعضی از طرفداران علوم انسانیِ اسلامینظرات بنده در باب این علوم را قبول نداشته باشند یا بر عکس، من نظر آنها را قبول نداشته باشم.
غلامیدر ادامه با اشاره به دوازده سوء تفاهم مهم درباره ایده علوم انسانیِ اسلامیتوضیح داد: یکی از سوء تفاهمات شایع، این تصور است که ایده علوم انسانیِ اسلامیدر پی تغییر تعریف علوم انسانی یعنی توصیف، تبیین و پیش بینی واقعیتها و پدیدههای اجتماعی، و تقلیل علوم انسانی به حکمت نظری و عملی است که در اینصورت علوم انسانی به مجموعهای از تجویزات عقلي و اخلاقی تبدیل خواهد شد؛ البته ممکن است از برخی دیدگاهها درباره علوم انسانی اسلامیچنین برداشتی بتوان داشت اما از نظر بنده، علوم انسانیِ اسلامیعبارت است از تبیین، توصیف و پیش بینی واقعیتها و پدیدههای اجتماعی در ذیل جهان بین الهی و کاربست متدلوژی و منابع معرفتی جامع و متعامل اعم از عقلی، دینی و علمی. البته از چنین علمی، تجویز نیز متولد خواهد شد کما اینکه از علوم انسانی غیر اسلامینیز تجویز متولد میشود، هر چند جنس تجویزات در همه جا یکسان نیست.
به گفته رئیس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی سوء تفاهم رایج دیگر، کنار گذاشتن علوم تجربی و تفسیری یا ریاضیات، [ من بین سه ساحت منابع معرفت، علم و متدلوژی تفکیک قائل میشوم ] و بسندگی به آیات و روایات در علوم انسانیِ اسلامیاست. همانطور که اشاره داشتم، ایده علوم انسانی اسلامیبر اساس بنیادهای فکری خود، به دنبال شکستن انحصار از عرصه منابع و متدلوژیهای قابل استفاده در علوم انسانی، و ایجاد یک دستگاه متعامل برای حضور و تعامل هدفمند و منطقی همه منابع و متدلوژیهای مفید و معقول در ساحت علوم انسانی است. من جزئیات این دستگاه را در نظریهای به نام "نظریه منطقه بندی علوم انسانی" تشریح کردهام. بنابراین، نه تنها در علوم انسانیِ اسلامیعلوم تجربی، تفسیری و ریاضیات کنار گذاشته نمیشوند بلکه قلمرو وسیعی به آنها البته در کنار سایر قلمروها داده میشود با این نکته اضافی که قلمروهای گوناگون با همدیگر ارتباط، تعامل و هم افزایی نیز خواهند داشت.
غلامیبا اشاره به سوء تفاهم بعدی یعنی تصور کنار گذاشتن آموزش و تحقیق درباره نظرات غیر اسلامیو قطع رابطه علمیبا دنیا از سوی طرفداران علوم انسانیِ اسلامیاست عنوان کرد: کسانی که چنین دیدگاهی دارند، اصولاً با دأب اسلام در مواجهه با اندیشهها، فرهنگها و تمدنهای دیگر بیخبرند. اسلامیکه این همه بر روی ضرورت کسب علم از سراسر دنیا حتی دنیای کفر و نفاق تاکید دارد، و از تاکیدات اسلام، بوی وجوب استشمام میشود، چگونه میتواند ارتباط علمیخود را با دنیا قطع کند؟ بر خلاف این تصور نادرست، شکل گیری علوم انسانی اسلامیبا قرائت بنده، نه تنها باب آموزش و تحقیق درباره نظریات غیر اسلامیدر علوم انسانی را مسدود نخواهد کرد، بلکه این باب را البته با رویکرد انتقادی، گشوده تر نیز خواهد کرد. همانطور که ملاحظه میفرمایید، نقطه کانونی در این زمینه، رویکرد انتقادی است، چیزی که امروز در بخش مهمیاز پیکره علوم انسانی در دانشگاهها غایب است یا ظرفیت آن وجود ندارد.
او با بیان اینکه یک سوء تفاهم هم برمیگردد به این ادعا که علم یک پدیده جهان شمول است و علوم انسانیِ اسلامیجهان شمولی را انکار میکند توضیح داد: من در پاسخ عرض میکنم که اولاً، علوم انسانیِ اسلامیفطرت بنیان است و از این حیث میتواند در حد مناسبی جهان شمول تلقی شود. یعنی تبیینهای آن برای جهان غریب نیست. ثانیاً، هیچیک از منابع معرفتی و متدلوژیهای مورد قبول در علوم انسانیِ اسلامیاز دایره عقل خارج نیستند. حتی وحی نیز به صورت کلان بوسیله عقل اثبات پذیر است. ثالثاً، علوم انسانی برای توصیف، تبیین و پیش بینی جوامع شکل یافته است و ویژگیهای خاص برخی جوامع مانند جوامع اسلامی، اقتضای آن را دارد که علوم انسانی رایج در آن جوامع از قابلیت فهم آن جوامع و پیچیدگیهای آن برخوردار باشند؛ بنابراین، هیچ اشکالی ندارد که در جهان، در کنار وجود مشترکات در علوم انسانیهای گوناگون که اندک هم نیست، علوم انسانیهای خاص مانند علوم انسانیِ اسلامیشکل پیدا کند. دقت داشته باشید، بنده با وجود علوم انسانیِ جهانی [ نه غربی ]، بر اساس مشترکات و اجماع علماء مخالف نیستم و چه بسا وجود آن در جهانی که از آن به دهکدهای کوچک تعبیر میکنیم اجتناب ناپذیر میدانم اما لااقل در کنار علوم انسانیِ جهانی باید علوم انسانیهای خاص را به رسمیت شناخت.
او درباره سوء تفاهم دیگر این حوزه عنوان کرد: این تصور رایج است که همه مدعیان علوم انسانیِ اسلامیفاقد فهم و درک عمیقی نسبت به غرب و علوم انسانی غربی هستند. اصولاً سنجش فهم و درک دیگران درباره تحولات غرب و علوم انسانی غربی ممکن نیست و تاکنون ترازویی در این زمینه ساخته نشده است. هر کسی میتواند دیگران را به فقدان فهم عمیق غرب متهم کند. حتی این اتهام را میتوان به دانشمندان غربی هم وارد ساخت که مثلاً فلان متفکر غربی، نظر متفکر غربی دیگر را درست درک نکرده است. علاوه بر این، دیگر گذشت دورههایی که زباندانی محدود به عده خاصی بود یا سفر به غرب و تحصیل در دانشگاههای غربی تنها نصیب قلیلی از اساتید دانشگاه و حوزه میشد. فضای مجازی و ارتباطات وسیع علمی، و بهرهگیری به لحظه از جدیدترین منابع را هم باید در نظر داشت. لذا من فکر نمیکنم ناآگاهی از غرب و علوم انسانی غربی، نقد واردی به اصحاب علوم انسانیِ اسلامیباشد هر چند نمیتوان منکر این واقعیت شد که احتمال دارد بعضی از طرفداران علوم انسانی اسلامی، درک عمیق و درستی از علم بالمعنی المطلق و علوم انسانی متداول نداشته باشند.
غلامیبا بیان اینکه سوء تفاهم بعدی تصور گرفتن آزادی فکر و تنوع و تکثر اندیشهها در صورت شیوع علوم انسانی اسلامیدر دانشگاهها است ادامه داد: البته شکل گیری این تصور با ملاحظه تاریخ علم و مسیحیت چندان عجیب نیست؛ با این حال عرض میکنم که در تفکر اسلامی، آزاداندیشی اساس دین است و آن دینداریای مقبول است که مولود تحقیق و خردورزی آزاد باشد. با این وصف، من نه تنها وجود تنوع و تکثر در درون گستره فکر و اندیشه اسلامیرا طبیعی میدانم بلکه در علوم انسانیِ اسلامیکه دانش درجه ۲ اسلامیمحسوب میشود، این تکثر فکری را اجتناب ناپذیر قلمداد میکنم. دو نکته نباید درباره علوم انسانیِ اسلامیهرگز فراموش شود. یک. علوم انسانی سطحی از نسبیّت را داراست و قطعیت در این علوم درّی نایاب است. دو. علوم انسانی اسلامیمقدس و غیر قابل نقد و خدشه نیست. به بیان واضح تر، علوم انسانیِ اسلامیهم نقدپذیر است و هم دچار تطور میشود. از این گذشته، همانطور که اشاره کردم، شیوع علوم انسانیِ اسلامیبا قرائت حقیر، به منزله بستن باب آموزش و تحقیق نظریات دیگر نیست و لذا هر کسی اجازه دارد ( البته در حیطه نظر نه عمل ) متناسب با علایق و تمایلاتش نظرگاه متفاوتی از سایرین داشته باشد حتی اگر با اساس علوم انسانی اسلامیمغایر باشد.
به گفته رئیس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی، یکی دیگر از سوء تفاهمات، تصور حاکم شدن حوزههای علمیه بر علوم انسانی و به حاشیه راندن دانشگاههاست. در پاسخ به این سوء برداشت باید نکاتی را خدمتتان عرض کنم : اولاً طی سه دهه اخیر، در زمینه علوم انسانی بین محیط حوزه و دانشگاه نزدیکی زیادی پدید آمده است؛ ضمن آنکه در طول سالهای گذشته شمار کثیری از حوزویان در دانشگاهها و با استانداردهای دانشگاهی تحصیل کرده اند و هم اکنون برخی از آنان در کسوت استادی دانشگاه قرار دارند و خیلی طبیعی است که اجازه داشته باشند برای آینده دانشگاهی که در آن با دیسیپلینهای دانشگاهی و نه حوزوی، مشغول به فعالیت هستند دغدغه داشته باشند. مشابه این شرایط در دانشگاههای مهم غربی مانند آکسفورد وهاروارد هم قابل مشاهده است که تا دهههای متوالی بخش قابل توجهی از استادان آن کشیش بودند و هنوز هم البته کمتر از قبل، هستند. اصولاً بین دین و جامعه رابطه تنگاتنگ و غیر قابل انکاری هست و همین امر موجب میشود که حوزه و دانشگاه در موضوع علوم انسانی صاحب مرزهای مشترک باشند. با این حال، من تصور میکنم به جای "من قال" به "ما قال" توجه کنیم و صرف نظر از نام و لباس، ببینیم روحانیونی که مانند من وارد ساحت دانشگاه شده اند، چه دیدگاهی دارند و دیدگاه آنها بر اساس اصول علمیچه ارزشی دارد؟
او با اشاره به سوء تفاهم دیگر که میگوید علوم انسانیِ اسلامی، حامل یک رویکرد قوی ایدئولوژیک به علوم انسانی متناسب با اهداف انقلاب و نظام اسلامیاست توضیح داد: اولاً، اینگونه نیست. اگر کسی فاکتی در باب خروج علوم انسانی اسلامیاز مدار عقل به نفع نظام دارد ارائه کند. علوم انسانی اسلامیدر یک فضای طبیعی و آزاد شکل گرفته و تدریجاً در حال رشد است. ثانیاً، باید قبول کرد که پس از انقلاب اسلامی، یک دیسکورس و پارادیم متفاوتی در ایران شکل گرفته و بخش مهمیاز مردم خواستار پیشرفت و تمدن اسلامیهستند. همین کافی است که در اتمسفر انقلاب اسلامی بر روی اهمیت و ضرورت شکلگیری ایده علوم انسانی و اسلامیبه مثابه مغزافزار پیشرفت و تمدن اسلامیتاکید شود و این تاکید به منزله ایدئولوژیک بودن علوم انسانی اسلامینیست. اگر قرار بر زدن برچسب ایدئولوژیک بر علوم باشد، به همه علوم به بهانه ای میتوان چنین برچسبی را زد. همانطور که اشاره کردم، مهم این است که ما در علوم انسانی اسلامیخود را صد در صد ملتزم به عقلورزی میدانیم.
او یادآور شد: از سوی دیگر، نباید نقدهای جدیای که در جامعه اسلامیما به علوم انسانی غربی وارد شده است را به فراموشی سپرد. این نقدها کفایت میکند که ایده دگرگونی علوم انسانی به نفع دستگاه فکری اسلامی متولد شود. مهم ترین نقدها به علوم انسانی غربی عبارت است از : مساله مند نبودن در قبال جامعه ایران، مغایرت با عقیده معقول و راسخ مسلمانان یعنی توحید ، نادیده گرفتن تعالیم اسلامیبه عنوان یک دین اجتماعی، برخورداری از متدلوژی نسبیتزده، ناکارا بودن در حل معضلات بشری و به بنبست کشاندن جهان و غیره.
غلامیبا بیان اینکه سوء تفاهم بعدی، این است که چگونه میتوان در غیبت جامعه اسلامیقائل به امکان شکل گیری علوم انسانیِ اسلامیبود؟ پاسخ داد: به عبارت دیگر، اول جامعه اسلامیسپس علوم انسانی اسلامی! در پاسخ به این سوء تفاهم باید عرض کنم که خود تشکیل جامعه مدنی اسلامینیازمند یک بستر فکری اسلامیاست و تا چنین بستری مهیا نباشد جامعه اسلامیاساسا شکل نخواهد یافت. البته طبیعی است که با شکل یافتن جامعه مدنی اسلامی، ایده علوم انسانی اسلامیبه اقتضای نیازهای متراکم و حمایت جامعه اسلامی، در یک زیست بوم کاملا طبیعی و مهیا، با رشد جهشی روبرو خواهد شد. از سوی دیگر نباید به وجود جامعه اسلامیصفر و صدی نگاه کرد. امروز سطحی از جامعه اسلامیعینیت یافته و همین برای شکلگیری علوم انسانی اسلامیکافی است. یکی از مشکلات کسانی که در این زمینه دچار سوء تفاهم شده اند، اصرار بر انکار واقعیتهای اجتماعی و مهم تر از آن، سلطه تفکر فردیدی بر ذهن آنها و باور به نرسیدن حوالت تاریخی اسلام است. من قبلا نقدهایی را به این نوع اندیشه وارد کردهام.
به گفته این استاد دانشگاه، یکی دیگر از سوء تفاهمات، این است که بعضی، وجود نظریات گوناگون درباره علوم انسانی اسلامی را نشان دهنده شکست ایده علوم انسانیِ اسلامی دانستهاند! من تنوع و تکثر نظریات را نه تنها عیب تلقی نمیکنم بلکه حُسن تلقی میکنم. این کثرت دیدگاهها نشان میدهد که فضای علمیما از آزادی علمیبیبهره نیست. من همیشه گفتهام که نظریات گوناگون در زمینه تکوین و تکوّن علوم انسانی اسلامیباید جدی و بی رحمانه به نقد گذاشته شوند و هر کدام که در برابر نقدها از خود مقاومت بیشتری نشان داد، از آن برای حوزه "عمل" استفاده شود. از سوی دیگر، باید علوم انسانی اسلامیرا یک نهال نوپا دانست که در خوش بینانه ترین حالت، در جامعه شیعی از شهید محمدباقر صدر به این طرف شروع به رشد کرده است. بر خلاف علوم انسانی که در دهها کشور، بیش از ۳ قرن سابقه دارد. مگر چقدر از عمر ایده علوم انسانی اسلامیسپری شده که از آن توقع داریم در نظریات تکوین و تکون خود هیچ نقص و کاستیای نداشته باشد؟
او با بیان اینکه سوء تفاهم بعدی در باب کارآمدی علوم انسانی اسلامیاست عنوان کرد: در واقع، صورت مساله این است که تاکنون علوم انسانی اسلامیچه ثمره عملی برای جامعه داشته است؟ خب البته همین سئوال را متدینینِ طرفدار علوم انسانی اسلامیاز طرفداران علوم انسانی غربی و سکولار دارند! واقعیت این است که علوم انسانیِ اسلامیبه جز سالهای پس از انقلاب اسلامیمجالی در تاریخ غیبت معصوم (ع) برای بروز و ظهور نداشته است. از سوی دیگر، در همین ۴۳ سالی که از پیروزی انقلاب سپری شده، عده ای حتی از انقلابیون متمایل به غرب (که در عمده ۴۳ سال اخیر صاحب قدرت بوده اند)، موافق جاری شدن نسخههای علوم انسانی اسلامینبوده اند و با آن به مخالفت برخواسته اند.
او تاکید کرد: اما نکته اصلی اینجاست که علوم انسانی اسلامیهر گاه مختصرا نیز فرصت تحقق یافته است با نتایج خوبی همراه بوده است. نمونه آن اقتصاد اسلامیو یکی از ثمرات آن بانکداری اسلامیاست که امروز در انگلیس، در مالزی، در عربستان، در پاکستان و یا امارات متحده عربی کارنامه موفقی از خود نشان داده است یا روان شناسی اسلامیکه در تشخیص و درمان بیماریهای روحی و روانی در جامعه دینی، به مراتب از روان شناسی سکولار موفق تر عمل کرده است. من قصد ارائه یک بحث مستوفی در این زمینه ندارم اما تاکید میکنم که علوم انسانی اسلامی نه تاکنون مجالی برای عمل داشته و نه هنوز فرصت تکمیل تئوریهای خود را بر حسب موقعیت زمانیای که در آن قرار داشته پیدا کرده است. ضمنا "عمل" اقتضائات خاص خود را دارد و اگر این اقتضائات فراهم نباشد، بهترین تئوریها نیز هیچگاه فرصت تحقق نخواهند یافت. درباره اقتضائات حوزه "عمل" جداگانه باید سخن گفت.
غلامیدرباره سوء تفاهم دیگر که به تصوری بر میگردد که ایده علوم انسانی اسلامیرا متکی به پولها و امکانات وسیع حکومت معرفی میکند توضیح داد: این یک دروغ بزرگ است. من به مؤسساتی که در وادی علوم مصطلح اسلامیکار میکنند و از وجوهات شرعی و یا بودجه دولتی استفاده میکنند کاری ندارم. در عرصه علوم انسانی اسلامیامروز تنها دو مجموعه ماموریت خود را صد در صد پیشبرد ایده علوم انسانیِ اسلامیمعرفی کرده اند. یکی مجمع عالی علوم انسانی اسلامیو دیگری مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامیصدرا. بقیه مجموعهها درصدی از انرژی خودشان را بابت این امر صرف میکنند. هر دو مجموعه مورد اشاره یعنی مجمع و مرکز صدرا، غیر دولتیاند و بودجه کمکی آنها از دستگاههای دولتی نیز به هزینه آبدارخانه یکی از دانشگاههای کوچک کشور هم نمیرسد! اتفاقاً، یکی از اعتراضات من در سالهای گذشته همواره این بوده که چرا در یک جامعه اسلامی، تا این حد ایده شکل گیری علوم انسانی اسلامیغریب است که من ۴ سال پیش در اثر فشار مالی، قصد داشتم مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامیصدرا که آنزمان ۱۵ نیروی تمام وقت بیشتر نداشت، تعطیل کنم؟! درباره آن بخش اندکی از ظرفیت دانشگاهها و پژوهشگاههایی که در سالهای اخیر صرف علوم انسانی اسلامیشده است نیز کافی است که به عدد و رقم هزینهکرد آنها در این عرصه توجه شود که آیا اساسا این عدد و رقم با این دروغپردازیها نسبتی دارد یا نه؟ در سالهای اخیر، بعضی دانشگاههای معروف حتی از پرداخت هزینه داوری چند مقاله در موضوع علوم انسانی اسلامیسر باز زده اند! و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
غلامیبا بیان اینکه سوء تفاهم آخر این است که ما در پیگیری ایده علوم انسانی اسلامیراهبرد و یا چشم انداز روشنی نداریم و این ایده به شکل باری به هر جهت جلو میرود و لذا شکست خواهد خورد ادامه داد: سوء تفاهم دیگری است که لازم میدانم درباره آن نکاتی را عرصکنم. ما در مجمع عالی علوم انسانی اسلامیکه امروزه به نحو خودجوش به یک ستاد عالی هماهنگی و هم افزایی بین دانشگاهها و پژوهشگاههای علاقمند به ایده علوم انسانی اسلامیتبدیل شده است، هم صاحب اهداف و راهبردهای روشن هستیم، هم اولویتهایی را مشخص نموده ایم و هم چشم انداز شفافی برای آینده داریم و آنها را در مناسبتهای گوناگون برای اطلاع عموم منتشر کرده ایم. یعنی دقیقاً به کاری که میکنیم التفات مدیریتی داریم. البته ممکن است بعضی مراکز علمیکه بخشی از توان خود را مصروف تحقق علوم انسانی اسلامیکرده اند، احیانا فاقد خط مشی روشن باشند اما مجموعههایی که به نوعی با کمک اینجانب و محوریت اساتید عزیزی مانند استاد شریفی فعالیت میکنند اینگونه نیستند.
او با اشاره به نقاط ضعف علوم انسانی اسلامیگفت: آنچه در این سخنرانی با عنوان سوء تفاهمات موجود در باب علوم انسانی اسلامیخدمتتان عرض شد، به منزله ادعای بیعیب بودن علوم انسانی اسلامینیست در عین حال من معتقدم عیوب علوم انسانی اسلامی، عیوب قابل رفعی است و هیچیک از عیوب، درستی ایده علوم انسانی اسلامیرا مخدوش نمیکند. آنچه مسلم است، علوم انسانی اسلامیاز جهت تئوریک فاصله زیادی با نقطه مطلوب دارد و این فاصله ایرادی برای علوم انسانی اسلامیبه مثابه یک نهال نوپا محسوب نمیشود.
غلامیبیان کرد: اگر از آینده علوم انسانی اسلامیاز بنده سئوال شود عرض میکنم که با تلاشهای انجام شده طی ۱۵ سال گذشته، تا حدی گفتمان علوم انسانی اسلامیرواج یافته و طرفداران خوبی در دانشگاهها از میان طیفهای گوناگون پیدا کرده است. با این وجود، میزان سرمایه گذاری پژوهشی برای بسط و تعمیق این علوم، و یا میزان میداندهی به این علوم برای محک خوردن در ساحت اجراء، به گونهای است که در نظر من آینده قابل قبولی برای علوم انسانی اسلامیقابل تصور نیست. علاوه بر این، ناکارآمدیها در کشور که متاسفانه اغلب و البته به غلط به اسم اسلام تمام میشود نیز موقعیت مساعدی را برای رونق علوم انسانی اسلامیفراهم نکرده است. لذا اگر کسی این مطلب را به حساب شکست علوم انسانی اسلامینگذارد، از نظر اینجانب فعلا اولویت با صیانت از گفتمان علوم انسانی اسلامیو در حد وسع، پر کردن تدریجی خلأهای تئوریک آن است تا چه بسا شرایط بهتری در کشور برای رشد این علوم فراهم گردد.
او در پایان با بیان اینکه سوء تفاهمات و سوء برداشتها درباره علوم انسانی اسلامیزیاد است عنوان کرد: بخشی از این سوء برداشتها که محصول فقدان مطالعه و گفتگو و بعضی دیگر محصول سایر عوامل است، نیازمند کنار گذاشتن تعصب و تمرین مدارای علمیاست. من تصور میکنم گاهی ما و مخالفان ما در دانشگاهها درباره نظراتی به تقابل با یکدیگر میپردازیم که متعلق به هر دوی ماست با این تفاوت که لباس متفاوتی بر آن پوشانده شده است.
حجتالاسلام احمد حسین شریفی هم در ادامه سخنرانی خود با موضوع چالشهای فلسفی و روش شناختی ایده علوم انسانی اسلامیارائه کرد و گفت: با توجه به گستردگی بحث من تنها روی چالشهای روش شناختی متمرکز میشوم. ایده علوم انسانی اسلام از سوی عده معدودی از متفکران مانند سید جمال الدین اسد آبادی، مولودی، اقبال و ... مطرح شد و دغدغه علوم انسانی برای آنها جدی شد. البته قاطبه مراکز جدید نسبت به اهمیت این ایده و مواجهه نقادانه با آن غافل بودند و به نوعی سرسپرده علوم غربی شدند.
او افزود: متفکران علوم انسانی اسلامیشناخت بسیاری از اسلام و اجتهاد اسلامیبا تکیه بر منابع دینی اعم از متون دینی داشتند. از سوی دیگر اکثر این متفکران آشنایی دست اولی از منابع علوم انسانی مدرن داشتند. به هر حال این افراد موجب شکل گیری جریانها و موسساتی شدند و ضعف علوم انسانی مدرن نسبت به قبل آشکارتر شد.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه ضعف فنداسیون علوم انسانی مدرن و انسان شناسی کانتی بر خیلی از اندیشمندان اسلامیآشکار شد عنوان کرد: از سوی دیگر ناکارامدی علوم انسانی مدرن نیز آشکارتر شد. جامعه شناسی منفعلانه با جامعه مواجهه شد و هیچ راهبری برای خانواده و انسان شدنی فضای اجتماعی نداشت.
شریفی گفت: مهد روان شناسی دنیا آمریکاست اما بیشترین بیماریهای روحی و روانی مربوط به همین جاست بنابراین راهکار این علوم برای اجتماع کارامد نبود. البته منظورم این نیست که هیچ اثری نداشتند اما آن انتظاری که از این علوم میرفت برآورده نشد.
او با بیان اینکه در کشور ما هم نخبگان به سوی علوم پایه و تجربی میروند در حالیکه در کشورهای دیگر نخبگان به سوی علوم انسانی میروند با این همه این علوم برای کشورشان کارامد نبوده گفت: بنابراین ایده علوم انسانی اسلامیو اسلامیسازی علوم جایگاه بالاتری پیدا کرد از سوی دیگر نیازی که جامعه از متفکران مطالبه میکرد هم نوع دیگری بود.
او با اشاره به جایگاه روش در علوم انسانی مدرن توضیح داد: روش در علوم انسانی مدرن بسیار برجسته بود و معیار تمایز میان علوم شد در حالیکه با روش نمیتوان علوم را طبقه بندی کرد. در دوران اخیر تحت تاثیر علم غربی عده ای معیار روش را مطرح کردند. علوم انسانی موجود غربی همگی در علوم تجربی قرار میگیرند شامل علوم تجربی طبیعی و علوم تجربی انسانی.
به گفته شریفی، تلقی عموم اندیشمندان غربی اعم از تفهمیها و ... این بوده که وحدت روش شناحتی میان علوم انسانی و طبیعی است و روش علوم، روش تجربی است و علمیت علم به روش تجربی است. این در حالی است که معتقد به این نیستیم و علمیت علم به روش مندی است نه روش!
رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران با بیان اینکه روش تجربی البته برای علوم طبیعی بسیار کارامد است و سالها روش قیاسی و استقرایی به کار آمده است عنوان کرد: پیشرفتهای فنی، طبیعی و مهندسی و ... نشان داد موفقیتشان به روششان است بنابراین متفکران علوم انسانی بر این شدند که از همین روش برای علم النفس فلسفی استفاده کنند تا به موفقیت برسند. در همین راستا کانت فیزیک اجتماعی را مطرح کرد که بعدها به جامعه شناسی مشهور شد و روشش علوم طبیعی بود. در کنار اینها غلبه فلسفههای تجربی و اثباتی دیده شد و عقل گرایان و تجربه گرایان ظهور یافتند اما در کلیت فلسفه تجربی غلبه پیدا کرد و همین در فضای علم اثرگذار بود.
او افزود: از سویی محسوس بودن سنجش پذیری روش تجربی باعث میشد داوری واضح تری نسبت به آن داشت و این در مقایسه با روش شهودی، عقلی و حسی بیشتر دیده میشد.
به گفته شریفی، وقتی متفکران قوت کثرت گرایی روشی را دیدند، میگویند چرا در علوم انسانی باید با روش تجربی عمل کرد؟ این است که با روشهای دیگر لایههای دیگری را میشود بررسی کرد، اما ما میخواهیم لایههای ابژکتیو علوم انسانی را بشناسیم. بنابراین اینها معتقدند علم تقسیم کار کرد و علوم انسانی مدرن تنها این لایه را میتواند بشناسد اما نافی توانایی روشهای دیگر برای شناخت لایههای حسی، عقلی و ... نیست.
شریفی با اشاره به دلیل دیگر برای استفاده از روش علوم تجربی برای علوم انسانی اضافه کرد: در علم نباید هوس کل گرایی داشت چون شناخت همه ابعاد برای ما ممکن نیست بنابراین روی شناخت ابعاد تجربه پذیر متمرکز میشویم. از سوی دیگر علم شخصی علم نیست بنابراین علم به عمومیبودنش است و عمومیبودن هم به معیارش است و معیار عمومیبودن هم تجربی بودن است و این فارغ از دین و مکتب است و بنابر این نمیتوانیم در آن جامعه شناسی اسلامیو ... مطرح کرد چون عمومینیست.
او این گزارهها را نقد کرد و گفت: مبانی هستی شناختی و معرفت شناختی هستی شناسی تجربی نادرست است و اساسا نمیتوان معرفت را با روش تجربی شناخت. از سوی دیگر تلقی فیلسوفان علوم انسانی مدرن از وحدت روشی علوم طبیعی و علوم انسانی درست نیست و روش نمیتواند بر اساس سلیقه باشد چون هر مساله ای روش خودش را طلب میکند و مساله روش را تعیین میکند.
به گفته او، تلقی کارامدی از روش تجربی در علوم انسانی نادرست بود و ادعای تقسیم کار بین علوم هم راه به جایی نمیبرد چون تقسیم کار در روش هر چند شدنی است اما مضر است و با هدف علم که کشف حقیقت است در تضاد است. عدم امکان شناخت همه ابعاد انسان و پدیدههای انسانی ملازم با بسنده کردن شناخت ابعاد تجربه پذیر نیست.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه موضوع علوم انسانی عبارت از کنش و پدیدههای انسانی است و بنابراین دلالتهای روش شناختی خاصی دارد یادآور شد: پیچیدگی و هدفمندی انسان ما را در تحلیل کنشها دچار مساله میکنند.
او با نقد بر عمومیبودن علم و روش تجربی برای داوری و ارزیابی گفت: گفته میشود عقل و نقل و شهود مناسب داوری نیست اما من چند نکته در این باره دارم و آن این است که چه کسی و چرا این حرف را زده و گفته ملاک علمیت علم تجربه است چون علم بشر هزاران سال قدمت دارد! چه کسی و تحت تاثیر چه نگاهی به انسان این حرف را زده است؟ آیا زمان ارسطو هم این ملاک مطرح بود؟ حال باید دید اندیشه ای که بر اساس این حرف زده شده آیا هنوز استحکام خودش را دارد؟ اگر کسی بنیادهای هستی شناسی تجربی را قبول نداشته باشد آیا باز هم میتوانیم از او بخواهیم که در روش به علوم تجربی تاسی کند؟ چون به اعتقاد ما مبانی هستی شناسی تجربی سست و لرزان است.
او با تاکید بر اینکه انتظار همه پسندی در علوم انسانی و عمومیبودن واقع بینانه نیست و علوم انسانی برخلاف طبیعی علوم انسانی وابسته به جهان بینی و انسان شناسی است و نمیتوان از عمومیبودن آن دفاع کرد عنوان کرد: اگر به دنبال داوری مشترک هستیم چرا آن را منحصر به تجربه میکنیم اگر آن مقدمه کلی و عمومینباشد این استدلال تجربی شکل نمیگیرد.
او با طرح سوالاتی ادامه داد: آیا درستی و واقع نمایی معیار داوری مهم است یا عمومیبودن آن؟ مگر هدف علم کشف حقیقت نیست! از سوی دیگر اگر نمیتوان همه حقیقت را شناخت اما باید به سطحی ترین لایه اکتفا کرد چرا ما باید خودمان را به سطحی ترین لایه قانع کنیم!
شریفی عنوان کرد: در نهایت گفته میشود در علم روش داوری که تجربی است مهم است اما هدفمند اندیشمند از داوری علم برای کشف حقیقت است و نباید خود را محصور به روش کنیم؟ چرا نباید دنبال داوری کامل تری باشیم؟ اینکه گفته میشود دین ربطی به واقعیت ندارد آن وقت اگر کسی از واقع گرایی دینی دفاع کرد چرا نباید از متون دینی برای این کار استفاده کند؟ هر روشی که به فهم واقعیت کمک میکند باید استفاده شود. چون مهم هدف و کشف واقعیت است.
نظر شما